حیات طیبه

السلام علیک یاعصمت الله الکبری فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)

حیات طیبه

السلام علیک یاعصمت الله الکبری فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)

حیات طیبه

خداى را سپاس که براى حکمش برگرداننده‏ اى،و براى بخشش بازدارنده‏ اى و همانند ساخته‏ اش ساخته هیچ سازنده ‏اى نیست،و او سخاوتمند وسعت ‏بخش است،او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است،و او رحمان و رحیم است! حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی ستم نمی‌کند، امنیّت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست‌ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می‌کند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرارمی‌دهند!او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (بی‌نظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است! نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) رویِ خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا،و روزرستاخیز،و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقه‌ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان،انفاق می‌کند؛ نماز را برپا می‌دارد و زکات رامی‌پردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود به هنگامی که عهد بستندوفا می‌کنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و درمیدان جنگ،استقامت به خرج می‌دهند؛ اینها کسانی هستند که راست می‌گویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران!
خدایا! بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست، و آنگاه که تو رامی‏خوانم و صدایت می‏زنم، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن،و آنگاه که با تو نجوا می‏کنم، بر من عنایت کن.خدایا قلبم را از نفاق و دورویی، و کردارم را از ریا و خودنمایی،و زبانم را از دروغ، وچشمم را از خیانت و بی عفتی پاک کن،همانا تو از خیانت دیده ‏ها و آنچه در سینه ‏ها نهان است خبردارى
پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!
خشنودم به اینکه خدا پروردگارم باشد و محمّد(درود خدابر او وخاندانش باد)پیامبرم،و اسلام آیینم و قرآن کتابم، و کعبه قبله‏ ام،و على ولى و امامم،و حسن و حسین و على بن الحسین و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى،و محمّد بن على و على‏ بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن که درود خدا بر همه آنان باد پیشوایانم باشند.خدایا! خشنودم به اینکه آنان امامانم باشند،پس مرا مورد پسند و خشنودى ایشان قرار ده زیرا تو بر هر کارى توانایى.

نویسندگان
پیوندها
پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ب.ظ

ترجمه نامه 31 نهج البلاغه

فهرست مطالب
1 انسان و حوادث روزگار
2 مراحل خودسازى
3 اخلاق اجتماعى
4 شتاب در تربیت فرزند
5 روش تربیت فرزند
6 ضرورت توجه به معنویّات
7 ضرورت آخرت گرایى
8 معیارهاى روابط اجتماعى
9 تلاش در جمع آورى زاد و توشه
10 نشانه ‏هاى رحمت الهى
11 شرائط اجابت دعا
12 ضرورت یاد مرگ
13 شناخت دنیا پرستان
14 ضرورت واقع نگرى در زندگى (ارزش‏هاى گوناگون اخلاقى)
15 حقوق دوستان
16 ارزشهاى اخلاقى
17 جایگاه زن و فرهنگ پرهیز

