آرام بخش دل داغدیدگان یا مسکن الفؤاد - شهید ثانی رحمه الله علیه قسمت دوم
18- حکایت عمربن عبدالعزیز در وفات پسر و برادر و غلام
وقتى که عبدالملک پسر عمر بن عبدالعزیز و برادرش سهل بن عبدالعزیز و غلامش به نام مزاحم در سه روز متولى وفات کردهاند. یکى از یاران عمربن عبدالعزیز به نزد او رفت و به او تسلیت گفت: و در ضمن سخنانش گفت :من هرگز پسرى به خوبى تو و برادرى مانند تو و غلامى مانند غلام تو ندیدهام عمر بن عبد العزیز چند لحظه سرش را به زیر انداخت بعد گفت :آنچه را که گفتى دو مرتبه اعاده کن و او آن سخن را دو مرتبه تکرار کرد و سپس عمربن عبدالعزیز گفت: به آن کسى که روح اینها را قبض نمود سوگند مىخورم که در وفات اینها بى میل نبودم دوست داشتم که اینها بمیرند و من از ثواب برزگ داغ فرزند و برادر و دوست بهرمند گردم. و آنچه را که خالق آنها خواسته است من به آن راضى هستم. روزى عمربن عبدالعزیز نشسته بود که ناگهان فرزندش عبدالملک آمد و رو کرد به پدرش و گفت: الله الله فى مظلمة بنى ابیک فلان و فلان یعنى امان از ظلم فرزندان پدرت فلانى و فلانى، چقدر اینها به مردم ظلم مىکنند به خدا قسم که من آرزو مىکنم که من و تو در راه رضاى خدا در دیگ آب جوش بجوشیم تإ؛زز بمیریم. عبدالملک این سخنان را گفت و سپس از نزد پدر رفت. بعد از اینکه او رفت عمربن عبدالعزیز به اطرافیانش گفت: من بهترین حالات فرزندم یعنى همین عبدالملک را مىدانم چیست و مىدانم که از چه چیز خوشحال است. اطرافیان عمربن عبدالعزیز گفتند بهترین حالاتش چیست؟ گفت :بهترین حالاتش این است که او بمیرد و من آن را به حساب خدا بگذارم و در مرگ او براى خدا صبر کنم تا از ثواب و و پاداش بزرگ صابران بهرمند گردم چون خودش به من گفت که من دوست دارم بمیرم و تو مرا به حساب خدا بگذارى و در فقدان من صبر کنى و چون عبدالملک مریض شد عمربن عبدالعزیز به بالین فرزندش رفت و گفت: فرزندم در چه حالى؟ گفت: در حال مردن هستم و تو اى پدر مرا به حساب خدا بگذار و براى خدا صبر کن که ثواب و پاداش خداوند عزوجل براى تو از من بهتر است. عمربن العزیز گفت: اى فرزند عزیز به خدا سوگند که اگر تو بمیرى و در ترازوى اعمال من باشى برایم بهتر است که من در ترازوى اعمال تو باشم یعنى من بر مصیبت تو صبر کنم برایم بهتر است که تو بر مصیبت من صبر کنى. عبدالملک گفت: آن چنان که تو مىخواهى باشم در نزد من محوبتر است از اینکه خودم مىخواهم باشم یعنى من هم خواسته تو را مىخواهم وقتى که فرزندش وفات کرد سر قبرش نشست و گفت: خداوند تو را رحمت کند اى فرزند عزیز تو براى من فرزند خوبى بودى و دوست نداشتم به این زودى دعوت و خواسته مرا اجابت کنى. و فرزند دیگر عمربن عبدالعزیز قبل از عبدالملک وفات کرده بود و او بالاى سر فرزندش رفته و پارچه را از صورتش برداشته بود و به صورت بچهاش نگاه مىکرد و بسیار متاثر شده بود در این هنگام پسرش عبدالملک سر رسید وقتى حالت پدر را مشاهده کرد گفت: اى پدر مرگ فرزند تو را از وظیفه ات غافل نکند و مردن خودت را فراموش مکن که روزى تو هم مانند او باید بمیرى عبدالملک مواعظى چند به پدرش کرد که اشک از چشمان پدرش جارى شد. عمر گفت :خداوند رحمت کند تو را که چقدر فرزند با برکتى هستى به خدا قسم که من هیچ واعظى را ندیدم که موعظهاش از موعظه تو مفید و موثر باشد.(51)
در این فصل چند نمونه از صبر و بردبارى عدهاى از زنان ذکر مىگردد
1- داستان زن ابوطلحه انصارى
ابوطلحه انصارى یکى از یاران رسول خداست، زنى با ایمان داشت به نام ام سلیم، این زن و شوهر، پسرى داشتند که مورد علاقه هر دو بود، ابوطلحه پسر را سخت دوست مىداشت، پسر بیمار شد، بیماریش شدت یافت، به مرحلهاى رسید کهام سلیم دانست که کار پسر تمام است.
ام سلیم براى اینکه شوهرش در مرگ فرزندش بى تابى نکند او را به بهانهاى به خدمت رسول اکرمصلى الله علیه و آله فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرین تسلیم کرد. ام سلیم جنازه بچه را در پارچهاى پیچید و در یک اطاق مخفى کرد، به همه اهل خانه سپرد که حق ندارید ابوطلحه را از مرگ فرزند آگاه سازید. سپس رفت و غذائى آماده کرد و خود را نیز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد که ابوطلحه آمد و وضع خانه را دگرگون یافت ،پرسید: بچه چه شد؟
ام سلیم گفت: بچه آرام گرفت. ابوطلحه گرسنه بود ،غذا خواست، ام سلیم غذائى که قبلا آماده کرده بود حاضر کرد و دو نفرى غذا خوردن و هم بستر شدند، ابوطلحه آرام گرفت، ام سلیم گفت: مطلبى مىخواهم از تو بپرسم، گفت: آیا اگر به تو اطلاع دهند که امانتى نزد ما بود. و ما آن را به صاحبش رد کردهایم ناراحت مىشوى. ابو طلحه گفت: نه هرگز ناراحتى ندارد، امانت مردم را باید پس داد،ام سلیم گفت: سبحان الله، باید به تو بگویم که خداوند فرزند ما را که امانت او بود از ما گرفت و برد. ابوطلحه از بیان این زن تکان سختى خورد، گفت: به خدا قسم من از تو که مادر هستى سزاوارترم که در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد و غسل کرد و دو رکعت نماز به جا آورد و رفت به حضور رسول اکرمصلى الله علیه و آله و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد. رسول اکرمصلى الله علیه و آله فرمود: خداوند دیشب شما را قرین برکت قرار دهد و نسل پاکیزهاى نصیب شما گرداند. خدا را سپاس مىگزارم که در امت من مانند صابره بنى اسرائیل قرار داد.
یکى از اصحاب پرسید اى رسول خدا صبر صابره بنى اسرائیل چگونه بود؟ حضرت فرمود:در بنى اسرائیل زن و شوهرى بودند و این زن و شوهر دو پسر عزیزى داشتند روزى شوهر به زنش گفت: غذائى درست کن تا چند نفر از مردم را دعوت کنم زن مطابق دستور شوهر غذائى تهیه کرد و مهمانها آمدند و این زن و شوهر مشغول پذیرائى مهمانان بودند و دو پسرشان باهم بازى مىکردند که ناگهان در چاه منزل افتادند و مردند مادرش وقتى متوجه شد که بچهها در چاه افتادند و مردند جنازه بچهها را در پارچهاى پیچید و در خانهاى گذاشت و هیچ گونه سر و صدا نکرد که مبادا وضع مهمانى شوهر مختل گردد و به هم بخورد وقتى شوهر از پذیرائى مهمانها فارغ شد آمد نزد او و گفت: بچهها کجایند. زن گفت: در خانه هستند و زن نیز خود را آراسته و خوشبو نمود به طورى که مقدمات مجامعت و همبسترى را با شوهرش آماده کرد و آنها با هم هم بستر شدند پس از آن شوهر دو مرتبه پرسید فرزندانم کجا هستند. زن نیز گفت :در خانه هستند. آنگاه مرد فرزندانش را صدا زد آنها از خانه خارج شدند و شتابان به طرف پدرشان آمدند زن از این قضیه تعجب کرد و گفت: سبحان الله به خدا قسم که هر دو اینها مرده بودند ولکن خداوند به خاطر صبر من اینها را زنده کرد.
مطابق نقل انس بن مالک وقتى خداوند متعال به ام سلیم عنایت کرد یعنى همان فرزندى که پس از انعقاد نطفه او پیغمبر برایش دعاء کرد فرمود:خدا او را قرین برکت قرار دهد ام سلیم این فرزند را با مقدارى از خرما داد به شوهرش ابوطلحه و گفت: این را نزد رسول خدا ببر ابوطلحه بچه را نزد حضرت برد حضرت فرمود: چیزى دیگر با بچه است؟ ابوطلحه گفت: بلى مقدارى خرما است. حضرت خرما را گرفت و دانهاى از آنها را جوید سپس آن را از دهن مبارک بیرون آورد و در دهان بچه گذاشت سپس او را حنک نمود و عبدالله نام نهاد. یکى از انصار گفت: من نه نفر از فرزندان همین عبدالله را دیدم که همه قارى قرآن بودند.
مرحوم شهید ثانى رضوان الله علیه داستان ابوطلحه و ام سلیم را از چهار طریق نقل کرده است و ما جهت اختصار ار ذکر ترجمه همه آنها صرف نظر نمودیم. ناگفته نماند که این داستان در میان علماء خیلى مشهور است و بزرگان در کتابهاى خود این را ذکر نمودند،از جمله استاد شهید مطهرى در کتاب عدل الهى صفحه 91 این قضیه را نقل نموده است (52)
2- داستان زنى که فرزندش پس از مرگ زنده شد
در کتاب دلائل النبوه قضیهاى مشابه قضیه زن بنى اسرائیل از انس بن مالکنقل کرده است. و آن قضیه این است که انس ابن مالک مىگوید: ما روزى با عدهاى از دوستان به منزل یکى از انصار که مریض بود رفتیم و دیدیم مرد در حال احتضار به سر مىبرد و هنوز ما در منزلش بودیم که آن مرد دار دنیا را وداع کرد و ما پارچهاى به روى او انداختیم و این شخص مادر پیرى داشت بالاى سر فرزندش نشسته بود و متوجه نشد که فرزندش وفات نمود ما به او تسلیت دادیم و گفتیم اى زن مصیبت مرگ فرزندت را به حساب خداوند عزوجل بگذار و صبر و شکیبائى پیشه کن. پیر زن گفت :مگر فرزندم مرده است؟ گفتیم بلى فرزندت دار دنیا را وداع کرد گفت :راستى مرده است؟ گفتیم آرى. آنگاه پیر زن دست به دعاء برداشت و گفت : اللهم انک تعلم انى اسلمت لک و هاجرت الى رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم رجاء ان تعیننى عند کل شدة و رخاء فلا تحمل على هذه المصیبة الیوم یعنى خدایا تو مىدانى که من تسلیم تو گردیدم و به سوى رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم هجرت نمودم به امید این که مرا در هر سختى و آسانى یارى فرمائى، پس این مصیبت را امروز براى من قرار مده یعنى فرزندم را به قدرت خودت زنده کن.
سپس میت به دست خود پارچه را از صورت برداشت و حرکت کرد و نشست و مشغول غذا خوردن شد و ما نیز با او غذا خوردیم و این گونه دعاءها که ادلال بر خدا و استیناس با اوست براى بسیارى از محبین خدا واقع مىشود که این چنین دعا مىکنند و دعائشان قبول مىشود و اگر چه این گونه در خواست از غیر محبان قبیح و بى ادبى است و بر تائید این مطلب مباحث طولانى شده است و شواهد زیادى از کتاب و سنت دارد که اگر در اینجا ذکر کنیم از موضوع بحث خارج مىگردیم.
3- داستان بنده سیاه پوست و حضرت موسى (ع)
و از جمله اتفاقات لطیف مناجات برخ الاسور است همان کسى که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام امر فرمود که از او در خواست دعا کند تا براى بنى اسرائیل باران بیاید. بعد از اینکه هفت سال در بنى اسرائیل قحطى آمد حضرت موسى علیه السلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعاء کنند که باران بیاید. خداودن متعال به موسى علیه السلام وحى فرمود :اى موسى چگونه اجابت کنم دعاء جمعیتى را که غرق در گناه هستند و گناهان برایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا مىخوانند و خود را از مجازات من ایمن مىدانند.
اى موسى بر گرد و برو به نزدیکى از بندگانم به نام برخ که دعا نماید تا دعا او را استجابت کنم. و حضرت موسى به جستجوى برخ رفت و او را پیدا نکرد تا اینکه روزى حضرت در خیابان مىرفت ناگهان به بنده سیاه پوستى برخورد کرد که در پیشانى اش آثار سجده نمایان بود و چادر شبى به خود پیچیده و گوشههاى آن را به پشت گردنش گره زده بود حضرت موسى علیه السلام به نور خداوند او را شناخت. بر او سلام کرد و گفت: اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى علیه السلام گفت: مدتى در جستجوى تو بودیم حال بیا بیرون و براى ما دعاء استسقاء بخوان برخ حرکت کرد با حضرت موسى علیه السلام رفتند در محل تجمع دعا و این چنین دعاء کرد:
اللهم ما هذا من فعالک و ما هذا من حلمک و ما الذى بذالک انقصت علیک عیونک ام عاندت الریاح عن طاعتک ام نفدما عندک ام اشتد غضبک على المذنبین الست کنت غفارا قبل خلق الخاطئین خلقت الرحمة و امرت بالعطف ام ترینا انک ممتنع ام تخشى الفوت فتجعل با لعقوبة یعنى خدایا این خشکى و قحطى از کارهاى تو نیست و این سختگیرى بر بندگان از حلم و بردبارى تو نیست چه عاملى سبب شد و چه چیز بر تو آشکار شد که این چنین بندگان گنهکارت را در قحطى و شدت قرار دادى آیا چشمههاى تو کم آب شده است، و یا غضب بر گنهکاران شدت یافته است. آیا مگر تو قبل از اینکه گنهکاران را خلق کنى غفار و آمرزنده نبودى و قبل از آفرینش خطا کاران رحمت را خلق نکردى و مگر به عطوفت و مهربانى دستور ندادى یا این که مىخواهى بر اثر این سختگیرى قدرت و شوکت خودت را به ما نشان دهى یا این که مىترسى فرصت از دستت برود و ما نمىرویم لذا قبل از مردن ما در عقوبت تعجیل نمودى، هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت الهى سرازیر شد و برخ به حضرت موسى علیه السلام گفت: دیدى چگونه با پروردگار مخاصمه کردم و او چگونه لطف کرد و باران رحمتش را فرستاد. در اینجا قدرى از موضوع بحث که در مورد صبر زنهاى صابره بود جدا شدیم و حال باز مىگردیم به موضوع بحث.
4- حکایت خون چکیدن از پستان اسماء بنت عمیس در خبر شهادت فرزندش
روایت شده است که وقتى خبر قتل دلخراش محمدبن (53) ابى بکر را که با وضع فجیعى او را کشتند سپس در شکم الاغ گذاشتند و بعد آتش زدند به مادرش اسماء بنت عمیس دادهاند اسماء از جاى خود حرکت کرد و رفت در مسجد خود نشست و خشم و خود را فرو نشاند و این قضیه به قدرى براى اسماء سخت بود که از پستانش خون چکید.
5- داستان بانوئیى که ناگهان خبر شهادت برادر و شوهرش را شنید
در روایت است که وقتى به زینب دختر جحش خبر قتل برادرش را دادهاند گفت: خداوند او را رحمت کند انالله و اناالیه راجعون و بعد به زینب گفتهاند شوهرت نیز کشته شد. زینب گفت: و آخرنا سپس پیغمبر (ص) فرمود: ان للزوج من المراة لشعبة ماهى لشتى بشىء یعنى شوهر در پیش زن مقامى دارد که هیچ چیز ندارد لذا بدین جهت زینب در خبر قتل شوهرش بیشتر محزون گشت و گفت: و احزناه
6- حکایت صبر صفیه در شهادت برادرش حمزه سید شهداء احد
در روایت است که صفیه دختر عبدالمطلب به احد رفته تا جسد مثله شده برادرش حمزه را بییند. پیامبرصلى الله علیه و آله به زبیر پسر صفیه فرمود فرمود:برو مادرت را بر گردان که وضع دلخراش جسد مثله شده یعنى گوش و دماغ بریده و شکم پاره شده برادرش حمزه را نبیند. زبیر رفت به مادرش گفت: اى مادر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: برگرد صفیه گفت: شنیدم که برادرم را مثله کردهاند و او را در راه خداوند عزوجل راضى بود که به چنین وضعى شهید شود چرا من راضى نباشم و من هم این مصیبت را به حساب خدا مىگذارم و براى خدا صبر مىکنم. وقتى زبیر آمد خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله گفته مادرش را به حضرت خبر داد پیامبر صلى الله و علیه و اله فرمود:مانعش نشوید تا او برود سرنعش برادرش. آنگاه به صفیه اجازه دادند که برود سرنعش برادر و صفیه رفت به جنازه برادر نگاه کرد و به او نماز خواند و استرجاع نمود یعنى گفت: انالله و انا الیه راجعون و براى برادر شهیدش طلب مغفرت نمود.
در روایت دیگر از ابن عباس نقل شده است که چون حمزه رضوان الله علیه در جنگ احد شهید صفیه خواهر حمزه آمد که وضع نعش برادر خود را ببیند اما خبر نداشت که برادرش را بعد از شهادت مثله کردهاند. صفیه به حضرت على علیه السلام و زبیر برخورد کرد و حضرت على علیه السلام به زبیر فرمود: به مادرت تذکر و دلدارى بده زبیر عرض کرد شما به عمهات تذکر دهید. صفیه گفت: حمزه را چه شده است؟ حضرت على علیه السلام و زبیر از باب تو ریه گفتند ما نمىدانیم بر عقل صفیه رفت نزد پیامبرصلى الله علیه و آله حضرت فرمود: من مىترسم بر عقل صفیه از شدت ناراحتى بر حمزه صدمهاى وارد شود، حضرت دستش را بر سینه صفیه گذاشت و براى او ادعاء فرمود: صفیه گفت: انالله و انا الیه راجعون و گریه کرد. سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله رفت کنار نعش مثله شده حمزه ایستاد و حضرت وقتى وضع دلخراش عمویش حمزه را مشاهده کرد از شدت تا ثرو ناراحتى گفت: اگر نه آن بود که زنان عبدالمطلب اندوهناک مىشدند او را به همین حالت مىگذاشتم که درندگان صحرا و مرغان هوا گوشت او را بخورند تا روز قیامت از شکم آنها محشور شود زیرا که مصیبت هر چه عظیمتر باشد ثوابش برزگتر است.
7- سخن مادر داغدیده در شهادت فرزندش
جوانى از انصار به نام خلاد در غزوه بنى قریظه شهید شدند و مادرش در شهادت فرزندش خوشحالى مىکرد مردم به او اعتراض کردند که چرا در شهادت فرزندت رسم ماتم بر پا نمىکنى گفت: من به مصیبت فرزندم گرفتار شدم ولى دلم نمىخواهد که دوستان او را ناراحت کنم و پیغمبر صلى الله علیه و آله براى فرزند او دعا کرد و به او فرمود: که دو پاداش دارد زیرا اهل کتاب او را شهید کردند.
8- حکایت بانوئیکه برادر، پدر،شوهر،و پسرش در احد شهید شدند
از انس بن مالک روایت شده است که وقتى در جنگ احد شایع شد که پیغمبر صلى الله علیه و آله کشته شد داد و فریاد مردم مدینه بلند شد عدهاى از زنها از مدینه به طرف احد رفتند که از جمله آنها یک زنى از زنهاى انصار با آنها به طرف احد رفت و این زن چهار شهید داشت و معلوم نبود که براى شهداء خودش آمد یا اینکه براى جستجوى حال پیغمبر صلى الله علیه و آله وقتى از کنار جنازه چهار شهیدش عبور کرد گفت: اینها چیست گفتند: جناره برادر و پدر و شوهر و پسرت مىباشند زن بدون اینکه کنترلش را از دست دهد و جزع و فزع کند گفت: پیغمبر خدا کجا است گفتند پیامبر جلوى شما است زن رفت و خودش را به حضرت رساند و به گوشه لباس پیامبر چنگ زد و مىگفت پدر و مادرم به فدایت اى رسول خدا تو زنده باشى تمام مشکلات براى ما آسان است.
9- خاطرات بانوئیى که شوهر و پدر و برادرش در جنگ احد شهید شدند
بانوئى که از قبیله بنى دینار که شوهر و پدر و برادرش در احد شهید شده بودند در میان گروهى از زنان نشسته بود اشک مىریخت و زنان دیگر نوحه سرائى مىکردند، ناگهان پیامبر از کنار دسته زنان عبور کرد،این بانوى داغدیده از کسانى که اطراف او بودند از حال پیامبر سراغ گرفت، همگى گفتند پیامبر به حمد الله سالم است، وى گفت: مایلم از نزدیک پیامبر را بیبنم نقطهاى که پیامبرصلى الله علیه و آله ایستاده بود با محل آنان چندان فاصله نداشت، پیامبر را به وى نشان دادند. وقتى چشم این بانو به چهره پیامبرصلى الله علیه و آله افتاد بى اختیار تمام مصائب را فراموش کرد و از صمیم قلب ندائى در داد که انقلابى در اطرافیان خود به وجود آورد. عرض کرد اى رسول خدا تمام ناگواریهاو مصیبتها در راه تو آسان است. یعنى شما زنده بمانید هر فاجعهاى به ما رخ دهد ما آن را کوچک مىشماریم. (54)
10- گفتگوى مادر دو شهید با پیامبر(ص)
یکى دیگر از بانوانى که دو فرزندش در احد شهید شد سمراء دختر قیس است وقتى که رسول خدا را ملاقات کرد حضرت او را در شهادت دو پسرش تسلیت گفته است. سمراء به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض کرد :هر مصیبتى بعد از تو آسان است یعنى اگر تو سالم باشى تمام مصیبتها قابل تحمل است بعد گفت: به خدا من از مصیبت دو فرزندم سختتر است.
11- در شهادت فرزندم به من تبریک بگوئید
روایت شده است که صلت بن اشیم یکى از رزمندگانى بود که با فرزندش در جنگ احد شرکت داشت و او به فرزندش گفت: پسر عزیزم تو از من جلوتر برو به میدان نبرد و با کفار و مشرکین به جنگ تا شهید شوى و من تو را به حساب خدا بگذارم یعنى تو جلوتر برو تا شهید گردى و من بعد از تو شهید شوم تا دو اجر ببرم یکى داغ فرزند، و دیگر اجر شهادت. این فرزند حسب الامر پدر به میدان نبرد رفت و به دشمنان اسلام حمله برد تا اینکه به درجه رفیع شهادت نائل گردید. وقتى زنها براى تسلیت به نزد مادر این جوان مىرفتند مادرش به زنها مىگفت: اگر آمدید که به من در شهادت فرزندم تبریک و تهنیت بگوئید که مرحبا به شما و خوش آمدید و اگر براى غیر تبریک آمدید برگردید و بروید.
12- داستان پیرزنى در مرگ تنها فرزند خویش
در روایت است پیرزنى از طائفه بنى بکربن کلاب که به عقل وسداد معروف بوده است یک فرزند داشت که مدت زیادى مریض بود و این پیرزن به وجه حسن از او پرستارى مىکرد تا این که فرزند وفات کرد و زن با کمال آرامش در خانه نشست و خویشان او به حضور او رفتند. زن رو کرد به یکى از بزرگان قوم خود و گفت: سزاوار است کسى که از نعمت سلامتى برخوردار است براى توفیق خودش قبل از مردنش کوتاهى نکند و سخنان ارزشمندى در این زمینه گفت: سپس اشعارى گفت که مضمونش این است که فرزند من مونسم بود و خداوند او را برد پس اگر من صبر کنم نزد خدا اجر دارم و اگر صبر نکنم و گریه نمایم گریه براى من فائدهاى ندارد... آن بزرگ گفت: ما همیشه از زنها به هنگام مصیبت جزع و فزع مىشنیدیم و این روش تو براى زنها پندى است که دیگر به هنگام مصیبت بیتابى نکند واقعا تو صبر نیکوئى نمودى و اصلا این عمل تو شباهت با زنها ندارد و زنها هرگز نمىتوانند در این طور مواقع خود را کنترل کنند. سپس آن زن سخنانى گفت که خلاصهاش این است که صبر هم ظاهرش نیکو و هم عاقبتش پسندیده است ولى جزع و بیتابى هم ظاهرش ناپسند است و هم در پیشگاه خدا گناه است و اگر صبر و جزع به صورت دو مردى در آیند صبر به صورت مرد زیبا و کریمى و همین بس است در فضیلت صبر که خداوند به صابران وعدههاى بزرگى داده است.