(نامه به فرزندش امام حسن علیه السّلام وقتى از جنگ صفین باز مى‏ گشت و به سرزمین «حاضرین» رسیده بود در سال 38 هجرى)  
1 انسان و حوادث روزگار
از پدرى فانى، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگى را پشت سر نهاده-  که در سپرى شدن دنیا چاره‏ اى ندارد-  مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا، به فرزندى آزمند چیزى که به دست نمى‏آید، رونده راهى که به نیستى ختم مى‏ شود، در دنیا هدف بیمارى‏ ها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده دنیاى فریب کار، وام دار نابودى ‏ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشین اندوه ‏ها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهش ‏ها، و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگى روزگار، و روى آوردن آخرت،  مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر مى ‏کنم و از غیر خودم روى گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروى خواهش ها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهى کشاند که شوخى بر نمى ‏دارد، و به حقیقتى رساند که دروغى در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منى، آنگونه که اگر آسیبى به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگى مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نام ه‏اى براى تو نوشتم، تا تو را در سختى ‏هاى زندگى رهنمون باشد. حال من زنده باشم یا نباشم.
2 مراحل خودسازى
پسرم همانا تو را به ترس از خدا سفارش مى ‏کنم که پیوسته در فرمان او باشى، و دلت را با یاد خدا زنده کنى، و به ریسمان او چنگ زنى، چه وسیله‏ اى مطمئن‏تر از رابطه تو با خداست اگر سر رشته آن را در دست گیرى. دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هواى نفس را با بى اعتنایى به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنائى بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودى از او اعتراف گیر، و با بررسى تحولات ناگوار دنیا به او آگاهى بخش، و از دگرگونى روزگار، و زشتى‏هاى گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آنها چه کردند از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانى نمى‏گذرد که تو هم یکى از آنانى پس جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مفروش، و آنچه نمى‏دانى مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جادّه‏اى که از گمراهى آن مى‏ترسى قدم مگذار، زیرا خوددارى به هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر از سقوط در تباهى‏هاست.
3 اخلاق اجتماعى
به نیکى‏ها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشى، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. براى حق در مشکلات و سختى‏ها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را براى استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندى رسیده‏اى، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکى داشته باش. وصیّت مرا بدرستى دریاب، و به سادگى از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمى که سودمند نباشد، فایده‏اى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یاد گیرى نیست سودى ندارد.
4 شتاب در تربیت فرزند
پسرم هنگامى که دیدم سالیانى از من گذشت، و توانایى رو به کاستى رفت، به نوشتن وصیّت براى تو شتاب کردم، و ارزش‏هاى اخلاقى را براى تو بر شمردم. پیش از آن که أجل فرا رسد،
و رازهاى درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشى پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونى‏هاى دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده‏اند، و تو را از تلاش و یافتن بى‏نیاز ساخته‏اند، و آنچه از تجربیّات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخى از تجربیّاتى که بر ما پنهان مانده بود براى شما روشن گردد. پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‏ام، امّا در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکى از آنان شده‏ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بوده‏ام، پس قسمت‏هاى روشن و شیرین زندگى آنان را از دوران تیرگى شناختم، و زندگانى سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایى کردم، سپس از هر چیزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثه‏اى، زیبا و شیرین آن را براى تو برگزیدم، و ناشناخته‏هاى آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدرى مهربان نیکى‏ها را براى فرزندش مى‏پسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبى‏ها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آورده‏اى، نیّتى سالم و روحى با صفا دارى.
5 روش تربیت فرزند
پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم. امّا از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گر چه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکت‏هاى اجتماعى نگردى، و امیدوارم خداوند تو را در رستگارى پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنا بر این وصیّت خود را اینگونه تنظیم کرده‏ام. پسرم بدان آنچه بیشتر از به کار گیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده‏اند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مى‏کنى در امور خویش نظر داشتند.