13- حکایت بانوئى که سه پسرش در جنگ خیبر شهید شدند
در روایت است که سه برادر در جنگ خیبر شهید شدند وقتى که خبر شهادت آنها به مادرشان رسید مادر آنها گفت: فرزندانم در حال فرار و پشت کردن شهید شدند یا در حال روبرو شدن با دشمن ؟!!گفتند: فرزندانت در حال مقاومت رو در روى دشمن شهید شدند آنگاه آن بانوى محترمه و صابره گفت: حمد وستایش خدا را که فرزندانم به فوز عظیم نائل شدند و به شرافت و عزت رسیدند. جان من و پدر و مادرم به فداى ایشان. و هیچ گونه گریه و نالهاى از آن بانوى محترم صادر نشد.
14- حکایت شکفتانگیز مادر شهیدى که گیسوانش را براى بند اسب رزمندگان هدیه کرد
ابو قدامه شامى مىگوید: من در یکى از غزوات فرمانده لشکر بودم و وارد یکى از شهرها شدمومرد.را به شرکت درجنگ دعوت کردم و آ نها را به جهاد در راه خدا تشویق و ترغیب نمود.و فضیلت شهاد،را براى آنها بازگو کرد.سپس مرد.متفرق شدند و من بر اسبم سوار شد. و به طرف منزل خود روانه شدم در این هنگام ناگهان زن خوش سیمائى مرا صدا زد و گفت: اى ابى قدامه من به راه خود ادامه مىدادم و جواب او را نداد.سپس گفت :روش مردان صالح و نیکوکار این چنین نیست که کسى که آنها را صدا زد و کارى داشته باشد و آنها اجابت نکنند ابو قدامه مىگوید: من ایستادم و آن زن آمد و نامه و تکه پارچهاى گره زده به من داد و گریه کنان برگشت من به نامهاش نگاه کردم دیدم که در آن نوشته است اى ابوقدامه تو ما را به جهاد در راه خدا فرا خواندى و به ثواب آن ما را تشویق کردى و من زنى هستم که قدرت شرکت در جهاد را ندارم لذا گیسوان خود را که بهترین چیز من بود بریدم و براى شما در راه خدا فرستادم تا شما آن را طناب و بند اسبت قرار دهى امید است که خدا مرا بیامرزد. و صبح هنگام درگیرى و جنگ ناگهان جوانى را در خط مقدم جبهه با سر برهنه و بدون کلاه خود دیدم که مشغول جنگ مىباشد و من پیش او رفتم و گفتم اى جوان تو نو نهال و کم تجربه و پیاده هستى و من مىترسم دشمن به تو حمله کند و تو را در زیر دست و پاى اسبان خود خورد کنند بهتر است که برگردى.
آن جوان نونهال گفت: آیا مرا به برگشتن و پشت کردن به جنگ امر مىکنى و حال اینکه خداوند متعال فرمود: یا ایها الذین امنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار (55) یعنى اى کسانى که ایمان آوردهاید هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد روبرو شدید به آنها پشت نکنید. آن جوان دنباله آیات را که در مورد مجازات کسى که پشت به جنگ کند مورد غضب خدا است و جایگاه او جهنم است قرائت کرد. ابوقدامه گفت: من آن جوان را سوار بر شتر که به همراه داشتم نمودم جوان گفت: اى ابى قدامه آیا سه تیر به من قرض مىدهى؟ من گفتم حالا وقت تیر قرض دادن است و خیلى اصرار ورزید که من تیر به او بدهم. وقتى دیدم که خیلى اصرار و پافشارى مىکند گفتم: به این شرط به تو مىدهم که اگر خداوند بر تو منت گذاشت و تو را به درجه شهادت نائل فرمود مرا شفاعت کنى. جوان پذیرفت و من سه تیر به او دادم، و جوان تیر اول را در کمان خود گذاشت و یک نفر رومى را گشت ،و با تیر دوم یک نفر رومى دیگر را گشت و تیر سوم را زد، سپس با ابوقدامه وداع کرد و گفت: السلام علیک یا اباقدامه در این هنگام تیرى از طرف دشمن آمد و بین دو چشمان آن جوان اصابت کرد و جوان سرش را بر زین اسب گذاشت. و من به نزد او رفتم به او گفتم وعدهاى که دادى فراموش نکنى، جوان گفت به وعدهام وفا مىکنم ولکن الان با تو کارى دارم و آن اینکه وقتى به شهر رفتى برو نزد مادرم و این خرجین را به او بده و به او بگو فرزندت شهید شد مادرم همان کسى است که گیسوانش را برید و به تو داد که با آن اسبت را ببندى سلام مرا به مادرم برسان.
او سال گذشته به مصیبت شهادت پدرم مبتلا شد و امسال نیز به مصیبت شهادت من مبتلا مىشود سپس جوان روحش از بدنش جدا شد و من زمین را حفر نمودم و او دفن کردم. همین که خواستم از قبرش جدا شوم دیدم زمین او را بیرون انداخت دوستانش گفتند این جوان بى تجربه بود شاید براى اینکه بدون اجازه مادرش به جبهه آمد خاک او را قبول نمىکند ابوقدامه گفت: چگونه خاک او را قبول نکند و حال آنکه گناهکار ان را قبول مىکند و من ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و به درگاه خدا دعا کردم سپس صدائى بگوشم رسید که مىگفت: اى اباقدامه ولى دوست خدا را رها کن و برو و من هنوز نرفته بودم که دیدم پرندگانى آمدند و او را خوردند. سپس وقتى که به شهر آمدم به ما در آن رفتم و درب زدم دیدم که خواهر آن جوان آمده است تا چشمش به من افتاد رفت به نزد مادرش گفت: اى مادر این ابوقدامه است ولى برادرم با او نیست اى مادر سال گذشته پدر ما شهید شد و امسال نیز برادرم به شهادت رسید.
ابوقدامه گفت: مادر جوان آمد جلوى درب و گفت: اى ابوقدامه آیا خبر خوشحالى آوردى یا خبر بد حالى آیا من عزیز شدم یا خارو ذلیل؟ ابوقدامه گفت: منظور شما را نفهمیدم زن گفت: اگر فرزندم کشته شد مرا عزیز نمودى و گرنه خارو ذلیل. گفتم: آرى فرزندت شهید شد مادر شهید گفت: شهادت فرزندم علامتى دارد آیا آن علامت را مشاهده نمودى ؟گفتم بلى وقتى بعد از شهادت او را دفن کردم زمین او را قبول نکرد و بیرون انداخت و بعد پرندگان آمدند گوشتهاى بدن او را خوردند و استخونهایش را گذاشتند که من دفن کردم مادر جوان شهید گفت :الحمدلله. و من خرجین را به او دادم و او سر آن خرجین را گشود و از داخل آن پلاس و زنجیرى آهنى بیرون آورد و گفت: فرزندم شبها این پلاسرا به خود مىپیچید و خود را باین زنجیر مىبست و با خداى خود مناجات مىکرد و در مناجاتش مىگفت: خدایا مرا در قیامت از شکم پرندگان محشور کن و خداوند دعائش را مستجاب فرمود.
اخیرا این داستان را در جزوهاى مستقل تحت عنوان شهیدى که جنازهاش را خاک قبول نکرد با طرح جالبى به نگارش در آوردند.
13- بیهقى از ابوالعباس سراج روایت کرده که فرزند یکى از اصحاب فوت نمود و من براى تسلیت به منزلشان رفتم و به مادر بچه دلدارى دادم و به او گفتم: در مرگ فرزندت تقواى و صبر و بردبارى پیشه کن مادربچه در جواب من گفت: مصیبت من در مرگ فرزندم بالاتر و با عظمتتر از این است که با داد و فریاد و بیتابى آن را فاسد کنم یعنى اگر جزع و بیتابى کنم اجرم از بین مىرود.
15- سخنان حکمتآمیز مادرى در مرگ فرزند خویش
ابان بن تغلب رحمه الله علیه مىگوید: زنى را دیدم که تازه فرزندش مرده بود و چشمان فرزند را بست و پارچهاى به روى او انداخت و گفت: فرزند عزیزم براى چیزى که باقى است جزع و بیتابى ندارد و براى آن چیز که فرداى قیامت به خاطر مصیبت تو خداوند عنایت مىکند گریه کردن معنى ندارد فرزند عزیزم تو مىچشى آنچه را که پدرت چشید و عن قریبا مادرت نیز مىچشد یعنى پدرت فوت نمود و تو نیز وفات نمودى و من هم به دنبال شما خواهم آمد. همانا بالاترین راحتیها براى این بدن خوابیدن است و خواب هم برادر مرگ است و چه فرق مىکند که تو در بستر خودت بخوابى یا بستر غیر خودت زیرا فرداى قیامت سوال و جواب و بهشت و جهنم است پس اگر تو از اهل بهشت باشى مرگ مرگ هیچگونه ضررى براى تو ندارد و اگر از اهل آتش باشى مرگ هیچ گونه نفعى برایت ندارد اگر چه تمام مردم بیشتر عمر کنى. پسر عزیزم اگر مرگ براى فرزندان آدم بهترین چیز نبود هرگز خداوند پیغمبرش را قبض روح نمىکرد و دشمنش ابلیس لعنه الله علیه را زنده باقى نمىگذاشت.
15- مبرد مىگوید: من جهت تسلیت مادر داغدیدهاى که فرزندش وفات کرده بود به منزل او رفتم دیدم که او از خوبیهاى فرزندش تعریف مىکند و گفت به خدا قسم که او مالش در جهت غیر شکم خودش مصرف مىشد و به امور مردم توجهاش زیاد بود و در امور خیریه دست ودل باز بود و در مورد گناهان سختگیر بود و من مىگفتم آیا از او فرزندى به یادگار مانده است گفت: آرى بحمدالله بسیار است ثواب خداوند عزوجل و خوب عوضى است در دنیا و آخرت.
16- حکایت صبر بانوئى که مال و غلام و فرزندش از دستش رفته بود
و نیز از مبرد نقل شده است که مىگوید: من به یمن مسافرت کردم و در آنجا به خانه زنى رفتم که صاحب مال زیاد و غلام و یک فرزند بود و بسیار خوش حال بود و مدتى در نزد او اقامت داشتم وقتى که خواستم حرکت کنم به آن زن گفتم کارى ندارى؟ زن گفت: بلى کار من این است که هر وقت به این شهرها مسافرت کردى بیا منزل ما و مهمان ما باش. و من بعد از چند سال آن زن را دیدم که اموالش همه تمام شد و غلامش نیز رفته است و فرزندش مرد و خانهاش را هم فروخت اما با یک حالت سرو رو خندان و بشاش به سر مىبرد، من به او گفتم این همه گرفتارى برایت رخ داد چرا این قدر خوشحالى زن گفت: من وقتى در ناز و نعمت بودم حزن و اندوه فراوان داشتم که این به خاطر کم شکرى من است و امروز با این حالت خوشحالم براى اینکه شکر نعمت صبر را خداوند به من عطاء فرمود.
17- ایضا داستان بانوئیى که مال و غلام و فرزندانش را از دست داد
و از مسلم بن یسار نیز حکایت شده است که گفت: من در بحرین وارد شدم و مهمان زنى شدم که داراى فرزندان و غلام و مال زیاد بود ولى حالتش را محزون دیدم و پس از مدت زیادى باز دو مرتبه به منزلش رفتم و هیچ یک فرزندان و غلامش را ندیدم سپس اجازه ورود گرفتم زن اجازه داد و من وارد شدم و زن را با حالت بسیار خندان و مسرور دیدم گفتم چرا این چنین به سر مىبرى خبرى از غلام و فرزندان و اموالت نیست؟ زن گفت: همان موقع که تو رفتى هر چه اموالى توسط دریا حمل و نقل کردیم غرق شد و هر چه معاملهاى کردیم به ضرر منتهى شد تا اینکه به تدریج اموام و ثروتم از بین رفت و غلام هم نیز رفت و فرزندانم همه مردند. من به او گفتم: اى زن خدا تو را رحمت کند پس چگونه آن موقع که مال و فرزندان و غلام داشتى محزون بودى ولى امروز که تمام آنها از دستت رفت خوشحال هستى؟ زن گفت: بلى چون من در آن موقع که در ناز و نعمت به سر مىبردم مىترسیدم که خدا حسناتم را در همین دنیا به من بدهد و چیزى در آخرت براى من ذخیره نکند از این جهت محزون و نگران بودم اما وقتى که مال و فرزندان و غلامم رفتند امیدوار شدم که خداوند چیزى براى منت در نزد خودش ذخیره مىکند لذا از این جهت خوشحال و مسرورم.
18 - داستان صبر بانوئیکه فرزندش در چاه آب غرق شد
یکى از محترمین مىگوید من به اتفاق یکى از دوستانم به طرف بیابان سوزان حجاز مسافرت کردیم و راه گم کردیم و از سمت راست جاده حمیهاى را از دور دیدیم و ما به همان نشان رفتیم تا به خمیه رسیدیم و دیدیم که زین در درون خیمه نشسته است و سلام نمودیم و آن زن جواب جواب سلام ما را داد و گفت شما کیستید؟ گفتیم ما مسافریم و راه گم کردهایم. زن گفت: شما صورتتان را از من برگردانید تا من حق ضیافت شما را اداء کنم. ما صورتمان را از او برگرداندیم و او براى ما پلاسى پهن نمود و گفت: روى این پلاس بنشینید تا فرزندم بیاید و از شما پذیرائى کند. موقع آمدن فرزندش نزدیک شد و او چند بار از داخل خیمه پرده یک طرف را بالا زد و به بیابان نگاه کرد، ولى یک دفعه که پرده را بالا زد ناراحت شد و گفت :شتر فرزندم مىآید ولى دیگرى بر آن سوار راست، وقتى سوار نزدیک خیمه رسید بصداى بلند گفت: ام عقیل خدا در مورد فرزندت به تو اجر مرحمت کند زن پرسید مگر فرزندم مرد؟ !!!جواب داد بلى در کنار چاه آب بود شترها به هم ریختند و او در چاه افتاد.
زن مصیبت زده خود را نگهداشت و گفت: تو فعلا بیا و از مهمانها پذیرائى کن سپس گوسفندى آورد و به او داد ذبح کرد، زن در حال مصیبت و داغدارى براى ما غذا تهیه کرد، پس از صرف غذا نزدیک آمد و گفت: هیچ کدام از شما قرآن مىدانید؟ گفتم بلى. زن گفت: براى تسلاى خاطر من در مصیبت فرزندم چند آیه بخوان و من گفتم خداوند مىفرماید: و بشر الصابراین الذین اذا صابتهم مصیبة قالوا انالله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (56) یعنى پیغمبرم به صابرین بشارت بده.
آنها که هنگام مصیبتى به آنها برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و بسوى او باز مىگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حال آنان شده و آنها هستند هدایت یافتگان. زن باهیجان شدیرى گفت: تو را به خدا قسم اینکه خواندى قرآن بود؟ گفتم: بلى و الله از قرآن است. زن گفت: درود بر شما و از جاى برخاست، چند رکعت خواند سپس گفت: اللهم انى فعلت ما امرتنى به فانجزلى ما وعدتنى به یعنى خدایا من امر تو را اطاعت کردم و در مرگ فرزندم صبر مىکنم، تو نیز درباره من به وعده خود وفا کن، و گفت اگر بنا باشد کسى براى دیگرى بماند لازم بود پیغمبر صلى الله علیه و آله براى امت بماند و از دنیا رحلت نفرماید. وقتى ما از خیمه آن زن بیرون آمدیم گفتم: من هرگز زنى از این کاملتر ندیدم که خدایش را به اکمل صفات جمال و جلال یاد کرده است. چون این به طور یقین دانست که مرگ را نمىشود دفع کرد و از دستش رها شد و گریخت و نیز یقین مىدانست که جزع و بیتابى نیز در مرگ فرزند فائدهاى ندارد و گریه هم میت را بر نمىگرداند. لذا خودش را به صبر جمیل آراسته نمود و مصیبت مرگ فرزندش را به حساب خدا گذاشت که ذخیره نافعى براى روز فقر و نیازمندىاش یعنى روز قیامت باشد.
19- صبر بانوئى در مرگ فرزند خویش
و نظیر قضیه فوق از ابن ابوالدنیا نقل شده است که مىگوید: مردى در بسیارى از اوقات مىآمد به نزد من مىنشست تا اینکه به من خبر رسید که این مرد شکاک است یعنى زیاد شک مىکند و من جهت ارشاد و دفع شک او به منزلش رفتم دیدم که این مرد تازه فوت شده است و مادر پیرش در کنارش بود و به فرزندش نگاه مىکرد تا اینکه چشم و صورت میت را بستند و پارچهاى به روى او انداختند. سپس مادرش گفت: خدا رحمت کند تو را اى فرزند عزیزم تو فرزند نیکوئى براى ما بودى و همیشه محبت و دلسوزى برایم مىنمودى پس خدا در فراق تو به من صبر عطاء نماید. فرزندم تو همواره نمازت را با تانى و طمانینه مىخواندى و بسیار روزه مىگرفتى خداوند انشاء الله از آنچه که تو از درگاه رحمتش امید و آرزو داشتى محروم و نا امید مفرماید.
20 حکایت شگفتانگیز صبر بانوئى که در مرگ دلخراش دو فرزند و شوهرش
بیهقى از ذالنون مصرى روایت کرده است که مىگوید: من مشغول طواف خانه خدا بودم که ناگهان دو کنیزى را دیدم که یکى از آنها اشعار ذیل را انشاء کرد و گفت:
صبرت و کان الصبر خیر مطیة و هل جزع منى یجدى فاجزع
صبرت على ما لو تحمل بغضه جبال برضوى اصحبت تنصدع
ملکت دموع العین ثم رددتها الى ناظرى فالعین فى القلب تدمع
صبر کردم در حالى که صبر بهترین مرکوب است. و اگر جزع و بیتابى فایدهاى مىداشت بیتابى مىکردم، بر مصیبتى صبر کردم که اگر مقدارى از آن بر کوه رضوى وارد مىشد کوه با آن عظمت متلاشى مىشد و طاقت تحمل آن را نداشت رضوى اسم کوهى است که اطراف مکه واقع شده است اشکهاى چشمم را کنترل کردم و آنها را بداخل دیدگانم برگرداندم و چشم دلم گریان شد. سپس ذالنون مصرى مىگوید من به او گفتم: از چه چیز نالان هستى اى کنیز گفت: مصیبتى بر من وارد شد که هرگز بر هیچکس وارد نشد و من گفتم: آن مصیبت چیست؟ کنیز گفت: من دو جوان دلاورى داشتم که جلوى من مشغول بازى بودند و پدرشان نیز گوسفندى را ذبح کرد سپس یکى از دو فرزندانم به دیگرى گفت: اى برادر به تو نشان دهم که همانطورى که پدر ما سر این گوسفند را برید سرت را از بدن جدا کنم بعد بلا فاصله حرکت کرد و موى سر برادرش را گرفت و سر برادرش را از بدن جدا کرد. و فرار کرد و پدرش قاتل را تعقیب کرد که او را بگیرد وقتى او را پیدا کرد که درندهاى او را درید و خورد و پدرش وقتى صحنه را دید که او را درنده درید برگشت به طرف منزل و او نیز در بین راه از تشنگى و گرسنگى از بین رفت و مرد. و بعضىها این روایت را با اضافاتى نقل کردهاند و آن اینکه ذوالنون گفت: من زن نیکوئى را دیدم که هیچ گونه آثار حزن و اندوه در او مشاهده نمىشد و مىگوید به خدا قسم که گمان نمىکنم آن مصیبتش که بر من وارد شده بر احدى وارد شده باشد. من از او سوال کردم آن مصیبت چیست زن ماجراى کشته شدن دو فرزند و شوهرش را که قبلا مذکور گردید گفت: و من به آن زن گفتم پس چرا در این مصیبت بزرگ محزون و نالان نیستى؟ زن گفت: اگر جزع و بیتابى فرزندان و شوهرم را بر مىگرداند و اگر براى من فائده مىداشت هر آینه جزع و بیتابى مىکردم ولى مىدانم که جزع و فزع و گریه و ناله هیچ فائده دارد و اگر جزع و گریه بعنوان اعتراض به مقدرات باشد نه تنها فائده ندارد بلکه اجر و مزد انسان را از بین مىبرد و مقام و منزلت آدمى را نزد خداوند پائین مىآورد.
21- سخن حکیمانه مادرى در مرگ فرزند خود
از بعضى از اصحاب حکایت شده است که: زنى فرزندش فوت شده است و در مصیبت آن صبر و بردبارى پیشه کرده و گفت: طاعت خدا را که صبر و بردبارى است بر طاعت شیطان که جزع و بیتابى است ترجیح مىدهم
پایان باب دوم
باب سوم: پیرامون رضا و خشنودى از خدا
خداوند متعال مىفرماید: لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم هر مصیبتى در زمین و در وجود شما واقع مىشود قبل از آفرینش شما در لوح محفوظ ثبت شده است تا این که هرگز بر آنچه از دست شما مىرود دلتنگ نشوید و به آنچه از نعمتها به شما مىرسد مغرور و دلشاد نگردید. (57)
و نیز خداوند متعال مىفرماید: رضى الله عنهم و رضواعنه سوره بینه آیه 8 یعنى خدا از آنها راضى و خشنود شد و آنها نیز از خدا راضى هستند. باید دانست که رضا و خشنودى ثمره و نتیجه محبت خدا است. من احب شیئا احب فعله یعنى کسى که شخصى را دوست داشته باشد کار او را نیز دوست مىدارد و از کار او راضى است و محبت ثمره معرفت است چون کسى که انسانى را به خاطر بعضى صفات نیکویش دوست بدارد، هر چه معرفت و شناختش در مورد آن انسان بیشتر شود دوستى به او نیز بیشتر مىگردد اگر چه آن نیکوئى در آن انسان تصورى و خیالى باشد و واقعیت نداشته باشد. پس اگر کسى به دیده بصیرت به جلال و عظمت خدا و کمال او نظر کند خدا را از همه بیشتر دوست مىدارد.
و خداوند متعال مىفرماید: و الذین امنوا اشد حبالله سوره بقره آیه 165 یعنى آنها که ایمان دارند محبتشان به خدا بیشتر و شدیدتر است. و وقتى انسان خدا را دوست بدارد تمام آثارى که از او صادر شود نیکو مىشمارد و مقتضاى رضا و خشنودى چنین است. پس بنابراین رضا و خشنودى ثمرهاى است از ثمرات محبت بلکه هر کمالى ثمره محبت است و محبت فرع و معرفت است. و رجاء و خشیت و شوق و انس و انبساط و توکل و رضا و تسلیم از لوازم محبت است. چون محبت با تصور رحمت محبوب رجاء و امیدوارى مىآورد و با تصور هیبت محبوب یعنى خداوند متعال خشیت مىآورد و به انس زیاد با محبوب انبساط و شادى مىآورد و با اعتماد به محبوب صادر شود رضا مىآورد و با نیکو شدن هر اثرى که از محبوب صادر شود رضا مىآورد و با تصور قصور و عجز خود و کمال احاطه قدرت او تسلیم مىآورد. تمام اینها از لوازم مقتضیات محبت است و از تسلیم مقامات عظیمى منشعت مىشود که اهل معرفت و صاحبدلان آن را مىدانند و کسى که در آن کمالات سیر کند و وارد آنها شود به غایت کمال مىرسد و تمام توجهاش به محبوب مس گردد و خود را هیچ نمىبیند. بدان که رضا و خشنودى براى انسان فضیلت عظیمى است بلکه تمام فضائل است و تمام فضیلتها به او بازگشت مىنماید و خدامند متعال به اهمیت و فضیلت آن اشاره فرمود و آن را مقرون به رضاء خود و علامت آن قرار داده است و فرمود: رضضى الله عنهم و رضواعنه یعنى خدا از آنها رضاى شد و آنها نیز از خدا راضى هستند.
و در جاى دیگر فرمود : و رضوان من الله اکبر یعنى مقام رضا و خشنودى خدا از هر نعمت برتر بزرگتر است و این نهایت احسان و عنایت امتنان است. در این زمینه احادیث و روایات بسیار است که چند نمونهاى از آنها در این باب ذکر مىگردد از جمله آنها 1 - ماانتم؟ قالوا مؤمنون. فقال: ما علامة ایمانکم قالوا: نصبر على البلاء و نشکر عند الرخاو نرضى بمواقع القضاء فقال: مؤ منون و رب الکعبة شما چه نوع کسانى هستید؟ عرض کردند :مومنانیم، فرمود:علامت ایمانتان چیست؟ گفتند در وقت بلاء صابریم و در هنگام نعمت و رخا شاکریم و به موارد قضاء و قدر راضى هستیم حضرت فرمود: به خداى کعبه قسم که مومنید. 2- و قال النبى صلى الله علیه و آله وسلم: اذا احب الله عبدا ابتلاه فان صبرا جتباه فان رضى اصطفاه. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چون خدا بندهاى را دوست بدارد او را در دنیا مبتلا مىگرداند، پس اگر صبر کرد او را بر مىگزیند و اگر راضى و خشنود شد او را به مرتبه اصفیاء مىرساند.
عدهاى در قیامت از قبرشان به طرف بهشت پرواز مىکنند
3- و قال صلى الله علیه و آله و اذا کان یوم القیامة انبت الله تعالى الطائفة من امتى اجحة فیطیرون من قبور هم الى الجنان یسرعون فیها و یتنعمون کیف شائوا فتقول لهم الملائکة: هل رایتم الحساب؟ فیقولون ما راینا حسابا. فیقولون: هل حزتم الصراط فیقولون ما راینا صراطا فیقولون :هل رایتم جهنم؟ فیقولون: ما راینا شیاء. فیقول الملائکة. من امة من انتم؟ فیقولون: من امة محمد (ص) فیقولون: نشد تاکم الله حد ثونا ما کانت اعمالکم فى الدنیا؟ فیقولون لون خطتان کانتا فینا فبلغنا الله تعالى هذه المنزلة بفضل رحمة. فیقولون و ما هما؟ فیقولون لون کنا اذا خلونا نستحى ان نعصیه و نرضى بالیسیر مما قسم لنا. فیقول الملائکة حق لکم هذا. پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چون روز قیامت شود خداوند متعال به طائفهاى از امتم بالهائى عطا مىکند که از قبرهایشان با سرعت بسوى بهشت پرواز مىکنند و آنچه دلشان بخواهد از نعمتهاى الهى متنعم و بهرمند مىگردند ملائکه به آنها مىگویند: آیا موقف حساب و بازجوئى را دیدید یعنى بازجوئى شدید آنها در جواب ملائکه مىگویند: از ما حسابى نخواستند یعنى بدون حساب و بازجوئى آمدیم ملائکه مىگویند: آیا از صراط گذشتید و جهنم را ملاحظه نمودید؟ مىگویند ما هیچ چیز ندیدیم ملائکه گویند شما چه طائفهاید و از امت کدام پیغمبرید؟ گویند: ما از امت محمد صلى الله علیه و آله هستم. ملائکه مىپرسند که عمل شما در دنیا چه بوده است؟ گویند: در مادو خصلت بود که خدا به فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید یکى آنکه چون در خلوت بودیم از خدا شرم داشتیم که معصیت او را مرتکب شویم و دیگر آن که به هر چه از براى ما قسمت کرده بود راضى بودیم. ملائکه گویند: پس سزاوار این مرتبه هستید. 4- و قال صلى الله علیه و آله: اعطوالله الرضا من قلوبکم تطفروا بثواب الله تعالى یوم فقرکم و الافلاس. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود :از صمیم قلب از خدا خشنود و راضى گردید تا در روز فقر تنگ دستیتان یعنى روز قیامت ظفرمند گردید و به ثواب خداوند متعال نائل شوید.
هر کس از خدا راضى باشد خدا نیز از او راضى است
و فى اخبار موسى علیه السلام انهم قالوا سال لنار بک امر اذا نحن فعلناه یرضى به فاوحى الله تعالى الیه قل لهم یرضون عنى حتى ارضى عنهم در اخبار حضرت موسى علیه السلام وارد شده است که: قوم موسى به او گفتند: اى موسى از خدایت بخواه که دستورى بما دهد که هرگاه ما آن دستور العمل را انجام دهیم خدا از ما راضى گردد. و خداوند تبارک و تعالى به موسىعلیه السلام وحى فرمود که به آنها بگو از من راضى شوید هر پیش آمدى که از طرف من به شما مىرسد به آنها راضى باشید تا من نیز از شما راضى شوم و نظیره ما روى عن نبینا صلى الله علیه و آله :انه قال: من احب ان یعلم ما له عند الله عزوجل فلینظر مالله عزوجل عنده. فان الله تعالى ینزل العبد منه حیث انزله العبد من نفسه. و نظیر این روایت مذکور از پیغمبر ما صلى الله علیه و آله نیز روایت شده است که حضرت فرمود:کسى که دوست دارد که بداند مقام و رتبهاش نزد خدإ؛غغ چگونه است باید نظر کند که عظمت خدا در نزد او چگونه است که آیا از فعال خدا راضى هست یا اینکه موقع پیش آمدهاى سخت از کارهاى خدا نگران است زیرا هر طورى که خدا در نزد بنده مقام و منزلت داشته باشد خداوند نیز همانطور به به مقام و منزلت مىدهد.
غم و اندوه بر متاع دنیا شیرینى مناجات را از دل مىبرد
6- و فى اخبار داود علیه السلام: ما لاولیائى و الهم با لدنیا ان الهم یذهب حلاوة مناجاتى من قلوبهم یا داود ان مبتى من اولیائى ان یلونوا روحانیین لا یغتمون در اخبار داود علیه السلام آمده است که خداوند متعال به داود علیه السلام فرمود:اى داود چه مىشود دوستان مرا که در گرفتارىهاى دنیا اندوهگین مىشوند؟ زیرا غم و اندوه براى دنیا شیرینى مناجات مرا از قلوب بندگان بیرون مىبرد. اى داود محبت من از آن کسانى است که روحانى شوند و غم و اندوه متاع دنیوى را نخورند.
صبر و بردبارى در برابر مشکلات باعث خشنودى خداست
7- و روى ان موسى علیه السلام قال: یا رب دلنى على امر فیه رضاک فاوحى الله تعالى الیه ان رضاى فى کرهک و انت ما تصبر على ما تکره قال یا رب دلنى علیه قال: فان رضاى فى رضاک بقضائى حضرت موسى علیه السلام عرض کرد پروردگارا مرا به امرى راهنمائى نما که در آن رضاى تو باشد خداوند به او وحى فرمود که رضاى من در آن است که تو در برابر ناراحتیها صبر نمائى موسى علیه السلام عرض کرد مرا بر آن راهنمائى کن. فرمود:رضاى من در آن است که تو راضى به قضاى من شوى.
اعتراض به مقدرات الهى باعث خشم خداست
8- و فى مناجات موسى علیه السلام: اى رب اى خلقک احب الیک؟ قال: اذا اخذت حبیبه سالمنى قال: فاى خلق انت علیه ساخط؟ قال :یستخیر نى فى الامر فاذا قضیت له سخط قضائى. حضرت موسىعلیه السلام در مناجاتش به پروردگار عرض مىکند: پروردگار را کدام مخلوق نزد تو محبوبتر است خداوند تبارک و تعالى فرمود:آن مخلوقى که وقتى محبوبش را از او بگیرم به من اعتراض نکند و تسلیم من باشد. سپس حضرت موسى علیه السلام عرض کرد کدام مخلوق است که تو او را دوست نمىدارى؟ خداوند متعال فرمود:آن کسى که در کارهایش مرا بر مىگزیند یعنى کارهایش را به من واگذار مىکند و قضاء مرا بر نظر خودش ترجیح مىدهد اما وقتى که قضاء و مقدرات من بر خلاف میل و خواسته خودش جارى مىشود ناراحت مىشود پس کسى که در برابر مقدرات الهى تسلیم باشد و اعتراض و چون و چرا نکند محبوب خدا است و کسى که تسلیم مقدرات الهى نباشد و به قضاء و قدر الهى اعتراض و چون و چرا کند مغبوض خداست 9- و روى ما هوا اشد منه و ذاک ان الله تعالى قال: اناالله لا اله الاانا من لم یصبر على بلائى و لم یرض بقضائى فلیتخذر باسوائى و این روایت از روایت بالا به مراتب شدیدتر و تندتر است و آن اینکه خداوند متعال فرمود:من خدائى هستم که جز من خدائى نیست. کسى که بر بلاء من صبر نکند و به قضاء و قدر من راضى نمىشود پس باید خدائى غیر از من اتخاذ کند.
اولین کسانى که بسوى بهشت دعوت مىشوند
11- و عن ابن عباس اول من یدعى الى الجنة یوم القیاوة الذین یحمدون الله تعالى على کل حال. از ابن عباس روایت شده است که :اولین کسانى که در روز قیامت به بهشت دعوت مىشوند کسانى هستند که در تمام حالات سختى و آسانى و غم و شادى خدا را حمد و ستایش مىکنند.
گفتار عجیب ابن مسعود در مورد چون و چرا بکار خدا
12- و عن ابن مسعود الحس جمزة احرقت ما احرقت و ابقت ما ابقت احب الى من ان اقول لشىء کان لیته لم یکن اولشىء لم یکن لیته کان ابن مسعود مىگوید:اگر آتش سوزان را بر زبانم گذارند که تا ابد باشد براى من بهتر است از این که بکار خدا چون و چرا کنم و بگویم اى کاش این چنین نبود و چرا نصیب من این شد. یا اینکه من آتش پاره را بلیسم برایم بهتر است از اینکه بکار خدا چون و چرا کنم.
13- و عن ابى الدرداء ذروة الایمان الصبر للحکم و الرضا بالقدر از ابو درداء نقل شده است که گفت بلندترین قله ایمان صبر در برابر حکم خداوند و رضا و خشنودى به مقدرات الهى است.
آرامش در رضا و یقین و ناراحتى در شک مىباشد
14- و قال صلى الله علیه و آله: ان الله تعالى بحکمة و جلاله جعل الروح و الفرج فى الرضا و الیقین و جعل الغم و الحزن فى الشک و السخط پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:خداوند متعال به حکمت و جلالش آسایش و گشایش را در رضا و یقین قرار داد. و حزن و اندوه را در نارضایتى و شک قرار داد یعنى کسانى که به کار خدا راضیند و یقین دارند آرامش و آسایش نیز دارند و کسانى که از کار خدا ناراضى هستند و شک دارند همیشه متزلزل و ناراحتند و دائما بکار خدا چون و چرا مىآید چرا باران نمىآید چرا مریض مىشوم. .... اگر چنین نمىکرد آن چنان نمىشد و اگر جبهه نمىرفت کشته نمىشد و....
مقام رضا و خشنودى از بالاترین مقامات اس
15- و قال على بن الحسین (ع) الزهد عشرة اجزاء اعلى درجة الزخد ادنى درجة الورع و اعلى درجة الورع ادنى درجة الیقین و اعلى درجة الیقین ادنى درجة الرضا (58) حضرت على ابن الحسین علیه السلام فرمود :زهد داراى ده جزء است. بالاترین درجه زهد پائینترین درجه ورع و پرهیز کاررى است، و بالاترین درجه ورع و پرهیزکارى پائینترین درجه یقین است ،و بالاترین درجه یقین پائینترین درجه رضا است.
اعتراض به مقدرات خدا با بندگى سازگار نیست
16- و قال الصادق علیه السلام: صفه الرضا ان یرضى المحبوب و المکروه. و الرضا شعاع نور المعرفه، و الراضى فان عن جمیع اختیاره، و الراضى حقیقه هو المرضى عنه و الرضا اسم یجتمع فیه معانى انواع العبودیه. و تفسیر الرضا سرور القلب. سمعت ابى محمد الباقر علیه السلام یقول: تعلق القلب بالموجود شرک و بالمفقود کفر. و همانا رجان عن سنه الرضا. و اعجب و العجب ممن یدعى العبودیة لله کیف ینازعه فى مقدور اته، حاشا الراضین العارفین عن ذالک. حضرت صادق علیه السلام فرمود:رضا آن است که انسان از چیزى راضى باشد خواه آن چیز مطلوب او باشد و یا نامطلوب، و رضا شعاعى است از نور معرفت و شخص راضى کسى است که از خواستهها و تمایلات خود دست بردارد و در مقابل خواسته خدا اعمال نظر نکند و تسلیم خواسته خدا باشد، شخص راضى در حقیقت کسى است که خدا از او راضى باشد، و رضا اسمى است که جمیع مراتب عبودیت و بندگى در او جمع است، و معنى رضا سرور قلب است. از پدرم امام محمد باقر علیه السلام شنیدم که مىفرمود:تعلق و وابستگى به چیزى که موجود و حاضر است شرک مىباشد و دل بستن به آنچه که مفقود شده است کفر مىباشد و این دو یعنى تعلق به چیزى موجود و مفقود از روش و طریق رضا بیرون است و عجب از کسى که تعجب مىکنم از کسى که ادعاى بندگى مىکند با این وصف به مقدرات خدا نیز اعتراض مىکند. چگونه بندگى با اعتراض سازگار است و اشخاص راضى با معرفت از اعتراض به کار خداوند حکیم منزهند و هیچ گاه از حکیم ایراد نمىگیرند.
حکایت جابر و امام باقر (ع) در مورد رضا و تسلیم
17- و روى ان جابربن عبدالله انصارى رضى الله عنه ابتلى فى آخره بضعف الهرم و العجز فزاره محمد بن على الباقر علیه السلام فساله عن حاله فقال انا فى حالة احب فیها السیخوخة على الشباب و المرض على الصحة و الموت على الحیوة فقال علیه السلام: اما انا یا جابر فان جعلنى الله شیخا احب الشیخوخة و ان جعلنى شابا احب الشیبوبة و ان امرضنى احب المرض و ان شفانى احب الشفاء و الصیحة و ان اماتنى احب الموت و ان ابقانى احب البقاء فلما سمع جابر هذا الکلام دمنه قبل وجهه و قال صدق رسول الله صلى الله علیه و آله فانه قال ستدرک لى ولدا اسمه اسیم یبقر العلم بقرا کما یبقرا الثور الارض فلذالک باقر علم الاولین و الاخرین اى شافه . روایت شده است که جابربن عبدالله انصارى رضى الله عنه در اوآخر عمرش به ضعف و پیرى و ناتوانى مبتلا شده بود و امام باقر علیه السلام به دیدنش رفت و احوالش را پرسید جابر گفت: من در حالى هستم که پیرى را بر جوانى و مرض را بر سلامت و مرگ را بر زندگى ترجیح مىرهم، امام باقر علیه السلام فرمود اى جابر اما من این چنین نیستم که چیزى را بر چیز دیگر ترجیح مىدهم، امام باقر علیه السلام فرمود:اى جابر اما من این چنین نیستم که چیزى را بر چیز دیگر ترجیح دهم. پس اگر خدا مرا پیز کند پیرى را دوست دارم و اگر جوان قرار دهد جوانى را دوست دارم و اگر مرا مریض کند مرض را دوست دارم و اگر شفایم دهد و سلامت را دوست مىدارم و اگر بمیراند مردن را دوست مىدارم و اگر زنده نگهدارد زندگى را دوست مىدارم خلاصه آنچه را که خداوند بخواهد تسلیم او هستم. وقتى جابربن این کلام را از امام شنید پى به اشتباه خود برد و فهمید که ترجیح دادن در برابر خواسته خدا اعمال نظر کردن است لذا برخاست و صورت حضرت را بوسید و گفت: حقا که رسول خدا صلى الله علیه و آله راست گفت که فرمود: اى جابر تو زنده مىمانى و پسرم را که هم اسم من است مىبینى و او علم را مىشکافد همان گونه که گاو زمین را مىشکافد و به همین جهت شکافنده علم اولین و آخرین نامیده شده است.
بالاترین طاعت صبر و خرسندى از کار خداست
18- و روى الکلینى با سناده الى ابى عبدالله علیه السلام قا راس طاعة الله الصبر و الرضى عن الله فیما احب العبدا و کره و لایرضى عبد عن الله فیما احب او کره الاکان خیرا له فیما احب اوکره. (59) امام صادق علیه السلام فرمود: راس طاعت خدا صبر و رضایت از او است در آنچه بنده آن را دوست دارد یا کراهت دارد و هیچ بندهائى از خدا نسبت به آنچه دوست دارد یا ناپسند دارد، راضى نباشد، جز آن که خیرش باشد در آنچه دوست یا ناپسند داشته است.
داناترین مردم کسى است که به مقدرات خدا راضىتر باشد
19- و با سناده عنه علیه السلام قال: ان اعلم الناس بالله ارضا هم بقضاء الله عزوجل. (60) و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:داناترین به خداى متعال، راضىترین آنها است از خداى عزوجل یعنى هر کس از خدا بیشتر راضى باشد داناتر است 20- و باسناده عنه (ع) قال: قال الله عزوجل: عبدى المؤمن لااصرفه فى شیىء الاجعلته خیر اله فلیرض بقضائى ولیصبر على بلائى و لیشکر نعمائى اکتبه یا محمدمن الصدقین عندى (61) امام صادق علیه السلام گفت: خداى عزوجل مىفرماید: بنده مومنم را بهر سو بگردانم برایش خیر است، پس باید بقضاء من راضى باشد و بر بلاى من صبر کند و نعمتهایم را سپاس گزارد تا او را اى محمد در زمره یقین نزد خود ثبت کنم.
تمام خوشیها و ناخوشیها براى مؤمن خیر و لطف خداست
21- و عنه علیه السلام قال: فیما اوحى الله عزوجل الى موسى (ع) یا موسى بن عمران ما خلقت خلقا احب الى من عبد المؤمن فانى انما ابتلیه لما هو خیر له و اعافیه لما هو خیر له و ازوى لما هو خیر له و انا اعلم بما یصلح علیه عبدى فلیصبر على بلائى و لیشکر نعمائى و لیرض بقضائى، اکتبه فى الصدقین عندى اذا عمل برضائى و اطاع امرى (62) و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:خداوند عزوجل به موسى بن عمران وحى نمود اى موسى هیچ مخلوقى از مخلوقاتم نزد من از بنده مومنم محبوبتر نیست براى اینکه او را در چیزى مبتلا و گرفتار مىکنم که خیر او در آن است و نیرز عافیت مىدهم او را بر چیزى که خیر او در آن است و آنچه براى او بد است از او دور مىگردانم براى آنچه خیر او در آن است و من به مصلحت بندهام داناترم، پس بنابراین باید بر بلاى من صبر کند و به نعمتهایم شکر کند و به قضاء من راضى باشد، اگر او به رضاى من کار کند و امر مرا اطاعت کند من او را در نزد خود در شمار صدیقان مىنویسم.
علامت مؤمن این است که به مقدرات خدا راضى باشد
22- و قیل للصادق (ع) باى شیىء یعلم المؤمن بانه مؤمن؟ قال :بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرورا و سخط مردى به امام صادق علیه السلام عرض کرد مومن بچه علامت شناخته مىشود؟ حضرت فرمود:به تسلیم خدا بودن، و راضى بودن به آنچه برایش پیش مىآید چه آن چیزهائیکه مایه سرور و شادى و چه آن چیزهائیکه مایه ناراحتى و نگرانى است مومن در تمام حالات شادى و ناخرسندى تسلیم فرمان خدا است پس اگر در برابر بلاها از خدا راضى و خرسند باشد علامت این است که مومن است و اگر ناراحت شود و به کار خدا اعتراض کند علامت این است که مومن نیست و در اسرائیلیات روایت شده است که :عابدى سالهاى طولانى خدا را عبادت مىکرد، شبى در خواب دید که فلان زن که در دنیا خیلى اهل عبادت نبود در بهشت رفیق و همنشین او است عابدى که شبها مشغول عبادت بود و روزها روزه داشت و آن زن شبها تا صبح مىخوابید و روزه نمىگرفت.
لذا عابد تعجب کرد و او را به مهمانى خود دعوت کرد تا از او سوال کند که چه عملى در دنیا داشت که در اینجا رفیق و همنشین او است لذا وقتى با اصرار مهمانى را پذیرفت عابد از او سوال کرد که در دنیا چه عملى داشتى آیا غیر از آنچه من دیدم عملى دیگر هم داشتى زن گفت: نه به خدا سوگند غیر از آنچه دیدى من عملى نداشتم. عابد اصرار کرد که فکر کن شاید یادت آید زن گفت: من یک خصلت داشتم و آن اینکه هرگاه در شدت و سختى قرار مىگرفتم تمنا و آرزوى آسایش را نمىکردم و هرگاه در گرماى آفتاب قرار مىگرفتم آرزوى سایه را نمىکردم و هرگاه مریض مىشدم آرزوى سلامت را نمىکردم عابد دستهایش را بسرش گذاشت و گفت: به خدا سوگند که این خصلت، خصلت عظیمى است که بسیارى از بندگان خدا از بدست آوردن آن عاجز هسنتد.
فصل: رتبه رضا بسیار بر رتبه صبر برترى دارد
رتبه رضا بسیار بر رتبه صبر برترى دارد بلکه محققین گفتهاند صبر در برابر رضا مانند معصیت در برابر طاعت است یعنى همانگونه که معصیت و طاعت ضد یکدیگرند صبر و رضا نیز ضد یکدیگرند زیرا لازمه دوستى و محبت این است که بلا دیده از بال لذت ببرد زیرا او بلاء را دلیل بر عنایت و توجه محبوب مىداند و بلا را از الطاف خاصه محبوب مىشمارد در نتیجه نه به محبوب زیادتر مىگردد. در صورتیکه لازمه صبر این است که از ناراحتى و سختى صبر وتحمل مىنماید و ناراحت شدن با انس محبوب منافات دارد. پس با این بیان روشن گردید که محبت و صبر با یکدیگر منافات دارند و ضد یکدیگرند. و نیز صبر اضهار قدرت نمودن است و این در مسلک محبت از بدترین منکرات و زشتیها است و از آشکارترین علامات عدوت و دشمنى است همان گونه که شاعر گفت:
و یحسن اظهار لتجلد للعدى و یقبح الا لعجز عند الاحبة
یعنى اظهار نیرومندى در برابر دشمنان نیکو است ولى در برابر دوست زشت است در نزد دوست اظهار عجز نیکو است و اظهار نیرومندى بد است و به همین جهت است که اهل حقیقت گفتهاند: صبر عوام مردم از مشکلترین منزلها است و وحشتناکترین منزلها در طریق محبت و زشترین منازل در داه توحید است. اما اینکه صبر براى عامه مردم مشکل است براى اینکه شخص عامى خود را به ریاضت و سختى تمرین نداده است و خویشتن را به صبر و استقامت در برابر بال نیازموده و نفس را به سرکوبى عادت نداده است لذا طاقت تحمل بال را ندارد و از اهل محبت نشده است که از بلا لذت ببرد. و هرگاه خدا او را به بلا امتحان کند چون او در مقام نفس و خواهشهاى نفسانى است بلا دارى بر او دشوار مىشود و نمىتواند تحمل کند و جزع وفزع بر او غلبه مىکند و خویشتن دارى بر او دشوار مىشود و آرامش قلب ندارد.