و همانگونه که تو در باره خویشتن مى‏اندیشى، نسبت به خودشان مى‏اندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند انتخاب کنند، و بر آنچه تکلیف ندارند روى گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواست‏هاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شبهات روى آورى و از دشمنى‏ها کمک گیرى. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز. و چون یقین کردى دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه‏ات گرد آمد و کامل گردید، و اراده‏ات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که براى تو تفسیر مى‏کنم، اگر در این راه آنچه را دوست مى‏دارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و اندیشه نیافتنى، بدان که راهى را که ایمن نیستى مى‏پیمایى، و در تاریکى ره مى‏سپارى، زیرا طالب دین نه اشتباه مى‏کند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خود دارى بهتر است.
6 ضرورت توجه به معنویّات
پسرم در وصیّت من درست بیندیش، بدان که در اختیار دارنده مرگ همان است که زندگى در دست او، و پدید آورنده موجودات است، همو مى‏میراند، و نابود کننده همان است که دوباره زنده مى‏کند، و آن که بیمار مى‏کند شفا نیز مى‏دهد، بدان که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته است برقرار است، از عطا کردن نعمت‏ها، و انواع آزمایش‏ها، و پاداش دادن در معاد، و یا آنچه را که او خواسته است و تو نمى‏دانى. اگر در باره جهان، و تحوّلات روزگار مشکلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فرا گرفتى، و چه بسیار است آنچه را که نمى‏دانى و خدا مى‏داند، که اندیشه‏ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مى‏شناسى. پس به قدرتى پناه بر که تو را آفریده، روزى داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگى تو فقط براى او باشد، و تنها اشتیاق او را داشته باش، و تنها از او بترس. بدان پسرم هیچ کس چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از خدا آگاهى نداده است، رهبرى او را پذیرا باش، و براى رستگارى، راهنمایى او را بپذیر، همانا من از هیچ اندرزى براى تو کوتاهى نکردم، و تو هر قدر کوشش کنى، و به اصلاح خویش بیندیشى، همانند پدرت نمى‏توانى باشى. پسرم اگر خدا شریکى داشت، پیامبران او نیز به سوى تو مى‏آمدند، و آثار قدرتش را مى‏دیدى، و کردار و صفاتش را مى‏شناختى، امّا خدا، خدایى است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرد، هیچ کس در مملکت دارى او نزاعى ندارد، نابود شدنى نیست، و همواره بوده است،
اوّل هر چیزى است که آغاز ندارد، و آخر هر چیزى که پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پروردگارى او را فکر و اندیشه درک کند. حال که این حقیقت را دریافتى، در عمل بکوش آن چنانکه همانند تو سزاوار است بکوشد، که منزلت آن اندک، و توانایى‏اش ضعیف، و ناتوانى‏اش بسیار، و اطاعت خدا را مشتاق، و از عذابش ترسان، و از خشم او گریزان است، زیرا خدا تو را جز به نیکوکارى فرمان نداده، و جز از زشتى‏ها نهى نفرموده است.
7 ضرورت آخرت گرایى
اى پسرم من تو را از دنیا و تحوّلات گوناگونش، و نابودى و دست به دست گردیدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه براى انسان‏ها در آنجا فراهم است اطّلاع دادم، و براى هر دو مثال‏ها زدم، تا پند پذیرى، و راه و رسم زندگى بیاموزى، همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سر منزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مى‏کنند، و جدایى دوستان را مى‏پذیرند، و سختى سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مى‏کنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه أمن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختى‏هاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینه‏هاى مصرف شده را غرامت نمى‏شمارند، و هیچ چیز براى آنان دوست داشتنى نیست جز آن که به منزل أمن، و محل آرامش برسند. امّا داستان دنیا پرستان همانند گروهى است که از جایگاهى پر از نعمت‏ها مى‏خواهند به سرزمین خشک و بى آب و علف کوچ کنند، پس در نظر آنان چیزى ناراحت کننده‏تر از این نیست که از جایگاه خود جدا مى‏شوند، و ناراحتى‏ها را باید تحمّل کنند.
8 معیارهاى روابط اجتماعى
اى پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمى‏پسندى، براى دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست دارى به تو نیکى کنند، و آنچه را که براى دیگران زشت مى‏دارى براى خود نیز زشت بشمار، و چیزى را براى مردم رضایت بده که براى خود مى‏پسندى، آنچه نمى‏دانى نگو، گر چه آنچه را مى‏دانى اندک است، آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگى داشته باش، و در فکر ذخیره سازى براى دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدى، در برابر پروردگارت از هر فروتنى خاضع‏تر باش.
9 تلاش در جمع آورى زاد و توشه
بدان راهى پر مشقّت و بس طولانى در پیش روى دارى، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازه گیرى زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفّق نخواهى بود، بیش از تحمّل خود بار مسئولیّت‏ها بر دوش منه، که سنگینى آن براى تو عذاب آور است. اگر مستمندى را دیدى که توشه‏ات را تا قیامت مى‏برد، و فردا که به آن نیاز دارى به تو باز مى‏گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى. به هنگام بى‏نیازى، اگر کسى از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختى و تنگدستى به تو باز گرداند، بدان که در پیش روى تو، گردنه‏هاى صعب العبورى وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین باران است، و آن که کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده مى‏باشد، و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس براى خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلى مهیّا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ، عذرى پذیرفته نمى‏شود، و راه باز گشتى وجود ندارد.
10 نشانه‏هاى رحمت الهى
بدان، خدایى که گنج‏هاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسى را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه‏اى پناه ببرى، و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است، در آنجا که رسوایى سزاوار توست، رسوا نساخته، و براى بازگشت به خویش شرائط سنگینى مطرح نکرده است، در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکى شمرده است. هر گناه تو را یکى، و هر نیکى تو را ده به حساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روى تو گشوده است. هر گاه او را بخوانى، ندایت را مى‏شنود، و چون با او راز دل گویى راز تو را مى‏داند، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غم‏هاى تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را یارى رساند.
11 شرائط اجابت دعا
و از گنجینه‏هاى رحمت او چیزهایى را درخواست کن که جز او کسى نمى‏تواند عطا کند، مانند
عمر بیشتر، تندرستى بدن، و گشایش در روزى. سپس خداوند کلیدهاى گنجینه‏هاى خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن داد، پس هر گاه اراده کردى مى‏توانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشایى، تا باران رحمت الهى بر تو ببارد. هرگز از تأخیر اجابت دعا نا امید مباش، زیرا بخشش الهى باندازه نیّت است، گاه، در اجابت دعا تأخیر مى‏شود تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزاى آرزومند کامل‏تر شود، گاهى درخواست مى‏کنى امّا پاسخ داده نمى‏شود، زیرا بهتر از آنچه خواستى به زودى یا در وقت مشخّص، به تو خواهد بخشید، یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستى، دعا به اجابت نمى‏رسد، زیرا چه بسا خواسته‏هایى دارى که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود، پس خواسته‏هاى تو به گونه‏اى باشد که جمال و زیبایى تو را تأمین، و رنج و سختى را از تو دور کند، پس نه مال دنیا براى تو پایدار، و نه تو براى مال دنیا باقى خواهى ماند.
12 ضرورت یاد مرگ
پسرم، بدان تو براى آخرت آفریده شدى، نه دنیا، براى رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى، و به آخرت در آیى. و تو شکار مرگى هستى که فرار کننده آن نجاتى ندارد، و هر که را بجوید به آن مى‏رسد، و سرانجام او را مى‏گیرد. پس، از مرگ بترس نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را تباه کرده‏اى. پسرم فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوى آن مى‏روى، و پس از مرگ در آن قرار مى‏گیرى. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروى خود را افزون، و کمر همّت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده، و از زشتى‏هاى روزگار پرده برداشته است.
13 شناخت دنیا پرستان
همانا دنیا پرستان چونان سگ‏هاى درنده، عو عو کنان، براى دریدن صید در شتابند، برخى به برخى دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را مى‏خورد، و بزرگ‏ترها کوچک‏ترها را. و یا چونان شترانى هستند که برخى از آنها پاى بسته، و برخى دیگر در بیابان رها شده، که راه گم کرده و در جادّه‏هاى نامعلومى در حرکتند، و در وادى پر از آفت‏ها، و در شنزارى که حرکت با کندى صورت مى‏گیرد گرفتارند، نه چوپانى دارند که به کارشان برسد، و نه چراننده‏اى که به چراگاهشان ببرد. دنیا آنها را به راه کورى کشاند. و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند، در بیراهه سرگردان، و در نعمت‏ها غرق شده‏اند،