و اما اینکه صبر براى عوام از وحشتناکترین منازل محبت است براى این است که لازمه محبت مانوس شدن با محبوب و لذت بردن از بلا است زیرا محب بلا را دلیل بر عنایت و توجه خاص محبوب مىداند به عبارت دیگر بلا را یکى از الطاف خاصه محبوب محسوب مىدارد. در صورتى که لازمه صبر همان طور که قبلا گفته شد ناخرسندى از بلا است. پس بنابراین صبر و محبت با یکدیگر منافات دارند و ضد یکدیگرند. و اما اینکه صبر براى عوام از زشترین منازل راه توحید است براى این است که شخص صابر مدعى قوت و ثبات است و ادعاى قوت و ثبات از خواستههاى نفس است. در صورتى که لازمه توحید فناء نفس است نه اظهار قوت و پبات آن پس از زشتترین منکرات است براى اینکه اثبات نفس در طریق توحید از قبیحترین زشتیها است بلکه رضا با آن همه قدر و عظمت و بلندى رتبهاش نزد اهل تحقیق در توحید از اوائل راههاى توحید است براى اینکه روش اهل تحقیق در توحید این است که ذات خود را فناء مىکنند در صورتیکه رضا فنا اراده است در اراده حقتعالى و توقف صادقانه در برابر اراده خداوند است یعنى اهل رضا در برابر اراده حقتعالى ارادهاى ندارد و هر چه خدا بخواهد همان طور مىخواهند. پسندید آنچه را جانان پسندید در حالى که فناء صفت قبل از فناء ذات است یعنى تسلیم اراده خدا بودن قبل از فناء خود در خدا است. پس بنابراین رضا با آن عظمتش اولین منزل توحید است که اراده خود را فناء در اراده خدا مىکند و در منازل بعد خودش را فناء در خدا مىکند. (63)پس با این بیان معلوم گردید که بین صبر و رضا فاصلههاى زیادى است.
فصل: رضا درجاتى دارد
رضا درجاتى دارد و درجه پائین رضا این است که شخص بلا را درک مىکند و دردش را احساس مىنماید ولکن به آن بلا راضى مىشود بلکه میل و رغبت به آن پیدا مىکند و چون وقتى در ثمره و نتیجه بلا تعقل مىنماید عقلش او را وامى دارد که به بلا اشتیاق پیدا کند براى اینکه ثواب خداوند متعال نائلگردد و نزد خداوند متعال تقرب جوید و به بهشتى فائز آید که وسعت آن به اندازه آسمانه و زمین است که خداوند به متقین وعده داده است و سارعوا الى مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین آل عمران آیه 133 و این قسم رضا، رضا متقین است. مثل اینکه شخصى مبتلا به مرضى گردد و به طبیب حاذقى که کاملا به مرض او وارد است مراجعه کند و آن طبیب حاذق معالجه مرض اورا رگ زدن و حجامت تشخیص دهد و نزد حجام رود و حجامت نماید پس این شخص در زگ زدن و حجامت نمودن را احساس مىکند ولکن به این درد راضى مىشود و با میل و رغبت تن به این کار مىدهد چون سلامت خود را در گرو حجامت مىداند و از حجام نیز اظهار تشکر مىنماید. یا مثل کسى که براى منفعت مسافرت مىنماید این شخص نیز تمام رنجهاى سفر را احساس مىکند ولکن علاقه به ثمره این مسافرت مشفت سفر را برایش آسان مىنماید و به سختیهاى سفر راضى مىشود. پس بنابراین هرگاه از طرف خداوند متعال بلائى به او برسد و یقین داشته باشد به اینکه ثوابى که در برابر این بلاء خدا برایش ذخیره کرده است فوق آنچه را که از دست او رفته است مىباشد، به آن بلا راضى مىشود و میل و رغبت به آن پیدا مىکند و به آن علاقهمند مىگردد و از خداوند متعال در برابر این بلاء تشکر مىنماید همان گونه که از طبیب تشکر مىکند.
رضاء مقربین
درجه بالاتر رضا این است که مانند درجه پائین رضا درد را احساس مىکند ولکن بلا را دوست دارد نه از جهت اینکه به ثواب نائل شود بلکه از جهت اینکه بلا مطابق خواسته محبوب و مورد رضایت او است. چون هر کس محبوبش را زیاد دوست داشته باشد تمام مقاصد و خواسته هایش در خواسته محبوبش خلاصه مىشود و هر چه محبوبش بخواهد آن را مىخواهد پسندید آنچه را جانان پسندید و این مطلب در بین انسانها که نسبت به یکدیگر محبت دارند موجود است و مشاهده مىگردد که وقتى در شعر یا نثر خویش محبوبهاى خود را توصیف مىکنند چگونه غرق در خواستههاى دوستشان مىگردند، در حالى که تعریف و توصیفى که از محبوب خود مىکنند معنى و حقیقتى ندارد و آنها فقط صورت ظاهر حال محبوب خود را به چشم خویش دیدهاند و این صورت زیبائى ظاهرى جمال نیست بلکه ترکیباتى از پوست و گوشت و خونى که مشحون و مخلوط با نجاسات و کثافات است که ابتدائش نطفهاى بى ارزش بود و انتهایش مردارى گندیده است (64) و ما بین دوران نطفه و مردارى اش نجاست حمل و نقل مىکرد یعنى دوران حیات آدمى شکم انسان منبع نجاست است و کسى که این جمال پست را توصیف کند بسیار پلید است و این روش بسیارى از مردم است که کوچک را بزرگ بزرگ را کوچک، دور را نزدیک، زشت را زیبا، جلوه مىدهند بقول امروزیها کوه را کاه و کاه را کوه نشان مىدهند پس وقتى که انسان استیلا این محبت افراطانه افراد را نسبت به یکدیگر تصور کند چگونه مىشود این مطلب را در مورد محبت جمال ازلى ابدى خدائى که اگر انسان بدیده بصیرت به آن توجه کند که جمال او بى پایان است این را غیر ممکن و محال بداند. بصیرت قلب غیر از بصیرت چشم ظاهرى است چشم ظهرى فقط جمال ظاهر را مىبیند ولى بصیرت قلب باطن و حقیقت جمال را درک مىکند لذا اگر بدیده بصیرت بنگرد مىفهمد که پایان زندگى دنیا نابود شدن نیشت بلکه از جاى کوچکتر به جاى بزرگتر رفتن و تغییر مکان دادن است و اینکه بعد از مرگ نزد خداوند زنده است و خوشحال و مسرور و متنعم به نعمت خدا است و بعد از مرگ آگاهیهایش زیادتر مىگردد و چیزهائى براى آدم کشف مىگردد و این مطلب یک امر روشن و واضحى است و بسیارى از آثار و حالات و گفتار محبان خدا که قسمتى از آنها در آینده انشاء الله ذکر مىگردد دلالت بر این مطلب دارد. و این مرتبه از رضا رضا مقربین است.
درجه نهائى رضا این است که شخص احساس خود را با باطل و نابود نماید و هیچ گونه احساس درد در برابر بلاها و مصیبت نکند. مانند کسى که در حال غضب مشغول جنگ است یا مثل کسى که بشدت از صحنهاى بترسد چگونه وقتى جراحتى در این حالات یعنى در حال جنگ یا در حال وحشت شدید بر او وارد مىشود هیچ متوجه نمىشود وقتى خون از محل جراحت جارى مىگردد آن وقت متوجه مىشود که جراحتى بر او وارد شده است. و یا اینکه براى کار بسیار مهمى مىدود و در حال دویدن خار به پایش مىرود و جراحتى بر پایش وارد مىشود ولى چون مشغول دویدن است متوجه نمىشود و درد آن را احساس نمىکند یا اینکه حجام با تیغ کندى او را حجامت کند، و یا با تیغ کند موهاى سرش را بتراشد و او چون به نتیجه و فوائد حجامت و سر تراشیدن دارد درد تیغ را احساس نمىکند، در تمام این موارد که گفته شد اگر انسان مستغرق در امر مهمى باشد ماوراء آن امر را درک نمىکند. در روایت است که تیرى که در میدان جنگ به پاى امیرالمومنین على علیه السلام رفته بود هنگام نماز از پاى حضرت بیرون آوردند و حضرت متوجه نشدند چون غرق در عبادت و از و نیاز با پروردگار خویش بوده است. و نظائر این موارد در افراد زیاد مشاهده گردیده است چه بسا افرادى بر اثر اشتغال بکارى مهم ساعتها گرسنه و تشنه بودند ولى اصلا گرسنگى و تشنگى و درد و رنج آن را احساس نکرد و متوجه نشدهاند که گرسنه و تشنهاند. هم چنین عاشقانه غرق در مشاهده محبوب خویش باشد هر درد و رنجى بر او وارد شود احساس نمىکند چون غرق در محبت محبوب است. تازه این در مورد کسى است که از غیر محبوبش بلائى به او برسد پس چگونه است اگر از طرف محبوبش بلائى برسد واضح است که کسى بلاى رسیده از طرف غیر محبوب را به خاطر شدت علاقهاش به محبوب حس نمىکند بالئى را که از طرف محبوب به او برسد با دل و جان مىپذیرد و به طریق اولى آن را احساس نمىکند و اشتغال قلبى به محبوب از بزرگترین اشتغالات است. وقتى این اشتغال و درک نکردن درد کوچک بواسطه محبت کوچک تصور شود هم چنین درک نکردن درد بزرگ به خاطر محبت بزرگ تصور مىگردد. زیرا همان گونه که دردها یکنواخت نیست و شدت و ضعف دارد محبت نیز شدت و ضعف دارد.
همان گونه که دوستى صورتهاى زیباى ظاهرى افراد که به وسیله چشم ظاهر درک مىشود قوى است هم چنین دوستى صورتهاى زیباى باطنى که بوسیله چشم باطنى الهى درک مىشود قوى است بلکه چشم ظاهرى قابل مقایسه با چشم بصیرت باطنى نیست و کسى چیزى از جمال و زیبائیهاى خدا را با چشم باطنى درک کند مبهوت و مدحوش مىگردد و غش مىکند. در بلا هم مىچشم لذات او مات اویم مات اویم مات او و در نتیجه هر مصیبت و بلائى بر او وارد شود احساس نمىکند. کما اینکه نقل شده است که زنى به زمین خورد پایش شکست و قطع شد و آن زن به جاى اینکه آه و ناله کند خوشحال و خندان بود. به او گفتند مگر جاى ناخنت درد نمىکند؟ زن در جواب گفت: لذت ثوابى که خداوند براى شکست شدن ناخن من مقرر فرمود درد و رنج آن را از دلم بیرون برده است.(65)
یکى از بزرگان که همیشه مردم را معالجه مىکرد و جراحت افراد را پانسمان مىنمود و وقتى بر خودش جراحت وارد شد خود را معالجه نمىکرد و از او پرسیدند چرا خودت را معالجه نمىکنى در جواب گفت: زدن دوست درد و رنج ندارد تا نیازى به معالجه داشته باشد، بلائى که از طرف خدا بر انسان وارد شود درد ندارد.
فصل: حالات عدهاى از صابران
علاوه بر اینکه در پایان باب صبر حالات عدهاى از صابران ذکر شد در این فصل نیز حالات عدهاى دیگر از بزرگان سلف که راضى به قضاء و قدر الهى بودند ذکر مىگردد با این تفاوت که بیشتر آنچه در باب صبر در مورد حالات بزرگان ذکر شد مربوط به صبر و رضا کسانى بود که در خصوص مرگ فرزند صبر نمودند ولى در این باب به طور عموم داستان و حکایات کسانى که به بلاء مبتلا شدند ذکر مىشود خواه مصیبت مرگ فرزند باشد خواه غیر آن.
1- حکایت بلاء و گرفتارى حضرت ایوب ع
وقتى که بلا و گرفتارى حضرت ایوب شدت یافت عیال آن حضرت به او گفت: آیا دعا نمىکنى که خداوند بلا را از تو برطرف نماید؟ حضرت ایوب فرمود: اى زن من هفتاد سال در حال رفاه و آسایش زندگى کردم، و حال مایلم که هفتاد سال در بلا و گرفتارى باشم تا شاید بتوانم شکر نعمتهاى گذشته را اداء کنم و صبر کردن در برابر بلاء براى من سزاوارتر است.
2- حکایت مردى که مرض جذام دست و پا وچشم و گوشش را از بین برد
روایت شده است که حضرت یونس به جبرئیل علیه السلام گفت: عابدترین فرد اهل زمین را به من نشان ده؟ جبرئیل علیه السلام مردى را به او نشان داد که مرض جذام دست و پایش را قطع نمود و چشم و گوشش را نیز از بین برده بود و با این حالت مىگفت: الهى متعتنى بهما ماشئت و سلبتنى ماشئت و ابقیت لى فى الامل بابر باب الوصول یعنى خدایا مشیت و خواسته ات بر این تعلق گرفت که مدتى مرا از دست و پا بهرمند گردانى و باز مشیت تو بر این تعلق گرفت که دست و پا و چشم و گوش را از من بگیرى و براى من آرزوى وصال درگاه خودت را باقى بگذارى.
3- حکایت مرد نابینا مفلوج مجذوم با حضرت موسى
در روایت است که روزى حضرت عیسى علیه السلام به مرد نابینا مفلوجى برخورد کرد که علاوه بر فلج بودن مبتلا به مرض برص یعنى پیسى و جذام نیز بود و مرض جذام گوشت بدن او را متلاشى کرده بود و با این حالت مىگفت: الحمدلله الذى عافانى مما ابتلى به کثیرا من خلیفه یعنى حمد و ثنا سزاوار آن خدائى است که مرا از بلائى که بیشتر مردم به آن مبتلاء هستند عافیت داده است. حضرت عیسى علیه السلام از آن مرد پرسید آن بلا چیست که خدا از تو بر طرف نموده است؟ گفت: اى روح الله من بهترین از کسى که خداوند قرار نداده است در قلب او آن چیزى را که در قلب من قرار داده است و آن چیز معرفت خدا است. حضرت عیسى علیه السلام فرمود: راست گفتى اى مرد سپس حضرت عیسى به آن مرد گفت دستت را به من بده آن مرد دستش را به حضرت داد و آن مرد به معجزه حضرت عیسى علیه السلام به زیباترین صورت و قیافه در آمد و خداوند تمام آن امراضى که در او بود از بین برد و شفا داده است و حضرت عیسى علیه السلام با آن مرد رفیق شد و باهم عبادت مىکردند.
4- ایضا حکایت نابیناى مجذوم که مورچهها گوشت بدنش را مىخوردند
یکى از محترمین مى گوید: من به مرد نابینا مجذوم و مجنونى برخورد کردم که حال غش بسر مىبرد و مورچهها گوشت بدنش را مىخوردند و در همان حال ناگهان سرش را بلند کرد مثل اینکه مىخواست با خداى خویش مناجات کند و من سر او را بر دامنم گذاشتم پس از اینکه بهوش آمدند متوجه شد که سرلش روى دامن است گفت: این فضول کیست که آمده است خودش را بین من و خدایم داخل کرده است بعد گفت: فوحقه لو قطهنى اربا اربا ما ازددت الاحبا یعنى به حقنیت خدا قسم که اگر مرا قطعه قطعه کند زیاد نمىشود در من مگر محبت او یعنى هر چه او امر به بلاى سخت مبتلا کند محبتم به او بیشتر مىشود
5- حکایت شخصى که پایش را مرض خوره قطع کرده بود
علما نقل مىکنند که مردى مرض خوره از زانو به پائین پایش را قطع کرده بود و با این حال مىگفت: الحمدلله الذى اخذ منى واحدة و ترک ثلاثا و عزتک لان کنت اخذت لقدا بقیت ولئن کنت ابتلیت لقد عافیت. یعنى حمد مخصوص آن خدائى است که یک چیز از من گرفت و سه چیز گذاشت یعنى یک پا از من گرفت ولى دو دست و یک پاى دیگر گذاشت. زیرا هر چهار چیز را خودش داده بود حال یکى از آنها را بر دو سه تاى دیگر آنها را باقى گذاشت و نبرد به عزت و جلالت قسم که اگر گرفتى باقى گذاشتى و اگر مبتلا کردى عافیت و سلامت دادى. و همواره در آن شبى که پایش قطع شد تا صبح ذکر مشغول ذکر و دعاء و ثنا بود.
6- حکایت شخصى که مىگفت از مقام رضا فقط بوئى به مشامم خورد
یکى از یزرگان مىگفت: من به هر مقامى رسیدم و در هر مقامى یک حالتى پیدا کردم به جز مقام رضا و خشنودى از قضاء الهى و از این مقام چیزى نصیبم نگردید الا اینکه بوئى از آن به مشامم خورده است و با این حال اگر خداوند تمام مخلوقات را داخل بهشت نماید و مرا در جهنم بیندارد به این کار خدا راضى هستم و هرگز بکار خدا اعتراض نخواهم کرد
7- اگر خدا مرا جهنم قرار دهد هرگز اعتراض نخواهم کرد
به یکى از عرفا گفتهاند که تو به درجه نهائى رضا و خشنودى رسیدى ؟ گفت: به درجه نهائى رضا که نرسیدهام ولکن به مقدارى از مقام رضا رسیدهام که اگر خداوند مرا پل جهنم قرار دهد و تمام خلایق از روى من عبور کنند و داخل بهشت شوند و و سر آخر مرا به جهنم بیندازند به این کار خدا راضى هستم و هرگز اعتراض به کار خدا نخواهم کرد.و این نوع سخن از کس است که محبتش به مرتبهاى رسد که مستغرق مشاهد جمال و محبوب شود که اگر آتش هم به او رسد اصلا احساس نکند و این حالت محال نیست و هیچ گونه بعدى ندارد ولکن پذیرش اینگونه حرفهاى براى افراد ضعیف الایمان دشوار است و سزاوار نیست که افراد ضعیف و محروم حالات افراد قوى و با ایمان را منکر شوند و گمان نکنند هر چه را خودشان از درک آن عاجزند اولیاء خدا هم از درک آن عاجزند.
8- حکایت شخصى که 30 سال در مرض استقاء بر پشت خوابیده بود
عمربن حصین رضى الله عنه بمرض استقاء مبتلا شده بود و مدت 30 سال پرپشت افتاده بود نه مىتوانست حرکت کند و نه مىتواست بنشیند وزیر تختش را سوراخ کرده بودند و زمین راکندهاند تا از این طریق قضاء حاجت نماید. روزى برادرش بر او وارد شد و اشک از چشمانش جارى شد و شروع کرد دیگر به کردن زیرا بر حالات برادرش رقت کرده بود. عمربن حصین چون دید برادرش گریه مىکند گفت: برادر براى چه گریه م کن؟ گفت بر حالت رقت بار تو گریه م کنم گفت: گریه نکن زیرا هر چه را خدا دوست بدارد من هم آن را دوست مىدارم. سپس گفت: اى برادر قضیه ایراد به تو مىگویم شاید خدا آن را براى تو نافع قرار دهد ولکن این قضیه را تا من زنده هستم براى براى کس باز گو مکن. و آن این است که ملائکه به دیدار من مىآیند و من با آنها انس گرفتهام و بر من سلام مىکنند و من سلام آنها را مىشنوم. اى برادر بدانکه این بلائى که برمن وارد شد عقوبیت نیست بلکه سبب و باعث این نعمت بزرگ یعنى ملاقات ملائکه گردیده است و کس که این نعمت بزرگ را درک کند چگونه به بلا راضى نشود.
9- حکایت شخص که چند روز غذا نخورده بود
یکى از علماء مىگوید من به اتفاق چند نفر از دواز دوستان به عیادت سوید بن شعبه رفتیم وقت به منزلش رفتم دیدیم پارچهاى در خانهاش افتاده است و به قدرى بدنش ضعیف و نحیف شده بود که گمان نمىکردیم که زیرا آن پارچه کسى خوابیده باشد وقتى که پارچه را از صورتش کنار زدیم او زیر این پارچه خوابیده است. زنش آمد و به او گفت: خانوادت به فدایت شود ما هیچ گونه آب و غذائى به تو ندادیم گفت: سرم گیج گرفته بود و مدتى خوابیدم و الان خوب شدم و نیازى به آب و غذا هم ندارم چند روز است که آب و غذا نخوردهام و راضى نیستم که این حالت از من گرفته شود.
10- حکایت شخصى که مدت 60 سال مریض بود
در روایت است که یکى از بزرگان مدت 60 سال مریض بود، و وقت که حالش سخت شد و مرضش شدت یافت، فرزندانش به نزد او رفتند و گفتند آیا مایل هستى بمیرى تا از این رنج و بلا راحت شود؟ گفت: نه گفتند پس چه قصدى دارى؟ گفت: من ارادهاى از خودم ندارم من بندهام و ارادهام دست خدا است هر چه او اراده نماید من تسلیم آن هستم اگر اراده کند که بمیرم من تسلیم اراده او هستم و به مردن راضیم و اگر اراده کند زنده باشم باز هم تسلیم اراده او هستم و به زنده بودن راضیم.
11- حکایت شخصى که بمرض سخت و فقر مبتلا گردید
گفتهاند یکى دیگر از عرفا به مرض سختى مبتلا گردید و با این مرض گرفتار فقر و سخت شدید نیز شد و مىگفت: الهى و سیدى ابتلیتنى بالمرض و الفقر فهذا فعالک بالانبیاء و المرسلین فکیف لى ان اودى شکر ما انعمت به على. یعنى اى معبود و آقایم مرا به مرض و فقر مبتلا کردى و این کارى است که تو به انبیاء و مرسلین انجام دادى پس من چگونه شکر این نعمت تو را اداء نمایم.
فصل: دعا با رضا و تسلیم منافات ندارد
بدیهى است که دعاء کردن جهت رفع بلا و برطرف شدن مرض و براى حفظ فرزند هیچ گونه منافاتى با رضا به قضاء و قدر الهى ندارد. اگر آشامیدن آب جهت رفع تشنگى و غذا خوردن جهت رفع گرسنگى با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد دعا هم با رضا مخالفت خواهد داشت و خداوند متعال موکدا از ما خواسته است که به سوى او دعاء و انابه کنیم و ترک دعا را دلیل بر استکبار و سرگشى و دعاء کردن را از جمله عبادات قرار داده است.(66) و انبیاء و ائمه علیه السلام هم خودشان دعاء مىکردند و هم ما را به دعا امر فرمودند و آنچه در مورد دعاء از ایشان نقل شده به قدرى زیاد است که از حد حصر خارج است.و خداوند متعال دعاء کنندگان را تعریف و توصیف فرموده است و گفت: انهم کانوا یسارعون فى الخیرات یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین سوره انبیاء آیه 90 آنها یعنى ذکریا و یحیى و سایر پیغمبران در کارهاى خیر تعجیل مىکردند و در حال بیم و امید خوف و رجا مارا مىخواندند و همیشه به درگاه ما خاضع و خاشع بودند.
وظایف دعا کننده
از جمله وظایف دعا کننده این است که داعى بخاطر اطاعت از دستور خدا و امثال فرمان او دعاء کند چون او خودش دستور داده است دعاء کنید اگر محض دستور و اجازه او نبود هرگز کسى بخود جرئت نمىداد که دعاء نماید زیرا دعاء در آن صورت مخالف قضاء و قدر خدا بود و اینگونه دعاء کردن در حقیقت نوعى از رضا است نه مخالف و کسى که به موارد رضا آشنا باشد و دعاء را با آداب و شرائط انجام دهد خواهد فهمید که اینگونه دعاء قسمتى از رضا است. و علامت اینکه دعائش براى اطاعت از فرمان خدا است این است که اگر دعائش مستجاب نشد و به مطلوب خود نرسید ناراحت نشود که چرا دعایم مستجاب نشد زیرا ممکن است استجابت دعاء او مشتمل یک مفسدهاى باشد که آن مفسده را احدى جز خداوند متعال نمىداند که ما اینکه در روایت است که گاهى بنده با حالت رقت بارى از خدا چیزى در خواست مىکند به طورى که ملائکه به حالت رقت بار او ترحم مىکنند و مىگویند خدایا به این بنده مومنت ترحم کن و دعایش را مستجاب فرما خداوند متعال مىفرماید: چگونه ترحم کنم او را به چیزى که به وسیله همان چیز به او ترحم نمودم یعنى اگر دعایش را مستجاب کنم و چیزى را که از من مىخواهد به او بدهم بر ضرر او تمام مىشود و من هم از باب ترحم بر او دعایش را مستجاب نمىکنم. بلى اگر ناراحتى اش از مستجاب نشدن دعاء به خاطر ترس از گناهانش باشد و احتمال دهد که ممکن است گناهان خودش سبب شده است که دعایش مستجاب نگردد در این صورت ناراحتى از مستجاب نشدن دعاء عیبى ندارد. زیرا کمال مومن به این است که نفس خود را دشمن بدارد و آن را متهم کند و مورد نکوهش قرار دهد. حتى اگر دعائش مستجاب گردید آن را دلیل بر خوبى خودو کرامت و قربش در نزد پروردگار قرار ندهد زیرا ممکن است از جهت بغض و عداوت خداوند متعال و ناراحت شدن خدا از صداى او و متوذى شدن ملائکه از بوى دهان او است که ملائکه از خدا در خواست نمودند که زود دعاء این شخص را مستجاب کن که بوى دهانش ما را اذیت مىکند و خدا زود دعاء او را مستجاب کرد. هم چنان که گاهى سبب تاخیر اجابت دعاء محبت خدا و ملائکه است چون ملائکه از صداى او خوششان مىآید و از مناجات او لذت مىبرند از خداوند متعال در خواست مىکنند که خدایا استجابت دعاء این بنده ات را به تاخیر انداز کما اینکه در اخبار وارد شده است (67) پس مومن باید همیشه بین رجاء و خوف باشد زیرا قوام اعمال و دورى و انزجارا از معاصى و میل و رغبت در طاعات به رجاء و خوف بستگى دارد.
پایان باب سوم
باب چهارم: در مورد گریه کردن بر مرگ اقارب و فرزندان
در مورد گریه کردن بر مرگ فرزندان و اقارب است و اینکه گریه کردن نمودن بر آنها منافاتى با مقام صبر و رضا ندارد بدان و آگاه باش که صرف گریه کردن منافاتى با مقام صبر و رضا ندارد زیرا گریه کردن بر فرزند و اقربا جزء طبیعت و یرشت انسانیت است و رحمت رحیمیت بشر چنین اقتضائى دارد. پس بنابراین مادامى که گریه کردن مشتمل بر اعتراض به کار خدا مانند جزع و فزع پاره کردن لباس و لطمه زدن به صورت و ضربت زدن بر زانو و امثال اینها نباشد عیبى ندارد. و خود پیامبراسلامصلى الله علیه و آله و انبیاء پیشین از حضرت آدم علیه السلام تا پیغمبر خاتمصلى الله علیه و آله و همچنین بعد از پیامبرصلى الله علیه و آله و اهل بیت و اصحاب آن حضرت در مصائب گریه کردند در حالى که کمال رضایت و صبر و ثبات را داشتهاند. اولین کسى که بر مرگ فرزند گریه کرد حضرت آدم علیه السلام بود که بر مرگ فرزندش هابیل گریست و بر او مرثیه خوانى کرد و بر مرگ او بسیار محزون گردید. و حالت حضرت یعقوب علیه السلام برکسى مخفى نیست که او به قدرى از فراق حضرت یوسف علیه السلام گریست که چشمانش از شدت حزن و اندوه سفید گردید.
گریههاى امام سجاد ع
از جمله روایات مشهور این است که از امام صادق صادق علیه السلام روایت شده است فرمود:زین العابدین علیه السلام چهل سال گریه کرد در حالیکه روزها روزه بود بود و شبها مشغول عبادت و موقع افطار که غلام حضرت آب وغذا براى او حاضر مىنمود و مقابل حضرت مىگذاشت عرض مىکرد آقا غذا میل بفرمائید حضرت نگاهى به آب و غذا مىکرد و مىفرمود: ابن رسول الله جایعا قتل ابن رسول الله عطشانا یعنى چگونه من غذا و آب بخورم در حالى که پسر پیغمبر (ص) با شکم گرسنه و لب تشنه کشته شد و این کلمات را آنقدر مکرر مىفرمود که طعام با اشک چشمان مبارک ایشان مخلوط مىشد و این روش همیشه ادامه داشت تا اینکه حضرت به خداى عزوجل ملحق گردید.
و نیز یکى از خدمتگذاران حضرت سجاد علیه السلام مىگوید: روزى امام سجاد به صحرا تشریف برد و من نیز از پشت سر آن حضرت بیرون شدم دیدم که روى سنگ خشن و ناهموارى سجده کرد و صداى ناله حضرت را مىشنیدم و شمردم که هزار مرتبه این تهلیلات را در سجده خواند لااله الا الله حقا حقا لا اله لا اله الله تعبدا و رقا لا اله الله ایمانا و تصدیقا سپس سر از سجده برداشت و ریش و صورت حضرت را اشک دیدگان مبارکش فرو گرفته بود من عرض کردم اى سید و آقاى من کى حزن و اندوه تو پایان مىباید و گریه شما کم مىگردد؟ امام علیه السلام فرمود:یعقوب بن اسحق بن ابراهیم علیه السلام پیغمبر و پیغمبر زاده بود دوازده پسر داشت و خداوند یکى از فرزندانش را از نظر او غایب کرد از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موى سر یعقوب سفید گردید و پشتش خمیده شد و چشمش بر اثر گریه زیاد نابینا شد در حالى که پسرش در دار دنیا زنده بود اما من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم چگونه حزن و اندوه من پایان یابد و گریهام کم گردد.
گریه پیامبر (ص) در مرگ ابراهیم
از انس بن مالک روایت شده است که مىگوید: من روزى به همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله به محلى که دایه ابراهیم فرزند حضرت بود رفتیم و پیامبر ابراهیم را در آغوش گرفت و او را مىبوسید و او را به سینه مبارک خود مىچسبانید بعد از چند روز دیگر حضرت رفت به دیدار ابراهیم دید که روح ابراهیم از بدنش مفارقت کرده است، اشک از دیدگان مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله جارى شد، عبدالرحمن بن عوف که در آنجا حضور داشت به حضرت عرض کرد اى رسول خدا شما هم در مرگ فرزند گریه مىکنید؟ حضرت فرمود:اى پسر عوف گریه من گریه اعتراض به امر خداوند نیست بلکه گریه رحمت است، و بار دیگر اشک از دیدگان حضرت فرو ریخت و فرمود:دیده مىگرید و دل اندوهناک مىشود و نمىگویم چیزى که باعث غضب پروردگار گردد سپس خطاب به ابراهیم کرد وفرمود: اى ابراهیم ما از فراق تو اندوهناکیم.
و از اسماء دختر زید نقل شده است که مىگوید:وقتى که ابراهیم فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله وفات نمود رسول خدا صلى الله علیه و آله گریه مىکرد، اى از اصحاب به نام معزى به حضرت عرض کرد: اى رسوال خدا تو سزاوارترى که خداوند عزو جل اجر تو را در این مصیبت بزرگ قرار دهد حضرت فرمود: چشم گریان است و قلب محزون ولى چیزى که موجب سخط و خشم پروردگار گردد نمىگوئیم. بعد حضرت خطاب به ابراهیم کرد و فرمود: اگر نه این بود که مرگ وعده حق و موعود جامع است و اینکه آخر تابع اول است یعنى اولین همه مردند آخرین به دنبال آنها مىمیرند هر آینه مصیبت تواى ابراهیم ما بسیار بزرگ بود ولى چون ما هم نیز بزودى به آن جهان ملحق خواهم شد مصیبت تو را تحمل مىکنیم و ما براى تو محزونیم.
گریه من بر ابراهیم گریه رحمت است
از جابربن عبدالله انصارى رضى الله عنه نقل شده است که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله دست عبدالرحمن بن عوف را گرفت و به نزد فرزندش ابراهیم برد وقتى به دیدار ابراهیم که او در حال جان دادن بود رفت ابراهیم را در دامن خود گذاشت و فرمود:اى فرزند عزیزم من در این حال مالک اختیار تو نیستم و هیچ کارى از دست من براى تو ساخته نیست و اشک از دیدگان مبارک حضرت جارى شد.عبدالرحمن به حضرت عرض کرد: یا رسول الله آیا شما گریه مىکنید مگر خود شما گریه کردن در مصیبت را نهى نفرمودید؟ حضرت فرمودن من از دو نوع صدا و ناله زشت نهى کردم.
1- صداى آوازه خوانى لهو و لعب و موسیقى شیطانى 2- صدائى که به هنگام مصیبت که توام با خراشاندان صورت و پاره کردن گریبان و ناله اعتراضآمیز شیطانى باشد.
اما گریه من بر مرگ ابراهیم گریه رحمانى است، و من لایرحم لایرحم و کسى که رحم نکند و ترحم نداشته باشد مورد مرحمت خداوند واقع نمىشود و بعد حضرت خطاب کرد به فرزندش و فرمود: اگر نه این بود که مرگ حق است و وعده خدا راست و مرگ راهى است به سوى خدا و این که آخرین ما به اولین ملحق مىشوند هر آینه حزن مادر مرگ تو اى ابراهیم بسیار شدید مىشد ولکن چون راهى است که همه باید سیر کنیم فراق تو قابل تحمل است و ما بر مرگ تو اندوهناکیم و فرمود:دیده مىگرید و قلب اندوهناک مىشود ولى چیزى که باعث غضب پروردگار گردد نمىگوئیم.
گرفتن آفتاب ربطى به مرگ فرزندم ندارد
و از محمود لبید نقل شده است که مىگوید: در روز وفات ابراهیم فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله آفتاب نیز گرفت مردم گفتند گرفتن آفتاب براى این است که ابراهیم فرزند پیغمبر صلى الله علیه و آله مرده است حضرت وقتى که این خبر را شنید از منزل خارج شد و بعد از حمد و ثنا فرمود:اى مردم آفتاب و ماه دو آیت از آیات خداى عزوجل هستند و هرگز براى وفات و ولادت احدى نمىگیرند یعنى وفات فرزندم ابراهیم هیچ ربطى به گرفتن آفتاب یا ماه ندارد و شما هر وقت ملاحظه کردید که آفتاب یا ماه گرفته است به مسجد پناه برید و مشغول نماز و دعاء شوید. بعد از اینکه حضرت به مردم توجه داد که وفات فرزندم هیچ ربطى با آفتاب گرفتگى ندارد براى وفات فرزندش ابراهیم اشک از چشمانش جارى گردید. عرض کردند یا رسول الله بر مرگ فرزند گریه مىکنى در حالى که تو رسول خدا هستى حضرت فرمود:من بشر هستم چشم گریان است و قلب دردناک اما چیزى که باعث غضب پروردگار گردد نمىگوئیم بعد فرمود:به خدا قسم اى ابراهیم ما براى تو اندوهناکیم.
ابراهیم ریحانهام بود
از خالدبن سعد نقل شده است که مىگوید: وقتى که ابراهیم فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله وفات کرد حضرت رسول صلى الله علیه و آله گریست، به حضرت عرض کردند آیا شما در مرگ فرزندت گریه مىکنى اى رسول خدا؟ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:ابراهیم ریحانهاى بود که خداوند به من هدیه کرده بود و من آن ریحانه را مىبوئیدم. رسول خدا صلى الله علیه و آله در روزى که ابراهیم وفات کرد فرمود:آن حزن و اندوهى که در قلب یا در چشم مىباشد رحمت است و آن حزن و اندوهى که بر زبان و دست باشد آن از شیطان است حزن دست و زبان این است که مثلا با دست به سر و صورت خود بزند و بقیهاش را پاره کند و با زبان به کار خدا اعتراض کند و بگوید چرا خدا چنین کرد و چرا چنان نکرد و...
گریه پیامبر صلى الله علیه و آله سر قبر ابراهیم
زبیربن بکار روایت کرده است که: وقتى ابراهیم را بردند به قبرستان حضرت هم رفت تا به قبرستان رسید سپس کنار قبر ابراهیم نشست و بعد قدر ى نزدیکتر به قبر شد وقتى که دید ابراهیم را در قبر گذاشتهاند اشک از دیدگان مبارکش جارى شد. اصحاب چون حالت گریان پیغمبر صلى الله علیه و آله را دیدند همه با صداى بلند گریستند. در این هنگام ابوبکر رو کرد به پیامبر و گفت: اى رسول خدا آیا تو گریه مىکنى و حال آن که تو خودت مارا از گریه کردن در مصائب نهى کردى ؟ حضرت فرمود:دیده مىگرید قلب دردناک است ولکن چیزى که باعث غضب پروردگار عزوجل گردد نمىگوئیم.
گریه پیامبر(ص)در مرگ طاهر فرزند آن حضرت
از نائب بن برید نقل شده است که: وقتى طاهر فرزند پیغمبر صلى الله علیه و آله وفات کرد اشک از دیدگان حضرت سرازیر شد اصحاب به حضرت عرض کردند یا رسول الله آیا شما هم در مرگ فرزندت طاهر گریه مىکنى؟ حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود:چشم گریان است و اشک چشم غلبه دارد و قلب محزون است اما معصیت خداوند عزوجل را نمىکنم یعنى گریه من گریه رحمت است نه گریه اعتراض
گریه پیامبر(ص)سر قبر مادر مجللهاش
و در روایت صحیح آمده است که پیغمبر اسلامصلى الله علیه و آله قبر مادرش را زیارت نمود و گریست و نیز اطرافیان خودش راگریاند.
گریه پیامبر(ص)در مرگ عثمان مظعون
روایت شده است که: وقتى عثمان مظعون وفات نمود رسول خدا صلى الله علیه و آله پارچه را از صورت عثمان بن مظعون کنار زد و مابین دیدگان او را بوسید سپس گریه بسیار نمود و وقتى که جنازه او را حرکت دادند حضرت فرمودن طوباک یا عثمان لم تلبسک الدنیا و لم تلبسها یعنى خوشا به حالت اى عثمان بن مظعون که دنیا تو را زیر پوشش خود در نیاورد و تو نیز زیر پوشش دنیا نیامدى یعنى دنیا نتوانست با زرق و برقش تو را بفریبد و تو نیز فریب زرق و برق آن نخوردى(68)
گریه پیامبر(ص)بر حالت سعدبن عباده
یکى از انصار بنام سعدبن عباده(69) سخت مریض شده بود پیامبر صلى الله علیه و آله به عبادتش رفت چون حضرت وارد منزل او شد سعد در حال غش و بیهوشى بود حضرت پرسید: آیا سعد وفات کرده است؟ اصحاب عرض کردند نه یا رسول الله نمرده است بلکه غش کرده حضرت بر حالت سعد گریست و آنها چون دیدند حضرت گریه مىکند گریستند. حضرت فرمود: مگر نشنیدید که خداوند به خاطر اشک چشم و حزن و اندوه قلب در مصیبت عذاب نمىکند ولکن به این زبان است که خدایا عذاب مىکند و یا رحم مىنماید.
گریه پیامبر(ص)بر حالت دختر زادهاش امامه
در روایت است که یکى از دخترهاى پیغمبر صلى الله علیه و آله غیر از فاطمه زهرا خدمت حضرت آمد و عرض کرد دختر معلول است حضرت فرمود:آنچه خداوند مىگیرد ار آن خودش است و آنچه عطاء مىکنند نیز از آن اوست حضرت آن دختر کوچک معلول را به همراه خود در میان اصحاب برد و نفس آن دختر با صداى سخت از سینهاش بیرون مىآید حضرت به حال آن دختر رقت کرد و اشک از دیدگان مبارکش جارى شد اصحاب به حضرت نگاه مىکرند شاید تعجب مىکردند که چرا حضرت براى صداى سینه این بچه گریه مىکند حضرت فرمود:چرا نگاه مىکنید به رحمتى که خداوند هر کجا بخواهد آن رحمت را قرار مىرهد یعنى گریه من بر این بچه گریه رحمت است خداوند فقط بهه بندگان رحمیش ترحم مىفرماید یعنى تا رحم و عطوفت و مهربانى نداشته باشد مورد رحمت و عطوفت خدا قرار نمىگیرید.
ایضا گریه پیامبر(ص)بر امامه
از اسامه بن زید نقل شده است که گفت: رسول اکرمصلى الله علیه و آله به نزد امامه دختر زینب رفت و دید که نفس امامه در سینهاش به سختى صدا مىکند، حضرت فرمود:هر چه خدا مىگیرد مال خودش هست و آنچه عطاء مىکنند نیز از آن اوست و براى همه یک اجل و مدت معینى است و همه به سوى آن مىروند. و حضرت بر حالت امامه رقت کرد و گریست. سعدبن عباده به حضرت عرض کرد:آیا شما براى امامه گریه مىکنى در حالى که خودت ما را از گریه کردن در این گونه موارد نهى فرمودید؟ حضرت فرمود:گریه رحمت است که خداوند متعال آن را در قلوب بندگانش قرار داده و خداوند فقط به بندگان با رحم و دلسوزش ترحم مىفرماید.
گریه پیامبر(ص)در شهادت جعفر طیار
وقتى که جعفر بن ابیطالب در جنگ موته به شهادت رسید حضرت رسول اکرم(ص) به خانه جعفر بن ابیطالب رفت و به اسماء بنت عمیس زن جعفر فرمود:عبدالله فرزند جعفر را به نزد من بیاورید، عبدالله را به نزد حضرت بردند و آن حضرت عبدالله را در آغوش گرفت و دست به سرش مىکشید و او را مىبوئید و اشک از دیدگان مبارکش جارى شد اسماء بنت عمیس یعنى مادر عبدالله به حضرت عرض کرد: چنان دست بر سر فرزندم مىکشى که گویا یتیم است مثل اینکه پدرش در جنگ شهید شده است حضرت فرمود: بلى امروز پدرش به شهادت رسیده است. عبدالله بن جعفر گفت: من به یاد دارم هنگامى که رسول خداصلى الله علیه و آله به مادرم شهادت پدرم را داد و من به حضرت نگاه مىکردم و حضرت به سر من و برادرم دست مىکشید و اشک از دیدگان مبارکش سرازیر شد و قطرات آن بریش حضرت مىریخت سپس فرمود:خدایا جعفر به سوى بهترین ثواب شتافت و تو نیز در ذریه او بهترین جانشین قرار ده سپس رو کرد به مادرم و فرمود:اى اسماء آیا دلت مىخواهد به تو بشارت بدهم؟ اسماء عرض کرد:بلى پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله حضرت فرمود:خداوند عروجل براى جعفر دو بال عنایت فرمود که با آن دو بال در بهشت پرواز مىکند. (70)
گریه پیامبر(ص)در شهادت جعفر طیار و زیدبن حارثه
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: وقتى خبر شهادت جعفر بن ابى طالب و زید بن حارثه به رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید حضرت بر شهادت این دو بزرگوار گریست و فرمود:این دو هم صحبت و مونس من بودند و مرگ آمد هر دو اینها را برد. (71)
گریه پیامبر(ص)هنگام ملاقات دختر کوچک شهید زید
و از خالدبن سلمه نقل شده است که مىگوید:وقتى خبر شهادت زید بن حارثه به پیغمبر رسید حضرت به منزل زید رفت و دختر بچه کوچک زید به نزد پیغمبر (ص) آمد حضرت به محض اینکه او را دید که صورتش خراشیده است و جراحت دارد گریه کرد و فرمود:هاه هاه عرض کردند یا رسول الله این چیست. حضرت فرمود:این علامت اشتیاق دوست به دوست خود است.
گریه پیامبر(ص)بر سعد بن معاذ
وقتى که سعدبن معاذ وفات کرد رسول خداصلى الله علیه و آله برایش گریه کرد و روزى مادر سعد را دید و فرمود: نباید صداى گریهات بلند شود و حزن و اندوهت از بین برود و فرزند تو کسى بود که عرش خدا براى او به لرزه در آمد و گفتهاند که رسول خدا اشکش جارى شد و به صورت مبارگش ریخت اما صداى حضرت شنیده نمىشد یعنى گریه مىکرد اما بدون سر و صدا.
گریه پیامبر(ص)کنار قبر یکى از مسلمانان
و از براء بن عازب نقل شده است که گفت: ما روزى در خدمت رسول خدا بودیم که ناگهان عدهاى را از دور دیدیم که مشغول کارى هستند حضرت فرمود:آن جمعیت در آنجا چکار مىکنند؟ عرض کردند مشغول قبر کندن مىباشند حضرت با اصحاب شتابان به نزد آنها رفتند و حضرت کنار قبر نشست را وى مىگوید: من جلوى حضرت رفتم تا ببینم چکار مىکند دیدم حضرت به قدرى گریه کرده خاک قبر از اشک چشمان مبارکش خیس گردید. سپس رو کرد به ما و فرمود:اى برادران من خودتان را براى مثل اینجا یعنى قبر آماده کنید. و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:انسان به هنگام مرگ برادرش نمىتواند جلوى گریهاش را بگیرد و بى اختیار گریهاش سرازیر مىشود.
گریه پیامبر(ص)بر شهداء احد
زمانى که رسول خدا (ص) از جنگ احد به طرف مدینه بر مىگشت جهینه دختر جحش به ملاقات حضرت آمده بود و مردم خبر شهادت عبدالله جحش برادر جهینه را به او دادند و جهینه استرجاع کرد یعنى انا لله و اناالیه راجعون ، گفت: و براى برادرش طلب مغفرت نمود سپس خبر شهادت دائیش را نیز به او دادند باز استرجاع و طلب مغفرت براى او نمود بعد خبر شهادت شوهرش را شنید بسیار ناراحت شد و ضجه کشید و آه و ناله کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله وقتى صبر و استقامت جهینه را در مرگ برادر و دائى و صداى صیحه او را در مرگ شوهر دید فرمود:شوهر از براى زن خیلى عظمت دارد و فراق او برایش سخت است لذا جهینه با آن همه صبر و بردبارى اش وقتى خبر شهادت شوهرش را شنید فریاد برآورد. سپس حضرت از کنار خانههاى انصار از طائفه بنى عبد الاشهل عبور کرد و صداى گریه و ناله آنها را که بر کشتگان خود مىنمودند شنید اشک از دیدگان مبارکش جارى شد و فرمود: لکن حمزة لابواکى له یعنى عمویم حمزه گریه کننده ندارد. وقتى سعدبن معاذ سیدبن حصین این سخن را از حضرت شنیدند به زنان انصار گفتند دیگر بر کشتگان خود نگریید اول بروید نزد حضرت فاطمه علیه السلام و او را در گریستن حمزه همراهى کنید و بعد بر کشتگان خود بگریید زنان رفتند نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها گریستند وقتى که پیامبرصلى الله علیه و آله صداى گریه آنها را شنید فرمود:برگردید خدا شما را رحمت کند که این گونه مواسات گردید از آن تاریخ به بعد هر مصیبتى که بر اهل مدینه وارد مىشد اول براى حمزه گریه مىکردند بعد براى کسان خود.
در خواست حضرت ابراهیم ع از خدا
شیخ طوسى در کتاب تهذیب از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: ابراهیم خلیل الرحمن از پروردگارش در خواست کرده است به او عنایت کند که بعد از مرگش آن دختر گریه کند.
فصل: در مذمت صورت خراشیدن و گریبان پاره کردن و داد و فریاد به اوى وثبور بلند کردن به هنگام مصیبت
در این فصل چند حدیث و روایت در مذمت صورت خراشیدن و گریبان پاره کردن و داد و فریاد به اوى وثبور بلند کردن به هنگام مصیبت ذکر مىگردد.
1- عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله :لیس منا من ضرب الحدود وشق المحبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود:از ما نیست کسى که به هنگام مصیبت سیلى به صورت خود زند و گریبان خود را پاره کند.
2- و عن ابى امامة ان رسول الله (ص) قال: لمن الله الخامشة وجهها و الشاقة جیبها و الداعیة بالویل و الثور پیامبر(ص)فرمود: خدا لعنت کند آن زنى را که در مصیبت صورت خود را بخراشد، و گریبان خویش را پاره کند، و فریاد واى وثبور سر دهد ثبور یعنى هلاکت
3- و عنع (ص) انه نهى ان تتبع جنازه معهارنة پیامبر(ص)از داد و فریاد کردن بدنبال جنازه نهى فرمود.
4- از عمر بن شعیب نقل شده است که پنج چیز است که باعث خشم و غضب خدا است-:1- غذا خوردن در غیر گرسنگى 2- خوابیدن در غیر موقع خستگى 3- خندیدن در غیر وقت تعجب از چیزى 4 - داد و فریاد به هنگام مصیبت 5- ساز و برگ نواختن به هنگام نعمت
5- یحیى بن خالد گفت: مردى به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد :اى رسول خدا آن چیزى که اجر و پاداش مصیبت را از بین مىبرد چیست؟ حضرت فرمود:دست راست به هنگام مصیبت به عنوان ناراحتى به دست چپ زدن اجر مصیبت را نابود مىکند و بعد فرمود:صبر حقیقى در صدمه و مصیبت اول است، هر کس صبر کند و به مصیبت راضى شود خدا از او راضى مىگردد و هرکس از مصیبت ناراحت شود و بکار خدا اعتراض کند خدا نیز از او ناراحت مىشود.
6- ام سلمه مىگوید: وقتى شوهرم ابوسلمه وفات کرد من گفتم غریب شدم و در سرزمین غربت گریه زیادى خواهم کرد همین که آماده گریه کردن شدم زنى آمد و خواست با من گریه کند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله جلوى آن زن را گرفت و فرمود:آیا مىخواهى شیطان را در خانهاى داخل کنى که خداوند او را از آن خانه بیرون کرد. ام سلمه گفت: وقتى پیغمبر صلى الله علیه و آله این را فرمود،من از گریه کردن خودارى کردم.7- امام صادق علیه السلام فرمود:بدترین جزع و بیتابیب این است که به هنگام مصیبت فریاد ویل وعویل برآورد یعنى بگو اى واى اى داد و لطمه به صورت و سینهاش بزند و موى سرش را بکند و هر کس در مصیبت آه و ناله بر پا کند صبر را رها کرده است و هر کس صبر کند و استرجاع نماید یعنى بگوید انا لله و انا الیه راجعون و خداوند عزوجل را حمد و ثنا گوید چنین شخصى از کار خدا راضى است و اجرش با خدا است. 8- امام صادق علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرمود:ضربت زدن مرد با دست خود بر ران باعث از بین بردن اجر و پاداش است.
فصل: در مورد فضیلت و استجابت استرجاع
این فصل در مورد فضیلت و استجابت استرجاع است و در این زمینه چند نمونه از آیات و احادیث ذکر مىگردد.
1- مستحب است که مصیبت زده به هنگام مصیبت استرجاع نماید یعنى بگوید: انالله و انا الیه راجعون ما از آن خدائیم و به سوى او مراجعت خواهیم کرد. خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون سوره بقره آیه 156 و 157 یعنى صابران کسانى هستند که وقتى مصیبتى به آنها برسد مىگویند: ما به فرمان خدا آمدهایم و به سوى او رجوع خواهیم کرد اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حال آنان شده و آنها هستند هدایت یافتگان-.
2 - پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:چهار خصلت است که در هر کس باشد او در بزرگترین نور الهى است، و آن چهار خصلت عبارتند از:1 - کسى که عصمت و نگهدارى کارش شهادت بیگانگى خدا و رسالت من باشد یعنى گواهى بیگانگى خدا و رسالت من او را محافظت مىکند 2 - کسى که مصیبتى به او برسد بگوید: انا لله و انا الیه راجعون 3- کسى که خیرى به او رسد بگوید: الحمدلله رب العالمین 4- کسى که گناه و خطائى از او سر بزند بگوید: استغفرالله ربى و اتوب الیه
3- امام باقر علیه السلام فرمود:هیچ مومنى در جهان به مصیبتى گرفتار نشود که هنگام ورود آن مصیبت انا لله و انا الیه راجعون گوید جز اینکه پروردگار گناهان گذشته او را خواهد بخشید. البته گناهان صغیره نه آن گناهان کبیرهاى که خداوند وعده آتش بر آنها داده است و دخول بر دوزخ را بر مرتکبین آنها اگر بدون توبه بمیرند حتمى ساخته، و نیز حضرت فرمود:تا آخر عمر خویش هرگاه یاد آن مصیبت افتد و این کلام را بر زبان سازد و خدا را بدان سپاس گوید، ایزد متعال گناهانى که در میان این دو استرجاع از او سر زده همه را عفو مىفرماید به جز گناهان کبیره. این دو روایت را مرحوم صدوق در کتاب خصال و ثواب الاعمال ذکر کرده است ولى روایت دوم را شیخ کلینى به استناد از معروف بن خربوذ که یکى روات مىباشد از امام باقر نقل کرد ولکن در آن روایت گناهان کبیره را استثناء نکرده است. ولى در کتاب ثواب الاعمال روایت با سند مذکور آمده و گناهان کبیره را استثناء کرده است
4- شیخ کلینى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:هر کس یاد مصیبتش افتد و لو اینکه از آن مصیبت گذشته باشد و این کلمات بر زبان جارى کند: انالله و انا الیه راجعون الحمدلله رب العالمین اللهم اجرنى على مصیبتى و اخلف على افضل منها پاداش او مانند پاداش اول مصیبت خواهد بود.
5 - پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر مسلمانى به هنگام مصیبت این کلمات را بر زبان جارى سازد خداوند بهتر از اانچه از او گرفته است به او عطاء مىکند و آن کلمات این است: انالله و انا الیه راجعون اللهم اجرنى فى مصیبتى و اخلف لى خیرا منها ام سلمه گفت: ابوسلمه شوهرم وفات کرد من این دستور العمل پیامبرصلى الله علیه و آله را بر زبان جارى ساختم و با خود گفتم کدامیک از مسلمین از شوهرم بهتر است که خدا عوض او را به من عطاء کند زیرا اولین کسى است که به سوى رسول خدا هجرت کرد یعنى در میان مسلمانان از او بهتر یافت نمىشود ولى خدا محقق گردید و خداوند عوض شوهر سابقم ابوسلمه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را به من عطاء فرمود:که اشرف مخلوقات است.
6- پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: هرگاه فرزند بنده خدا بمیرد خداوند متعال به ملائکه مىفرماید: آیا فرزند بندهام را از او گرفتید مىگویند بلى مىفرماید:هنگامى که فرزندش را گرفتند بندهام چه مىگفت؟ ملائکه گویند: حمد وستایش تو را مىنمود و استرجاع مىکرد. خداوند به ملائکه خطاب مىفرماید :خانهاى در بهشت براى بندهام بنا کنید و آن را خانه حمد نام نهید. این روایت و امثال این را مرحوم کلینى از امام صادق علیه السلام و او از پیامبر(ص)روایت کرده است.
فصل: نوحه سرائى براى مردگان
این فصل در مورد نوحه سرائى براى مردگان است و اینکه نوحه سرائى اگر با سخن نیکو و راست باشد جائز است یعنى نوحه سرائى اولا باید با داد و فریاد و جزع و فزع نباشد و دیگر آنچه در مورد فضائل و مناقب آن مرده گفته مىشود راست باشد یا اینکه اعتماد داشته باشد که راست است و گرنه اگر با داد و فریاد و جزع باشد یا آنچه در مورد فضائل آن میت گفته مىشود دروغ باشد مسلم جایز نیست بلکه حرام است و باعث از بین رفتن اجر مىگردد و در این زمینه نیز شواهد مختصرى از رفتار معصومین علیهم السلام ذکر مىگردد. از انس ین مالک روایت است که گفت: چون از دفن پیغمبر صلى الله علیه و آله فارغ شدیم حضرت فاطمه علیه السلام سوى من آمد و گفت: اى انس چگونه نفس شما را همراهى کرد که خاک بصورت پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بریزد سپس گریست و فرمود: یا ابتاه اجاب ربا دعاه یا ابتاه من ربه ما ادناه یعنى اى پدر که دعوت پروردگارت را اجابت کردى پدر جان چقدر به پروردگارت نزدیکى اى دو جهان زیر زمین از چه خاک نه خاک نشین از چه و در روایت معتبر آمده است که آن مخدره مشتى از خاک پاک آن قبر مطهر گرفت و بر دیدگان خود گذاشت و گفت: ما ذا على من شم تربة احمد ان لایشم مدى الزمان غوالیا صبت على مصائب لوآنها صبت على الایام صرن لیالیا یعنى سزاوار است کسى که تربت احمد را بوئید در طول روزگار عطرى نبوید ناگواریها و مصائبى بر من اصابت کرده که اگر بر روزهاى روشن وارد شده بود شب تار مىگردید.
2- دلیل دیگر بر تجویز نوحه سرائى این است که همانطور قبلا گفته شد که پیغمبر صلى الله علیه و آله به عدهاى از انصار که براى شهداء خود در جنگ احد گریه مىکردند فرمود:عمویم حمزه گریه کننده ندارد و خود حضرت نیز گریست. حضرت با این عمل هم گریه و نوحه خانواده شهداء را تائید کرد و هم تلویحا دستور داد که بر عمویش حمزه نیز گریه کنند.
3- سومین دلیل بر تجویز نوحه سرائى این است که وقتى مغیره وفات کرد ام سلمه از پیغمبر صلى الله علیه و آله اجازه خواست که براى مغیره نوحه سرائى کند پیغمبر صلى الله علیه و آله به او اجازه داد، که او در وفات پسر عمویش مرثیه خوانى کند و ام سلمه چند بیت شعر بعنوان مرثیه در مرگ مغیره گفت و پیامبر تا پایان نوحه سرائیش ناظر بود و ایرادى از ام سلمه نگرفت و سخنى نفرمود و بدین وسیله کار ام سلمه را تائید و تقریر کرد.
وصیت امام باقر علیه السلام در مورد عزادارى و ماتم خود
4 - چهارمین دلیل بر تجویز نوحه سرائى براى میت این است که ابن بابویه از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت وصیت کرد که ده سال در موسم حج در منى براى او گریه و نوحه سرائى کننده، و رسم ماتم را تجدید نمایند و بر نمایند و بر مظلومیت آن حضرت گریه و زارى کنند. 5- دلیل پنجم برجائز بودن نوحه سرائى براى صلوات این است که یونس بن یعقوب از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:پدرم امام باقر علیه السلام به من وصیت کرد و فرمود: اى جعفر مقدارى از مال مرا وقف کن براى ندبه کنندگان که مدت ده سال در منى موسم حج بر من ندبه و گریه کنند. علماء گفتهاند مقصود امام از این وصیت این بود که مردم بدین وسیله از فضائل و مناقب و مصائب و مشکلاتى که از طرف حکام وقت بر آنها وارد مىشد آگاه کردند تا از آنها پیروى کنند زیرا بعد از مرگ تقیهاى در کار نیست یعنى در زمان حیات امام علیه السلام بازگو کردن فضائل و مظلومیت او غدقن و ممنوع بود ولى حالا که از دنیا رفت آن ممنوعیت بر داشته شده است تا اینجا چند نمونه در تجویز نوحه سرائى براى اموات ذکر گردید و معلوم شد که نوحه سرائى و مرثیه سرائى و گریه بر اموات ما دامى که متضمن داد و فریاد و جزع و فزع و اکاذیب نباشد مانعى ندارد بلکه اگر در میت صفات نیکوئى باشد و ذکر آنها باعث تشویق وترغیب دیگران بر آن صفات نیکو مىشود ممدوح است
نوحه سرائى باطل و حرام
نوحه سرائى باطل و حرام این است که براى میت صفاتى ذکر کند که در اونبودهاست مثلابه مرد بخیل گفته شود کریم با یاب مرد ترسو گتفه شود شجاع و. .. و با اینکه زنها در نوحه خوانى طورى صدایشان را بلند کنند که مرد نامحرم بشنود و یا لطمه و خراش به صورت وارد کنند و یا موى سر را بکنند و امثال اینها ، از مواردى است که در شرع مقدس اسلام ممنوع شده و حرام مى باشد و باعث از بین رفتن اجر مصیبت است و احادیثى که از پیغمبر (ص) در مذمت و نهى از نوحه سرائى وارد شده ناظر به این قسم از نوحه سرائى است و چند نمونه از آن احادیث در اینجا ذکر مىگردد.
1- قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: انا برى ممن خلق وصلق پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:من بیزارم از کسى که در مصیبت موى سرش را بکند و صداى گریه و نالهاش را بلند کند 2- پیامبر صلى الله علیه و آله به هنگام شهادت جعفر بن ابى طالب به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود:دخترم در شهادت جعفر طیار ویل وئکل و حرب که به هنگام مصیبت مىگویند مگو و آنچه که تو گفتى و درست بود یعنى پیغمبر صلى الله و علیه و اله خواست بدین وسیله به زنها توجه دهد تا همانند دخترش فاطمه نوحه سرائى کنند. 3- ابو مالک اشعرى از پیامبرصلى الله علیه و آله نقل کرد که آن حضرت فرمود: زنى که در مصیبت نوحه سرائى کند البته منظور نوحه سرائى باطل مىباشد اگر بدون توبه بمیرد و در روز قیامت با لباس قطران محشور مىشود. قطران مادهاى است سیاه و رنگ مانند قیر و بدبو و قابل اشتغال و این در قیامت لباس مجرمین است که خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: سرابیلهم من قطران یعنى لباس مجرمین از قطران است سوره ابراهیم آیه 50 4 - عن ابى سعید الخدرى لعن رسول الله صلى الله علیه و آله الناحیة و المستمعة پیامبر صلى الله علیه و آله زن نوحه کننده و زنى را که صدایش به هنگام نوحه سرائى بگوش مرد نامحرم برسد لعنت کرده است. 5- و عنه (ص) لیس منا من ضرب الخدود وشق الجیوب پیغمبر (ص) فرمود: از ما نیست کسى که در مصیبت صورت خود را بزند و موى سر خویش را بکند. همان طور قبلا گفته شد مقصود حضرت نهى از مطلق نوحه سرائى نیست بلکه منظور حضرت نوحه سرائى باطل است زیرا قبلا احادیثى از آن حضرت در تجویز نوحه سرائى ذکر گردید. خلاصه اینکه اخبار و احادیثى که نوحه سرائى را جایز مىداند منظور نوحه سرائى قسم اول است و اخبار و احادیثى که از آن نهى کرده است منظور نوحه سرائى قسم دوم یعنى نوحه سرائى باطل است. پایان باب چهارم
خاتمه
خاتمه کتاب مشتمل است بر چند فائده مهم مانند تسلیت دادن به مصیبت دیده و کیفیت و ثواب آن و شرکت در تشبیع جنازه و کفن و دفن مسلمان و امثال اینها و در این زمینه احادیث زیادى ذکر مىگردد.
اهمیت و فضیلت تسلیت به مصیبت زده
تسلیت و دلدارى به مصیبت زده از مستحبات موکد است، و آن این است که به مصیبت دیده صبر و دلدارى دهد و ناراحتى او را فرو نشاند. مثلا به او بگوید این گونه پیش آمدها از مقدارات الهى و مطابق عدل و حکمت او است و نیز وعدههائى که خداوند به صابران و مصیبت دیدگان داده است یاد آوریش نماید و براى میت و صاحب عزا دعا کند. و در مورد استجباب و ترغیب تسلیت احادیث زیادى وارد شده است، و از جمله آنها این است که رسول خداصلى الله علیه و آله به یکى از اصحاب فرمود:آیا مىدانى حق همسایه چیست؟ عرض کرد نه. حضرت فرمود:حق همسایه این است که اگر از تو درسى خواست بدادش برسى و اگر قرض خواست قرضش دهى و اگر فقیر شد به نزدش بروى و اگر مصیبتى بر او رسید تسلیتش دهى و اگر خیر و خوشى به او رسید تهنیتش گوئى و اگر مریض شد عیادتش کنى و اگر مرد همراه جنازه بروى و او را تشیع کنى و ساختمان خود را از ساختمان او فراتر نبرى که جریان با در ابر او و مسدود نمائى مگر به اذن و رضایت او و هرگاه میوه خریدى به او هدیه کنى و گرنه آن میوه را پنهانى به طورى که او نبیند به منزل بیاورى و ناراحت شوند و با بو و طعم دیگ غذایت باعث اذیت او نشوى مگر اینکه از آن غذا به او نیز بدهى.
ثواب تسلیت به مصیبت دیده
احادیث و روایاتى که درباره ثواب و پاداش تسلیت به مصیبت زدگان و صاحب غزا رسیده است بسیار است و ده حدیث از آنها در اینجا مىگردد. 1- عن ابن مسعود عن النبى (ص) قال: من عربى مصابا ابن مسعود از بنى اکرم( ص) روایت مىکند که آن حضرت فرمود:هر کس مصیبت دیدهاى را تسلیت دهد مانند مصیبت دیده در نزد خدا اجر خواهد داشت. 2- عن جابربن عبدالله رضى الله قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من عزى مصابا کان له مثل اجره من غیر ان ینقصه الله من اجره شیئا و من کفن مسلما کساه الله من سندس و استبرق و حریر، و من حفر قبر المسلم بنى له بیتا فى الجنة، من انظر معسرا اظلمه الله فى ظله یوم لاظل الا ظله جابربن عبدالله انصارى از پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرمود:هر کس صاحب عزائى را تسلیت دهد خداوند متعال مثل ثواب و پاداشى که به صاحب عزا مىدهد به او هم عطا مىکند بدون اینکه خداوند چیزى از اجر مصیبت دیده کم نماید.و کسى که میت مسلمانى را کفن کند خداوند او را از لباسهاى سندوس و استبرق و حریر بهشتى مىپاشند، و کسى که براى مرده مسلمانى قبر بکند خداوند خانهاى در بهشت براى او مىسازد، و هر کس بدهکار تهى دست را مهلت دهد خداوند او را در سایه رحمت خویش جاى دهد در روزى که سایهاى جز سایه رحمت او نیست و پناهگاهى جز خدا نیست.
ثواب دلدارى ددادن به محزون
3- و عن جابرا یضار فعه، من عزى حزینا البسه الله عزوجل من لباس التقوى و صلى على روحه فى الارواح و نیز جابر از آن حضرت روایت کرده است که فرمود:هر کس محزون و دل سوختهاى را دلدارى دهد خداوند او را لباس تقوى مىپوشاند و روحش را در زمره ارواح پاکان داخل مىنماید.
ثواب مصاحفه هنگام تعزیت
4- و سئل النبى (ص) عن التصافح فى التعزیة فقال: هو سکن للمؤ من و من عزى مصابا فله مثل اجره از رسول خدا (ص) در مورد مصاحفه یعنى دست بهم دادن به هنگام تسلیت سوال کردند، حضرت فرمود:مصاحفه خوب است و باعث سکون و آرامش مومن مىگردد. و هر کس مصیبت دیدهاى را تسلیت و آرامش دهد براى او است در نزد خدا مثل اجر مصیبت دیده و تسلیت دهنده مانند مصیبت دیده نزد خدا اجر و پاداش دارد.
اجر و پاداش عیادت مریض
5- و ایضا از پیامبر اسلامصلى الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: من عاد مریضا فلا یزال فى الرحمة حتى اذا قعد عنده اسنقع فیها ثم اذا قام من عنده فلل یزال یخوض فیها حتى یرجع من حیث خرج، و من عزى اخاه المؤمن من مصیبته کساه الله عزوجل من حلل الکرامة یوم القیمة کسى که مریضى را عیادت کند از موقعى که حرکت مىکند و مىرود نزد مریض و مىنشیند و سپس حرکت مىکند مىآید تا به مکانى که به عبادت او رفته است برسد همواره مشمول رحمت خاص خدا است و کسى که برادر مومن مصیبت دیدهاش را تسلیت دهد خداوند عزوجل در روز قیامت او را از لباس و زیورهاى کرامت مىپاشند.
پاداش تسلیت به زن جوان مرده
6- و عن ابى برده قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من عزى ثکلى کسى بردا فى الجنة رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر کس زن جوان مرده را تسلیت دهد لباس ذیقیمت برد بهشتى را در بهشت بر او مىپو شانند. 7- و عن انس قال: قال رسول الله: من عزى اخاه المؤمن من مصیبته کساه الله عزوجل حلة خضراء یحبربها یوم القیمة فقیل یا رسول الله ما یحبربها یوم القیمة قال یغیط بها. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر کس برادر مونش را در مصیبتش تسلیت دهد خداوند عزوجل در قیامت جامهاى سبزه بر او مىپوشاند که مردم نسبت به آن لباس غبطه مىبرند 8- و روى ان داود علیه السلام قال: الهى ماجزاء من یعزى الحزین و المصاب ابتغاء مرضاتک؟ قال: جزائه ان اکسوه داء من اردیة الایمان استره من النارو ادخله به الجنة قال: یا الهى فما جزاء من شیع الجنائزا بتغاء مرضاتک؟ قال: جزائه ان تشیعه الملائکة یوم یموت الى قبره ان اصلى على روحه على الارواح در روایت است که حضرت داود علیه السلام در مناجاتش با خداى خویش چنین گفت: پروردگار را پاداش و ثواب کسى که براى رضاى تو به محزون و مصیبت دیده تسلیت گوید چیست؟ خطاب رسید که پاداشش این است که او زا لباس امن و امان مىپوشانم و از آتش جهنم حفظش مىکنم و او را داخل بهشت مىنمایم. سپس حضرت داود علیه السلام عرض کرد پروردگار پاداش کسى که جنازههاى مومنین را براى رضاى تو تشیع کند چه خواهد بود؟ خطاب رسید که پاداشش آن است که روزى بمیرد ملائکه او را تا کنار قبرش تشیع مىکنند و روحش را در زمره ارواح پاکان داخل مىکنند.
ثواب عیادت مریض و تشیع جنازه
9- روى ان موسى علیه السلام: سئل ما لعائد المریض من الاجر قال :ابعث له عند موته الملائکة یشیعونه الى قبره و یونسونه الى المحشر قال: یا رب فما لمعزى الثکلى من الاجر؟ قال: اظله تحت ظلى اى ظل العرش یوم لاظل الاظلى در روایت است که حضرت موسى علیه السلام عرض کرد پروردگارا براى عیادت کننده مریض چه اجر و پاداشى است؟ خطاب رسید کهاى موسى اجر و پاداش عیادت کننده مریض این است که وقتى بمیرد ملائکه را به تشیع جنازهاش مىفرستم که جنازهاش را تا قبرش تشیع کنند. موسى عرض کرد پروردگارا کسى که مادر داغدیدهاى را تسلیت گوید چه اجرى خواهد داشت؟ خطاب رسید که تسلیت دهنده را در روز قیامت زیر سایه رحمتم یعنى سایه عرش پناه مىدهم روزى که هیچ سایهاى نیست جز سایه رحمت من.
10 - روى ان ابراهیم علیه السلام سئل ربه قال: یا رب ما جزاء من سال الدمع عن وجهه من خشیتک؟ قال: صلواتى و رضوانى. قال فما جزاء من یصبر الحزین ابتغاء وجهک؟ قال السوه ثوبا من الایمان ینبو بهما فى الجنة و یثقى بها من النار. قال: فما جزاء من سدد الاملة ابتغاء وجهک قال: اقیمه فى ظلى و ادخله حینتى قال: فما جزاء من یتبع الجنازة ابتغاء وجهک؟ قال: تصلى ملائکتى على جسده و تشیع روحه. روایت شده است که حضرت ابراهیم علیه السلام از پروردگارش سوال کرد پروردگارا پاداش کسى که از خشیت تو اشک از دیدگانش جارى شود چیست؟ خطاب آمد پاداشش رحمت و رضوان من است. ابراهیم (ع) عرض کرد: پاداش کسى که محزون و دلسوخته را به خاطر رضاى تو صبر و دلدارى دهد چه خواهد بود؟ خطاب آمد پاداش او آن است که لباسى از ایمان بر او مىپوشانیم و او را در پوشش امن و امان قرار مىدهم که بدان در بهشت جایگزین گردد و از آتش جهنم حفظ شود حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: خدایا پاداش کسى که زن شوهر مرده را براى رضاى تو تسلیت و دلدارى دهد چیست؟ خداوند متعال فرمود:پاداشش آن است که او ذا در سایه رحمت خود جاى مىدهم و او را داخل بهشت خودم مىگردانم. ابراهیم علیه السلام گفت: خدایا پاداش کسى که براى رضاى تو تشیع جنازه کند چیست؟ خداوند متعال فرمود: پاداشش آن است که وقتى بمیرد ملائکه من بر بدنش نماز مىخوانند و روحش را تشیع مىکنند.
فصل: کیفیت تسلیت و تهنیت گفتن
این فصل در مورد کیفیت و چگونگى تسلیت است در مورد کیفیت تسلیت مختصرا در حدیث مصافحه گذشت که اصحاب از پیامبر سوال کردند مصاحفه با صاحب عزا چگونه است حضرت فرمود:باعث آرامش قلب مومن است. و نیز مطالبى در این زمینه ذکر مىگردد که باعث شفاء سینهها و آرامش قلبها شود انشاء الله. در این فصل نیز چند حدیث و روایت از معصومین علیهم السلام ذکر مىگردد
1- عن على علیه السلام قال: کان رسول الله (ص) اذا عزى قال: اجرکم الله و رحملم، و اذا هنى قال: بارک الله لکم حضرت على علیه السلام فرمود:هرگاه رسول خدا (ص) به مصیبت دیده تسلیت مىداد مىفرمود: اجرکم الله و رحمکم و هرگاه به کسى تهنیت مىداد مىفرمود: بارک الله لکم و بارک الله علیکم
تسلیت نامه پیامبر(ص)به معاذ
2- و روى انه توفى لمعاذ و لدفا شتد وجده علیه فبلع ذالک النبى صلى الله و علیه و اله فکتب الیه بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الى معاذ. سلام علیک، فانى احمدالله الذى لا اله الا هو اما بعد، اعظم الله لک الاجرو الهمک الصبر و رزقنا و ایاک الشکر، فان انفسنا و اهلینا و موالینا و اولادنا من مواهب الله عزوجل الهنیئة و عواریه الستودعة نمتع بها الى اجل معلوم و نفیض لوقت معدود ثم افترض علینا الشکر اذا اعطانا و الصبر اذا ما ابتلانا و کان ابنک من مواهب الله الهنیئة و عواریه المستودعة متعک الله به فى غبطة و سرور و قبضة منک باجر کثیر والصلوة و الرحمة و الهدى ان صبرت و احتسبت فلا تجمعن علیک مصیبتین فیحبط لک اجرک و تندم على ما فاتک فلو قدمت على ثواب مصیبتک علمت ان المصیبة قصرت فى جنب الله عن الثواب فتنجز من الله موعوده و لیذهب اسفک على ما هو نازل بک فکان قدر قد نزل علیک، و السلام در روایت است که چون فرزند معاذ وفات یافت معاذ به شدت متاثر و ناراحت شد وقتى که خبر ناراحتى معاذ به پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید حضرت نامهاى به معاذ نوشتند و آن نامه این چنین است. بسم الله الرحمن الرحیم از طرف محمد رسول خدا به معاذ سلام علیک، سلام بر تو اى معاذ حمد و ستایش مىکنم خدائى را که جزا و معبودى نیست اما بعد از حمد و ستایش. اى معاذ خداوند اجر تو را در مصیبت مرگ فرزندت بزرگ و عظیم قرار دهد و صبر و بردبارى را به تو الهام فرماید و شکر و سپاسگزارى را نصیب ما و تو بفرماید زیرا ما اهل و عیال و دوستان و اولاد ما همه و همه از مواهب خداوند عزوجل و از امانتها و ودیعه هائى است که در مدت معین و محدودى در دست ما امانتند و ما از آنها بهرمند مىشویم هر وقت مدت امانت دارى به پایان رسید صاحب امانت امانتش را مىبرد سپس بر ما واجب کرده است که در برابر نعمتها شکر کنیم و در برابر بلاها صبر نمائیم. و فرزند تو یکى از مواهب و ودیعهاى بود که خداوند مدتى تو را از آن بهرمند و مسرور نمود و سپس امانتش را گرفت و در مقابل آن اجر کثیر و صلوات و رحمت و هدایت (72)به تو عطا مىفرماید به شرطى که در فقدان او صبر کنى و این مصیبت را به حساب خدا بگذارى و براى رضاى او این سختى را تحمل کنى. پس اى معاذ بر اثر بى صبرى و بیتابى دو مصیبت براى خودت فراهم نکن که اجرت از بین برود و بر آنچه از دستت رفته است پشیمان شوى یعنى اگر بى صبرى و جزع و فزع کنى به دو مصیبت مبتلا مىشوى یکى داغ فرزند و دیگرى از بین رفتن اجر که به مراتب از داغ فرزند بزرگتر است پس اگر بر ثواب مصیبت خویش اقدام نمائى و صبر بردبارى پیشه کنى خواهى فهمید که مصیبتت در برابر پاداشى که خدا عنایت مىفرماید بسیار ناچیز است و خداوند به وعده خود وفا خواهد کرد. بنابراین باید تاسف و ناراحتى تو از بین برود و آنچه بر تو وارد شده است از مقدرات الهى است. و السلام.
تسلیت جبرئیل (ع) به اهلبیت (ع) هنگام رحلت پیامبر(ص)
3- و عن ابیعبد الله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام عن ابیه جدة قال: لما توفى رسول الله (ص) جاء جبرئیل علیه السلام و النبى مسجى و فى البیت على و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام فقال: السلام علیکم یا اهل بیت النبوة کل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجورکم یوم القیمة الایه الا ان فى الله عزوجل عزاء من کل مصیبه و خلفا من کل هالک و درکا لما فات فبالله عزوجل فثقوا و ایاه فارجوا فان المصائب من حرم الثواب هذا اخر و طى فى الدنیا امام صادق علیه السلام فرمود:همان موقعى که رسول خدا ص الله رحلت فرمود جبرئیل علیه السلام آمد در حالى که روى بدن شریف آن حضرت پارچهاى بود و در خانه جز على و فاطوه و حسن و حسین علیهم السلام کسى نبود جبرئیل به ایشان سلام کرد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوه، سلام برشما اى خاندان رسالت. و بعد این آیه را تلاوت کرد کل نفس ذائقة الموت وانما توفون اجورکم یوم القیمة... سوره آل عمران آیه 158 یعنى هر کسى مزه مرگ را خواهد چشید و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهد گرفت.
سپس گفت: خداوند هر مصیبتى به کسى وارد کند در برابر آن تسلیت و دلدارى به مصیبت زده مىدهد یعنى اگر چه مصیبت فراغ پیغمبر (ص) براى شما از اعظم مصائب است ولکن خدا به شما آن چنان صبر و تحملى کنید و هر چه از دست انسان برود خداوند تدارک و جبران مىنماید. پس فقط به خداوند عزوجل اعتماد نمائید و بسوى او امیدوار باشید زیرا مصیبت دیده حقیقتى کسى است که بر اثر جزع و فزع و بیتابى از ثواب و پاداش مصیبت محروم گردد.
تسلیت ملائکه به اهلبیت پیامبر(ص)
4- و عن جابربن عبدالله رضى الله عنه قال: لما توفى رسول الله صلى الله علیه و آله عزتهم الملائکة یسمعون الحس و لا یرون الشخص فقالوا:السلام علیک اهل البیت و رحمة الله و برکاتة. ان فى الله عزوجل عزاء من کل مصیبة و خلفا من کل هالک فباالله فثقوا فایاه فارجوا فانما المحروم من حرم الثواب و السلام علیکم و رحمة الله و برکاتة جابربن عبدالله رصى الله عنه گفت: وقتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله وفات نمود ملائکه به اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله تسلیت گفتند اهل بیت صداى ملائکه را مىشنید ولى کسى را نمىدیدند ملائکه چنین مىگفتند: السلام علیکم یا اهل البیت و رحمة الله و برکاته ، همانا از جانب خداوند هر مصیبتى را تسلیتى است و از هر هلاکت نجاتى است یا براى هر فوت شدهاى جانشین و عوضى است پس فقط به خداوند عزوجل اعتماد کنید و به سوى او امیدوار باشید زیرا مصیبت دیده آن کسى است که بر اثر جزع و فزع از ثواب محروم گردد والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
تسلیت حضرت خضر ع به اصحاب پیامبر(ص)
5- و روى البیهقى فى الدلائل قال: لما قبض رسول الله صلى الله علیه و آله احدق به اصحابه فبلوا حوله فاجنمعوا فدخل رجل اشهب اللحیة صبیح الوجه فتخطى رقابهم فبکى ثم التفت الى اصحاب رسول الله (ص) فقال ان فى الله عزاء من مصیبة و عوضا من کل فائت و خلفا من کل هالک فالى الله فانیبوا و الى الله فارغبوا و نظره الیکم فى البلاء فانظر و افان المصائب من لم یوجروا نصرف فقال: بعضهم اتعرفون الرجل فقال: على (ع) نعم هذا اخو رسول الله صلى الله علیه و آله الخضرا علیه السلام . بیهقى در کتاب دلائل روایت مىکند و مىگوید: وقتى که روح مقدس رسول خدا صلى الله علیه و آله قبض شد و از این جهان فانى به جهان ابدى رحلت فرمود اصحاب به دور آن حضرت حلقه زدند و گریه مىکردند که ناگهان دیدند مردى ریش سفید با سیماى زیبا و نورانى وارد شد و با آنها مشغول گریه شد سپس رو به اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله کرد و گفت: هر مصیبتى را از جانب خدا تسلیتى است و از هر فوت شدهاى عوضى است و از هر هلاکتى نجاتى است. پس به سوى خدا انابه کنید و به طرف او میل و رغبت پیدا کنید و همان گونه که او در بلاء به شما توجه و عنایت دارد شما نیز به او توجه نمائید زیرا مصیبت دیده آن کسى است که پاداش نداشته باشد ولى چیزى که پاداش دارد مصیبت محسوب نمىشود و شخص پاداش گیرنده در واقع مصیبت زده نیست بلکه مصیبت زده حقیقى کسى است که بر اثر جزع و فزع پاداش خود را نابود کند و این کلمات را آن پیرمرد خوش سیما گفت و رفت یکى از اصحاب گفت آیا این پیرمرد را شناختید؟ حضرت على (ع) فرمود:بلى این مرد برادر رسول خدا صلى الله علیه و آله حضرت خضر علیه السلام بود. (73)
فصل: احادیث و قضا یائى در مورد مصائب
در این فصل نیز احادیث و قضا یائى در مورد مصائب ذکر مىگردد. 1- عن ابن عباس رضى الله عنه قال: قال رسول الله (ص) اذا اصاب احدکم مصیبة فلیذکر مصیبة لى فانها اعظم المصائب ابن عباس از رسول خدا (ص) روایت کرده است که آن حضرت فرمودء هرگاه براى هر یک از شما مصیبتى پیش آمده است مصیبت مرا بیاد آورد تا مصیبت خود را فراموش کند زیرا مصیبت من از بزرگترین مصائب است فقدان آن حضرت از همه مصائب بزرگتر است.
هنگام مصیبت پیامبر را بیاد آورید
2- و عنه صلى الله علیه و آله: من عظمت مصیبة فلیذکر مصیبة بى فانها ستهون علیه و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: هر کس مصیبتش بزرگ شد بیاد آورد مصیبتى را که بر او در فقدان من وارد آمده تا آن مصیبت براى او سهل و آسان گردد.
مصیبت فقدان پیامبر(ص) از اعظم مصائب است
3- و عنه صلى الله علیه و آله انه قال: فى مرض موته ایها الناس ایما عبد من امتى اصیب بمصیبة بعدى فلیتعز بمصیبة بى عن المصیبة التى تصیبه بغیرى فان احدا من امتى لن یصاب بمصیبة بعدى اشد علیه من مصیبتى. و ایضا از رسول خدا صلى الله علیه و آله به هنگام مرگ روایت شده است که فرمود:اى مردم بر هر یک از امتان من بعد از من مصیبتى رسید خودش را به مصیبت فقدان من دلدارى دهد زیرا انسان هرگاه مصیبت بزرگ برایش رخ دهد مصائب کوچک را فراموش مىکند و هر وقت مصیبت فقدان و فراق پیغمبر صلى الله علیه و آله را به یاد آورد تمام مصائب دیگر را فراموش مىکند زیرا فقدان پیغمبر از بزرگترین مصائب است لذا پیغمبر اسلام فرمود:بر هیچ یک از امتان من بعد از من مصیبتى بر او وارد نمىآید که از مصیبت فقدان من بزرگتر باشد.
تسلیت نامه امام حسن ع به امام حسین ع در شهادت پدر
4- و عن عبدالله بن الولید باسناده لما اصیب على (ع) بعثنى الحسن الى الحسین (ع) و هو بالمدائن فلما قراء الکتاب قال: یا لها من مصیبه ما اعظمها مع ان رسول الله قال: اصیب منکم بمصیبة فلیذکر مصابى فانه لن یصاب بمصیة اعظم منها عبدالله بن ولید مىگوید: وقتى که حضرت على (ع) به شهادت رسید امام حسن علیه السلام نامهاى نوشت و به من داده که ببرم به مدائن به امام حسین علیه السلام بدهم و من نامه را بردم مدائن به خدمت امام حسین علیه السلام دادم وقتى که امام حسین نامه برادرش را خواند و از شهادت پدرش مطلع شد گفت چه مصیبت بزرگى بر من وارد شده با اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هر کس که مصیبتى بر او وارد مىشود مصیبت مرا بیاد آورد زیرا هیچ مصیبتى از مصیبت فقدان پیغمبر صلى الله علیه و آله بزرگتر نیست یعنى بعد از فقدان جدم پیغمبر صلى الله علیه و آله فقدان پدرم از بزرگترین مصائب است.
مصیبت حقیقى آن است که مصیبت دیده از اجرش محروم گردد
5- و روى اسحاق بن عمار الصادق علیه السلام انه قال: یا اسحق لا تعدن مصیبة التى اعطیت علیها الصبر و استوجبت من الله عزوجل الثواب انما المصیبة التى یحرم صاحبها اجرها و ثوابها اذا لم یصبر عند نزولها اسحق بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود:اى اسحق آن مصیبتى را که در برابر آن صبر نمودى و سزاوار ثواب از طرف خدا شدى مصیبت مشمار بلکه مصیبت آن است که صاحب آن از اجر و ثواب آن محروم گردد و آن وقتى است که در برابر آن مصیبت صبر نکند و بر اثر جزع و فزع اجر خودش را نابود کند.
فرمایش امام صادق ع به کسى که از مصیبت خود شکایت مىکرد
6- و عن ابى میسرة قال: کنا عندابى عبدالله علیه السلام فجاء رجل و اشتلى الیه مصیبته فقال له اما انک ان تصبر توجرو الاتصبر یمضى علیک قدر الله عزوجل الذى قدر علیک و انت مذموم از ابو میسره روایت شده است که مىگوید: ما در خدمت امام صادق (ع) بودیم که مردى آمد و از مصیبت خود نزد آن حضرت شکایت کرد حضرت به آن مرد فرمود:مگر نمىدانى که اگر صبر کنى در نزد خدا ما جورى و اگر صبر نکنى آن مقدراتى که خداوند عزوجل برایت معین کرده است بر تو جارى مىشود در حالى که تو در نزد خدا مذمومى یعنى چه صبر کنى و چه نکنى در هر دو صورت آن مقدرات بر تو جارى مىشود ولکن اگر صبر کنى در نزد خدا اجر دارى ولى اگر صبر نکنى نه تنها اجر ندارى بلکه منفور درگاه خداوند مىشوى
انسان عمل خود را در قیامت مشاهده مىکند
7- و عن جابر رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله :قال لى جبرئیل (ع) یا محمد عیش ما شئت فانک میت واحبب من شئت فانک مفارقة و اعمل ما شئت فانک ملاقیه جابربن عبدالله از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکند که آن حضرت فرمود:جبرئیل امین به من گفت: اى محمد (ص) هر طور که میل دارى زندگى کن، اما سرانجام باید بمیرى، هر که را میل دارى دوست داشته باش، ولى عاقبت باید از وى جدا شوى. هر عملى را که مایلى در دنیا انجام بده، اما آنچه مىکنى در قیامت مشاهده خواهى کرد.
داستان فقیه بنى اسرائیل و مرگ همسرش
8- در روایت است که در قوم بنى اسرائیل مرد فقیه عابد عالم مجتهدى بود زنى داشت که بسیار مورد علاقهاش بود و آن زن وفات کرد و مرد فقیه از وفات همسرش بسیار اندوهناک شد و از شدت ناراحتى خانه خلوتى اختیار کرد و درب خانه را به روى خودش بست و از مردم کنارهگیرى کرد و با کسى تماس نمىگرفت و این خبر به گوش یکى از زنان بنى اسرائیل رسید و آن زن براى دلدارى به آن مرد فقیه به طرف خانه او روانه شد، وقتى به منزل رسید به ملازمان خانه آن فقیه بپرسم لذا اجازهاش دادند که خصوصى مسئلهاش را از سوال کند زن وقتى وارد خانه شد و گفت: من سوالى دارم و آمدم از شما استفتاء کنم فقیه گفت: سوالت چیست؟ زن گفت: من ریور آلاتى از زن همسایهام عاریه گرفتم و مدتى از آن زیور آلات استفاده کردم بعد از مدتى همسایهام کسى را فرستاد و گفت زیور آلاتیکه نزدت عاریه بود بده و من آمدم از شما استفتاء کنم که آیا باید زیور آلات را به صاحبش رد کنم یا نه؟ فقیه گفت: بلى باید آن را به صاحبش بر گردانى. زن گفت: به خدا قسم آن زیور آلات مدت زیادى دست من بود چرا باید به صاحبش بر گردانم چون چون مدت زیادى دست من بود مىبایست مال خودم شود؟ مرد فقیه گفت: اگر مدت زیادى نزد تو است که باید سریعتر امانت را به صاحبش بر گردانى و صاحبش از تو سزاوارتر است. زن وقتى از آن فقیه اقرار گرفت که بر گرداندن امانت به صاحبش لازم است و اگر صاحب امانت امانتش را برد نباید ناراحت شود به آن فقیه گفت: اى فقیه خدا تو را رحمت کند آیا ناراحتى از اینکه خداوند عزوجل عاریه و امانتش را از تو گرفت و حال اینکه خداوند از تو سزاوارتر است. آن فقیه متنبه شد و به اشتباه خود پى برد و خداوند بدین وسیله به او عنایت نمود که اشتباهش را بر طرف نماید.
تأ ثر حضرت سلیمان در مرگ فرزند و آمدن دو ملک
9- از ابوذر داء روایت شده است که سلیمان بن داود علیهما السلام پسرى داشت و آن حضرت آن پسر را بسیار دوست مىداشت و این پسر محبوب آن حضرت مرد و حضرت سلیمان از فوت فرزند عزیزش به شدت محزون و اندوهناک شد و خداوند متعال دو ملک را به صورت بشر براى متنبه نمودن حضرت سلیمان به نزد او فرستاد. آن دو ملک به نزد آن حضرت رفتند، حضرت سلیمان به آن دو گفت: شما چکار داردید؟ آن دو ملک که به صورت انسان بودند گفتند ما دو نفر بر سر مسئلهاى باهم نزاع داریم و آمیدیم نزد شما که نزاع ما را حل نمایند و بین ما حکم فرمائید. حضرت سلیمان فرمود:در محکمه بنشینید و همان گونه که رسم و روش شاکى و متهم است نزاعتان را مطرح نمائید. آ ن دو ملک به امر سلیمان نشستند و یکى از آنها که شاکى بود گفت: من زراعتى کشت نمودم و این شخص زراعت مرا از بین برد و به من خسارت وارد کرده است و حال من ادعاى خسارت مىکنم. حضرت سلیمان علیه السلام رو کرد به متهم و گفت: شما چه مىگوئید؟ متهم گفت: اى سلیمان اووسط راه عمومى زراعت کاشته است و من هر چه به راست و چپ خیابان نگاه کردم دیدم همه زراعت است ناچار از وسط راه عمومى که او زراعت کاشته بود عبور کردم و از این جهت به او خسارت وارد کردهام و زراعت او را لگد مالى کردم. حضرت سلیمان رو کرد به شخص شاکى و گفت: چرا در راه عموم زراعت کردى مگر نمىدانستى که راه مال عموم مردم است و مردم ناچارند از آن عبور و مرور کنند و مسدود کردن را ه مرد.جایز نیست؟ یکى از آن دو ملک به حضرت سلیمان علیه السلام گفت: اى سلیمان مگر نمىدانى که مرگ عموم مردم است و همه مردم ناچار باید این راه را بپیمایند. را وى حدیث مىگوید:مثل اینکه براى حضرت سلیمان کشف شد که آن دو نفر مامور الهى و براى تنبیه او بودند. و لذا بعد از این واقعه هیچگاه براى مرگ فرزندش اظهار ناراحتى نکرد.
10 - و نیز روایت شده است که: در قوم بنى اسرائیل قاضى اى بود که بر مردم قضاوت مىنمود و فرزند این قاضى وفات کرد ، و آن قاضى بشدت از مرگ فرزندش ناراحت شد و جزع و فزع و داد و فریاد مىکرد..دو ملک به صورت انسان به نزد او رفتند و گفتند ما دعوائى داریم و آمدیم نزد تو که بین ما قضاوت نمائى، قاضى گفت من از قضاوت فرار کردم و آن را رها نمودم. در هر صورت یکى از آن دو گفتند: اى فاضى این شخص گوسفندانش را در زراعت من ریخت و زراعت مرا از بین برد و به من خسارت وارد کرده است و حال من از ایشان ادعاى خسارت مىکنم؟ شخص متهم گفت: اى قاضى او ما بین کوه و نهر که محل عبور عموم مردم است زراعت نموده است و گوسفندان من راهى جز عبور از آن محل را نداشتند لذا ناچار گوسفندانم را از آنجا عبور دادهام و از این جهت به زراعت او ضرر وارد کردم. قاضى به شاکى گفت، آیا تو هنگامى که مابین کوه ونهر زراعت مىکردى مگر نمىدانستى که آنجا راه عبور و مرور مردم است و اگر آنجا زراعت کنى راه مردم مسدود مىگردد و بستن راه عبور مردم نیز جایز نیست؟ آنگاه یکى از دو نفر به قاضى گفتند:اى قاضى آیا تو به هنگامى که فرزندت متولد شد مگر نمىدانستى که روزى خواهد مرد؟ سپس قاضى گفت: برو به کار قضاوتت ادامه بده و به خاطر مرگ فرزند آن قدر اندوهگین نشو که کار قضاوتت معطل گردد سپس اان دو شخص از انظار غائب شدند و به آسمان عروج کردند و معلوم شد که آن دو ملک بودند. و براى تنبه قاضى آمده بودند.
حکایت جوانى که هر روز پدر و مادر مفلوج خود را به مسجد مىبرد
11- طبرانى روایت مىکند که در مکه معظمه زن و شوهر مفلوج و فقیرى بودند و پسر جوانى داشتند به نام هذیل و این پسر هر روز صبح پدر و مادر مفلوج خود را به مسجد مىبرد و بعد براى تامین معاش و رفع نیازمندى پدر و مادر خود کار مىکرد و شب که از محل کار برمى گشت به مسجد مىرفت و پدر و مادر خود را به منزل مىبرد و مدتى این کار ادامه داشت. روزى رسول خدا (ص) دید آن زن و شوهر مفلوج در مسجد نیستند ،حضرت از اصحاب سئوال کرد و فرمود:چه شده است آن زن و شوهر مفلوج را که امروز در مسجد نیستند؟ اصحاب عرض کردند: فرزندشان هذیل فوت کرده است و کسى ندارند که آن دو را به مسجد بیاورند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:اگر بنا بود کسى براى دیگرى بماند از همه لازمتر و سزاوارتر بود که هذیل براى پدر و مادر مفلوج خود که شدت نیاز را به او داشتند بماند. و نیز از ابن ابو الدنیا روایت شده است که: که اگر بنا بود چیزى به خاطر احتیاج و نیازمندى بماند از همه سزاوارتر بود که هذیل براى پدر و مادرش بماند.
12- و از یکى از زنهاى عابده نقل شده است که مىگوید:هر مصیبتى که به من مىرسد بیاد مىآوردم مصیبت آتش جهنم را آنگاه آن مصیبت در مقابل من بسیار کوچک مىشد و تحمل آن آسان مىگردید.
فصل: چند نمونهاى از آیات و روایات در فضیلت بلا و اینکه نوعا یکى از الطاف الهى است
در این فصل چند نمونهاى از آیات و روایات در فضیلت بلا و اینکه نوعا یکى از الطاف الهى است بیان مىگردد. شخصى دیده باید توجه داشته باشد که مصائب و بلاها غالبا از الطاف خاص الهى است و خداوند براى اینکه عنایت و توجه خاصى به او داشته او را به این مصیبتها مبتلا فرموده است. و این مطلب قطع نظر از اینکه در قرآن و روایات ثابت است از مطالعه حالات مردم مصیبت دیده به خوبى استفاده مىشود زیرا بیشتر مردم خوب و صالح مبتلاء به گرفتارى و بلاها هستند و بعد از پیغمبران هر کس ایمانش زیادتر باشد بلاء و مصیبتش نیز زیادتر است و خداوند متعال در قرآن در این مورد مىفرماید: و لولا ان یکون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یکفر و بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون. و لیببوتهم ابوابا و سررا علیها یتکئون و زخرفا و ان کل ذالک المتاع الحیوة الدنیا و الاخرة عند ربک للمتقین. اگر نه این بود که مردم همه یک نوع و یک امتندما آنان که کافر به خدا مىشوند سقف خانه هایشان از نقره خام قرار مىدادیم که با نردبان بر بامهاى خود بالا روند و نیز بر منزلهایشان درهاى بسیار و تختهائى براى تکیه گاه آنها قرار مىدادیم و عماراتشان را به زر و زیور مىآراستیم و اینها همه متاع دنیا است و آخرت ابدى نزد خداى تو مخصوص اهل تقوا است. سوره زخرف آیه 33 تا 35 و نیز مىفرماید: و لا تحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوااثما و لهم عذاب مهین. آنها که کاقر شدند و راه طغیان پیش گرفتند تصور نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم به سود آنها است. ما به آنان مهلت مىدهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کنندهاى براى آنها مىباشد. (74) و در آیه دیگر مىفرماید: و اذا تتلى علیهم آیاتنا بینات قال الذین کفرو اللذین امنوا اى الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا. و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مىشود کافران به مومنان مىگویند کدامیک از دو گروه ما و شما جایگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زیباتر و بخشش او بیشتر است؟ (75) و در یک آیه بعد مىفرماید: قل من کان فى الظلالة فلیمدد له الرحمن مدا بگو کسى که در گمراهى کفر و ظلالت رفت خداوند رحمن به او مهلت و تمکن مىدهد. این بود چند نمونهاى از آیات و اما احادیث و روایات در این زمینه نیز بسیار است از جمله آنها این است. 1- عبدالرحمن بن حجاج مىگوید: ما نزد امام صادق (ع) بودیم صحبت بلاء به میان آمد و اینکه بلاها از الطاف خاص خدا است که به مومنین عطاء مىفرماید آنگاه امام صادق (ع) فرمود:از رسول خدا (ص) سوال شد که سخترین بلاها در دنیا براى کیست؟ حضرت فرمود: النبیون ثم الامثل فالامثل و یبتلى المؤمن بعد ذالک على قدر ایمانه و حسن اعماله فمن صح ایمانه و حسن عمله اشتد بلائه و من سخف ایمانه و ضعف عمله قل بلائه یعنى سخترین و شدیدترین بلاها در دنیا براى پیغمبران است بعد از آنها هر کس ایمانش بیشتر باشد بلائش نیز بیشتر است. و مومن به قدر ایمان و حسن عملش به بلا مبتلا مىشود. پس کسى که ایمانش صحیح و عملش نیکو باشد بلائش نیز شدیدتر است. و کسى که ایمانش ناقص و سست و عملش ضعیف باشد بلائش نیز کمتر است.
خداوند و ستایش را به بلا مبتلا مىفرماید
2- و روى زید الشحام عن ابیعبد الله علیه السلام و قال: ان عظیم الاجر مع عظیم البلاء و ما احب الله قوما الاابتلاهم زید الشحام از امام صادق علیه السلام روایت مىکند که آن حضرت فرمود:همانا اجر بزرگ با بلاء بزرگ است و خداوند هیچ قومى را دوست نداشت مگر اینکه آن قوم را به بلاء مبتلائشان کرد.
بلا براى بندگان خالص تحفه الهى است
3- عن ابى بصیر عن ابیعبدالله علیه السلام قال: ان لله عزوجل عبادا فى الارض من خالص عباده ما ینزل من السماء تحفه الى الارض الاصرفها عنهم الى غیر هم و لا بلیه الاصرفها الیهم امام صادق علیه السلام فرمود:عزوجل را در روى زمین بندگانى است زبده و خالص بندگان که هیچ تحفه بر زمین فرو نیاورده، جز آنکه از آنها به سوى دیگران بگرداند، و هیچ بلائى فرو نیاورد جز آنکه بهره آنها گرداند.
خداوند دوستان خود را در دریاى شدائد غوطه ور مىسازد
4- و عن الحسین علوان عنه علیه السلام انه قال: ان الله تعالى اذا احب عبدا غته بالبلاء و انا و ایاکم یاسد یر لنصبح به و نمسى حسین بن علوان گوید:سدیر خدمت امام صادق علیه السلام بود که حضرت فرمود:چون خدا بندهاى را دوست دارد، او را در بلاء غوطه ور سازد، اى سدیر ما و شما، صبح و شام با آن دمسازیم یعنى چون دوست خدائیم همواره گرفتار بلائیم (76)
خداوند درخواست دوستانش را براى آنها ذخیره مىفرماید
5- عن ابى جعفر الباقر علیه السلام قال: ان الله تبارک و تعالى اذا عبداغثه با لبلاء غثا و سبحه بالبلاء سجا فاذا دعاه قال: لبیک عبدى لئن عجلت لک ما سئلت انى على ذالک القادر ولکن ادخرت لک خیر لک.
امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند تبارک و تعالى هرگاه بندهاى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور مىسازد و باران بلا را بر سر او مىریزد و بلا را به دور او مىپیچاند هرگاه به درگاه خدا دعا کند خداوند مىفرماید :لبیک بنده من، اگر بخواهم خواسته ات را زود به تو دهم مىتوانم ولکن خواسته ات را برایت ذخیره مىکنم که آن براى تو بهتر است و خیر تو در آن است.
بلاء بزرگ پاداشش نیز بزرگ است
6- عن ابیعبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله ان عظیم البلاء یکافا به عظیم الجزاء فاذا احب الله ابتلاه بعظیم البلاء فمن رصى فله عندالله تعالى الرضا و من سخط البلاء فله عندالله السخط رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده مىشود، و هرگاه خدا بندهئى را دوست بدارد، او را به بلاى بزرگ گرفتار مىسازد، پس هر که به بلا راضى شود خدا از او راضى است. و هرکه به بلا راضى نشود خدا از او راضى نمىشود.
هرکس به اندازه ظرفیت ایمانش مبتلا به گرفتارى مىشود
7- عن ابى جعفر علیه السلام قال: انما ییبتلى المؤمن فى الدنیا على قدر دینه او قال: على حسب دینه امام باقر علیه السلام فرمود:مومن در دنیا به اندازه دینش یا فرمود:بر حسب دینش مبتلا مىشود یعنى اگر دینش قوى باشد بلائش شدیدتر است و اگر دینش ضعیف باشد بلائش نیز ضعیف و کم مىباشد.
مؤمن بهر بلائى مبتلا مىشود حتى مرض جذام و پیسى
8- عن ناحیة قال: قلت لابى جعفر علیه السلام: ان المغیره یقول: ان الله لایبتلى المؤمن بالجذام و لابالبرص و لا بکذا؟ فقال: ان کان لغا فلا عن صاحب یاسین انه کان مکنعا ثم رد اصابعه فقال: کانى انظر الى تکنیعه اتاهم فانذرهم ثم عاد الیهم من الغدفقتلوه ثم قال: المؤمن یبتلى بکل بلیة و یموت بکل میته الا انه لا یقتل نفسه ناجیه گفت: به امام باقر علیه السلام عرض کردم که مغیره مىگوید: مومن بمرض جذام و پیسى و امثال آن مبتلا نمىشود، امام فرمود:مغیره از صاحب یاسین حبیب نجار که در سوره یس به داستان او اشاره شده است آنجا که مىفرماید: و جاء من افصى المدینه رجل یسعى تا آخر غافل است که دستش چلاق بود سپس امام انگشتان خود را برگردانید و به شکل انگشتان چلاق در آورد آنگاه فرمود:گویا اکنون او را مىبینم که با دست چلاقش نزد آنها آمده و اندرزشان مىدهد، سپس فردا نزد آنها آمده و ایشان او را کشتند، امام فرمود:مومن بهر بلائى مبتلا مىشود و بهر مرگى مىمیرد بجز خودکشى (77)
مؤمن اگر پاداش بلا را بداند آرزو مىکند...
9- عن عبدالله بن ابى یعفور قال: شکوت الى ابیعبد الله علیه السلام ما القى من الاوجاع و کان مسقاما فقال لى: یا عبدالله لو یعلم المؤمن ماله من الاجر فى المصائب لتمنى انه ان یقرض بالمقا ریض طول عمره عبدالله بن ابى یعفور که همیشه مبتلا به بیمارى بود مىگفت: از دردهائیى که به من مىرسد به امام صادق علیه السلام شکایت کردم ،حضرت به من فرمود:اى عبدالله اگر مومن بداند که چه پاداشى در برابر مصیبتها دارد آرزو مىکند که او را در طول عمرش با مقراضها تکه تکه کنند. 10 - عن ابیعبدالله (ع) ان اهل الله لم یزالوا فى شدة اما ان ذالک الى مدة قلیلة و عافیة طویلة امام صادق(ع) فرمود:اهل حق همیشه در سختى بودهاند بدانکه سختى مدت کوتاهى دارد و عاقبتش با آسایش طولانى همراه است.
بلاء براى مؤمن هدیه خداست
11- عن حمدان حمران عن ابى جعفر علیه السلام انه قال: ان الله عزوجل لیتعاهد المومن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیة من الغیبة و یحمیه الدنیا کما یمحى الطیب المریض امام باقر علیه السلام فرمود:همانا خداى عزوجل مومن را با بلا داجودى مىکند، چنان که مرد با هدیهاى که از سفر براى خانوادهاش مىبرد از آنها دلجوئى مىکند، و خدا مومن را از آلودگى به دنیا پرهیز مىدهد چنانکه پزشک مریض را پرهیز مىدهد.
داستان شخصى که مرغش تخم گذاشت و تخم افتاد...
12- عن ابیعبدالله (ع) قال: دعى النبى (ص) الى طعام فلما دخل الى منزل الرجل نظر الى دجاجة فوق حائط قد باضت فتقع البیضة على و تدفى حائط فثبتت علیه و لم تسقط و لم تنکسر فتعجب النبى صلى الله علیه و آله منها فقال له الرجل اعجبت من هذا البیضة؟ فوالذى بعثک بالحق ما رزئت شیئا قط فنهض النبى (ص) و لم یاکل من طعامه شیئا و قال: من لم یرزأ فمالله فیه من حاجة امام صادق علیه السلام فرمود:پیغمبر صلى الله علیه و آله را براى طعامى دعوت کردند، وقتى حضرت به منزل میزبان وارد شد، مرغى را دید که روى دیوار تخم گذاشت، سپس تخم مرغ افتاد و روى میخ بغل دیوار قرار گرفت، نه بر زمین افتاد و نه شکست، پیغمبر صلى الله علیه و آله از آن منظره تعجب کرد صاحب خانه عرض کرد: اى رسول خدا از این تعجب مىکنى؟ سوگند به آنکه تو را به حق مبعوث کرده است که من هرگز بلائى ندیدهام. رسول خدا صلى الله علیه و آله برخاست و غذاى او را نخورد و فرمود:کسى که بلائى نبیند، خدا به او توجهى ندارد. امثال این روایات مذکور بسیار است و ما به همین مقدار اکتفاء مىکنیم و این رساله را نامه شریف امام صادق علیه السلام که براى عدهاى از عبور از عموزاده هایش که تحت فشار دشمنان قرار گرفته بودند به عنوان تسلیت و دلدارى نوشته است ختم مىنمائیم.
متن تسلیت نامه امام صادق ع و ترجمه آن
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد فان کنت قد تفردت انت و اهل بیتک ممن حمل معک بما اصابکم فما انفردت بالحزن و الغیظ و الکابة و الیم وجع القلب دونى و لقدنا لنى من ذالک من الجزع و القلق و حر المصیبة مثل مانالک ولکن رجعت الى ما امر الله عزوجل و عزى به المتقین من الصبر و و حسن العزاء حین یقول لنبیه صلى الله علیه و آله: فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت (78) و حین یقول لنبیه صلى الله علیه و آله حین مثل بحمزة و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین (79) فصبر رسول الله (ص) و لم یعاقب و حین یقول: و أمر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها لانسئلک رزقا نحن نرزقک و العاقبة للتقواى (80) و حین یقول: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا ایه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (81)و حین یقول: انما یوفىالصابرون اجرهم بغیر حساب (82) و حین یقول عن لقمان لابنه: و اصبر على ما اصابک ان ذالک من عزم الامور(83)و حین یقول عن موسى علیه السلام: قال موسى لقومه استعینوا بالله و اصبروا ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه لمتقین (84) و حین یقول: الذین امنوا و عملوا الصاحات و تواصوا بالحق و تواصوبالصبر(85)و حین یقول: و لنبلونکم بشى من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین (86)وحین یقول: و الصابرین و الصابرات (87) و حین یقول: و اصبر حتى یحکم الله و هو خیر الحاکمین (88)و امثال ذالک من القران کثیر. واعلم اى عم و ابن ان الله عزوجل لم یبال بضر الدنیا لولیه ساعة قط و لاشىء احب الیه من الصبر و الجهدو اللاء واء مع الصبر و انه تبارک و تعالى لم یبال بنعیم الدنیا بعدوه ساعة و لولا ذالک ما کان اعدائه یقتلون اولیائه و یحیفو نهم و یمنعونهم و اعدائه امنون مطمئنون غالون ظاهرون و لولا ذالک لما قتل زکریا و یحیى بن زکریا ظلما وعدوانا فى بغى من البغایاء و لو لا ذالک لما قتل جدک على بن ابیطالب علیه السلام لما قام به امر الله ظلما و عمک الحسین بن فاطمة ص الله و علیهما اضطهارا و عدوانا و لولا ذالک لما قال الله عزوجل فى کتابه: و لولا ان یکون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یکفرو بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون و لبیوتهم ابوابا(89)و لولا ذالک لما جاء فى الحدیث لولا ان یحزن المؤمن لجعلت للکافر فرعصا به من حدید فلا یتصدع رأسه ابدا و لولا ذالک لماجاء فى الحدیث انه اذا احب الله قوما او احب عبدا صب علیه البلاء صبا یخرج من غم. و لولا ذالک لما جاء فى الحدیث ما من جرعتین احب الى الله تعالى ان یجرعهما عبده المؤمن فى الدنیا من جرعة غیظ کظم علیها و جرعة حزن عند مصیبة صبر علیها بحسن عزاء و احتساب و لولا ذالک لما کان اصحاب رسول الله (ص) یدعون على من ظلمهم بطول العمرو صحة البدن و کثرة المال و الولد. و لولا ذالک ما بلغنا ان رسول الله صلى الله علیه و آله کان اذا خض رجلا بالترحم علیه و الاستغفار راستشهد فعلیکم یا عم و ابن عم و نبى عمومتى و اخوانى بالصبر و الرضاء و التسلیم و التفویض الى الله عزوجل و الرضاو الصبر على قضائه و التمسک بطاعة و النزول عند امره افرغ الله علینا و علیکم الصبر و ختم لنا و لکم السعادة و انقدنا و ایاکم من کل هلکة بحوله و قوته انه سمیع قریب و صلى الله على صفوته من خلقه محمد النبى و اهل بینته صلوات الله و سلامه و برکاته و رحماته علیهم اجمعین
به نام خداوند بخشنده مهربان
اما بعد، اى عمو زاده اگر از طرف دشمنان به تو و اهل بیتت مصیبت وارد شده است و به شما ظلم روا داشتهاند بدان که تو نتها نیستى که محزون و افسرده دل گشتهاى بلکه بر من نیز ناراحتى و مصیبت جانسوز مانند تو وارد شده است ولکن مراجعه نمودیم به آنچه که خداوند دستور داده است و بدین وسیله متقین را دلدارى داده و به صبر و استقامت در برابر مصائب و مشکلات امر نموده است آنجا که خداوند به پیغمبرش مىگوید فاصبر لحکم و لاتکن کصاحب الحوت سوره قلم آیه 48 یعنى اى پیغمبر ما تو بر آنکار آزارشان براى حکم خداى خود صبر کن و مانند یونس مباش که از خشم در عذاب امت تعجیل کرد. و نیز هنگامى که پیغمبر (ص) بدن مثله شده عمویش حمزه را در جنگ احد مشاهده کرد بسیار متاثر شد و گریست و از شدت ناراحتى گفت اگر خداوند مرا به قریش غالب کند هفتاد نفر ار آنها را بعوض حمزه مثله خواهم کرد در آن وقت جبرئیل از طرف خدا براى پیغمبر (ص) این آیه را آورد ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین سوره نحل آیه 126 یعنى اگر مىخواهد عقاب کنید مثل آنچه را که عقاب شدید عقاب کنید نه بیشتر و اگر صبر پیشه کنید البته که صبر براى صابران بهتر است. و پیغمبر (ص) صبر کرده است و عقاب نکرده و وقتى که در فتح مکه پیروز و مسلط شد فرمان عمومى صادر کرد، و به وعده خودش در جنگ احد وفا نمود. و در بعضى روایات آمده است که این جمله اگر بر قریش غالب شوم هقتاد نفر از آنها را مثله خواهم کرد را به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفته است بلکه گروهى از مسلمانان گفتند. و نیز هنگامى که به پیغمبر فرمود: و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها لانسئلک رزقا نحن نرزقک و العاقبة للتقوى طه آیه 132 و خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پر استقامت باش ما از تو روزى نمىخواهیم بلکه ما به تو روزى مىدهیم و عاقبت نیک براى تقوا است. و هنگامى که فرمود: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و اناالیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون. (90)یعنى آنهائیکه وقتى مصیبتى به آنها برسد مىگویند :ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حال آنها شده و آ نها هستند هدایت یافتگان. و نیز خداوند متعال فرمود: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب (91) همانا خداوند صابران را به حد کامل و بدون حساب پاداش خواهد داد. و هنگامى که خداوند متعال از قول لقمان به فرزندش فرمود: و اصبر على ما اصابک ان ذالک من عزم الامور (92)یعنى فرزندم در مصائب صبر کن که این از عزم ثابت و استوارترین امور است. و هنگامى که خداوند از قول حضرت موسى علیه السلام گفته است: قال موسى لقومه استعینوا بالله و اصبرا و ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین (93) یعنى موسى علیه السلام به قوم خود گفت: از خدا یارى جوئید و صبر کنید که زمین ملک خدا است و او به هر کسى از بندگان بخواهد وامى گذارد و حسن عاقبت و پیروزى مخصوص اهل بیت تقوى است. و هنگامى که خداوند متعال فرمود: الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصو بالصبر (94) قسم به عصر که تمام انسانها در خسارت و زیانند مگر آنان که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند و بیکدیگر سفرش به حق و شفارش به صبر کردهاند. و هنگامى که خداوند متعال فرمود: و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من اموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین (95) یعنى حتما شما را با اندکى از ترس، گرسنگى و آفت در مالها و جانها و میوهها مىآزمائیم، و مردان صبور و با استقامت را مژده بده یعنى بلاها و گرفتاریها براى کسانى که مقاومت مىکنند و ایستادگى نشان مىدهند، سودمن است و اثرات نیکى در آنان به وجود مىآورد، لذا در چنین وضعى باید به آنان مژده داد. و نیز خداوند متعال فرمود: و الصابرین و الصابرات...(96) یعنى خداوند مغفرت و پاداش بزرگى براى مردان و زنان صبر کننده مهیا ساخته است و نیز فرمود: و اصبر حتى یحکم الله و هو خیر الحاکمین(97) یعنى پیغمبرم صبر پیشه کن تا وقتى که خدا میان تو و مخالفات حکم کند که او بهترین حاکم است. و امثال این آیات در مورد صبر و استقامت در برابر مصائب و مشکلات در قرآن کریم بسیار است. بدان اى عمو و عمو زاده خداوند عزوجل هرگز لحظه بلا و سختى دنیا را از دوستش جدا نمىکند و هیچ چیز نزد خدا از صبر و مقاومت در برابر سختىها محبوبتر نیست. و نیز خداوند متعال هیچگاه دشمنش را لحظهاى از نعمت مادى محروم نمىکنید یعنى خداوند همواره به دوستانش در دنیا سختى و بلا مىدهد و به دشمنان را حتى و نعمت. و اگر این چنین نبود دشمنان خدا هرگز دوستانش را نمىکشتند و ظلم بر آنها روا نمىداشتند و از حق خودشان منعاش نمىکردند و بر دوستانش غالب و چیره نمى شدند. و اگر این چنین نبود هرگز حضرت زکریا و حضرت یحیى بر اثر توطئه ناپاکان بنى اسرائیل کشته نمىشدند و سر حضرت یحیى علیه السلام براى یکى از زنهاءنابکار بنى اسرائیل بهدیه برده نمىشد اگر چنین نبود هرگز جد،على بن ابى طالب علیه السلام به خاطر قیام به امر خدا مظلومانه کشته نمىشد. و نیز عمویت حسین پسر فاطمه ص الله و علیهما مغلوب نمىشد و به وضع دلخراشى مظلوم وار کشته نمىشد. و اگر چنین نبود خداوند عزوجل در قرآن کریم نمى فرمود: و لولا ان یکون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یکفروا با لرحمن لبیوتهم سقفا من فضة معارج علیها یظهرون و لبیوتهم ابوابا و سرار علیها یتکون (98) یعنى و اگر نه این بود که مردم همه یکنوع و یک امتند ما از پستى و به قدرى دنیا آنان که کافر به خدا مى شوند به مال فراوان سقف خانهایشان را از نقره خام قرار مى دادیم و چندین طبقه که بر سقف با نردبان بالا روند. و نیز بر منزل هایشان از بزرگى و وسعت درهاى بسیار و تختهاى زرنگار که بر آ ن تکیه زنند قرار مىدادیم و عمارتشان را بزر و زیور مى آراستیم و اینها همه متاع دنیاست و آخرت ابدى نزد خدا مخصوص اهل تقوا است و اگر نه این بود هرگز در حدیث وارد نمىشد لولا ان یحزن المؤمن لجعلت للکافر عصابة من حدید فلا یتصدع رأسه ابدا اگر مومن محزون نمىشد کاسه سر کافر را از آهن قرار مى دادیم تا هرگز درد سر نبیند. و اگر این چنین نبود در حدیث وارد نمىشد به اینکه اذا احب الله قوما او احب عبدا صب علیه البلاء صبا فلا یخرج من غم یعنى هرگاه خداوند گروهى یابنده این را دوست بدارد مانند بارا:بر او بلا فرو مىریزد و هیچگاه او را از غم و محنت بیرون نمىبرد. و اگر نه این بود هرگز در حدیث نمىآمد ما من جرعتین احب الى الله تعالى ان یجرعخما عبده المؤمن فى الدنیا من جرعة غیظ کظم علیها و جرعة حزن عند مصیبة علیها بحسن عزاء و احتساب یعنى هیچ جرعهاى نزد خدا محبوبتر از دو جرعه نیست یکى جرعه خشمى که مومن آن را فرو برد دیگر شربت مصیبتى که با شکیبائى بنوشد و براى خدا صبر کند. و اگر چنین نبود اصحا!رسول خدا صلى الله علیه و آله براى کسى که به آنها ظلم و ستم روا مىداشت دعاء نمىکردند که عمرش طولانى گردد و بدنش سلامت باشد ومال و فرزندش زیاد شود یعنى اگر عمر طولانى و سلامت بدن وکثرت مال و فرزند خوب بود اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله براى دشمن خویش طلب نمى کردند و اگر این چنین نبود به ما نمىرسید که هرگاه پیامبرصلى الله علیه و آله مردى را مخصوصا ترحم مىنمود و طلب مغفر، براى او مى کرد شهید مىشد پس اى عمو و پسر عمو و عموزادهها و برادرانم بر شما باد صبر و رضا و تسلیم توصیه مىکنم که امر مشکلات را به خداوند عزوجل واگذار نمائید و از قضاء و قدر او راضى و خرسند شوید و صبر و بردبارى پیشه کنید و به دستورهائى که به هنگام مصیبت و بلا داده است تمسک جوئید و امر او را اطاعت کنید و در مورد وعده هائیى که به صابران و مصیبت دیدهها داده است فکر و مطالعه نمائید امید است خداوند براى ما و شما صبر فرو ریزد و عاقبت امر ما و شما را به خیر و شعادت ختم فرماید و ما و شما را به حول و قوت خودش از هر هلاکتى نجات دهد انه سمیع قریب و صلى الله على صفوته من خلقه محمد النبى و اهل بیته صلوات الله و سلامه و برکاته و رحماته علیهم اجمعین
این پایان تسلیت نامه امام صادق علیه السلام است که ما عین عبادت آن را از کتاب التمات و المهمات نقل نمودیم و با این نامه و حمد و ثنا بر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) این کتاب را ختم مىنمائیم و وسط روز جمعه اول ماه رجب الحرام سال 954 هجرى این رساله به اتمام رسید.
و صلى الله على محمد و آله الطاهرین صلواة تقصم ظهور الملحدین و الجاحدین.
پایان
برگرفته از پایگاه : books1.blogfa.com
- ۹۲/۱۲/۱۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.