که نعمت‏ها را پروردگار خود قرار دادند. هم دنیا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنیا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش کرده‏اند. اندکى مهلت ده، بزودى تاریکى بر طرف مى‏شود، گویا مسافران به منزل رسیده‏اند، و آن کس که شتاب کند به کاروان خواهد رسید. پسرم بدان آن کس که مرکبش شب و روز آماده است همواره در حرکت خواهد بود، هر چند خود را ساکن پندارد، و همواره راه مى‏پیماید هر چند در جاى خود ایستاده و راحت باشد.
14 ضرورت واقع نگرى در زندگى (ارزش‏هاى گوناگون اخلاقى)
به یقین بدان که تو به همه آرزوهاى خود نخواهى رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگى نخواهى کرد، و بر راه کسى مى‏روى که پیش از تو مى‏رفت، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردى نیکو عمل کن، زیرا چه بسا تلاش بى اندازه براى دنیا که به تاراج رفتن اموال کشانده شد. پس هر تلاشگرى به روزى دلخواه نخواهد رسید، و هر مدارا کننده‏اى محروم نخواهد شد. نفس خود را از هر گونه پستى باز دار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمى‏توانى به اندازه آبرویى که از دست مى‏دهى بهایى به دست آورى. برده دیگرى مباش ، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکى نیست، و آن راحتى که با سختى‏هاى فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود. بپرهیز از آن که مرکب طمع ورزى تو را به سوى هلاکت به پیش راند، و اگر توانستى که بین تو و خدا صاحب نعمتى قرار نگیرد، چنین باش، زیرا تو، روزى خود را دریافت مى ‏کنى، و سهم خود بر مى‏دارى، و مقدار اندکى که از طرف خداى سبحان به دست مى‏آورى، بزرگ و گرامى‏تر از (مال) فراوانى است که از دست بندگان دریافت مى‏دارى، گرچه همه از طرف خداست. آنچه با سکوت از دست مى ‏دهى آسانتر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگهدارى آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکان پذیر است، و نگهدارى آنچه که در دست دارى، پیش من بهتر است از آن که چیزى از دیگران بخواهى، و تلخى نا امیدى بهتر از درخواست کردن از مردم است. شغل همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناهان به دست آید، مرد براى پنهان نگاه داشتن اسرار خویش سزاوارتر است، چه بسا تلاش کننده‏اى که به زیان خود مى‏کوشد، هر کس پر حرفى کند یاوه مى‏گوید، و آن کس که بیندیشد آگاهى یابد، با نیکان نزدیک شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دورى کن. بدترین غذاها، لقمه حرام، و بدترین ستم‏ها، ستمکارى به ناتوان است. جایى که مدارا کردن درشتى به حساب آید به جاى مدارا درشتى کن، چه بسا که دارو بر درد افزاید، و بیمارى، درمان باشد، و چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست، اندرز دهد، و نصیحت کننده دغل کار باشد. هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه احمقان است، و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه‏هاست، و بهترین تجربه آن که تو را پند آموزد. پیش از آن که فرصت از دست برود، و اندوه ببار آورد، از فرصت‏ها استفاده کن.
هر تلاشگرى به خواسته‏ هاى خود نرسد، و هر پنهان شده ‏اى باز نمى‏ گردد. از نمونه‏ هاى تباهى، نابود کردن زاد و توشه آخرت است. هر کارى پایانى دارد، و به زودى آنچه براى تو مقدّر گردیده خواهد رسید. هر بازرگانى خویش را به مخاطره افکند. چه بسا اندکى که از فراوانى بهتر است نه در یارى دادن انسان پست چیزى وجود دارد و نه در دوستى با دوست متّهم، حال که روزگار در اختیار تو است آسان گیر، و براى آن که بیشتر به دست آورى خطر نکن. از سوار شدن بر مرکب ستیزه جویى بپرهیز.
15 حقوق دوستان
چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستى را بر قرار کن، اگر روى برگرداند تو مهربانى کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامى که دورى مى‏گزیند تو نزدیک شو، و چون سخت مى‏گیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنان که گویا بنده او مى‏باشى، و او صاحب نعمت تو مى‏باشد. مبادا دستورات یاد شده را با غیر دوستانت انجام دهى، یا با انسان‏هایى که سزاوار آن نیستند بجا آورى، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنى نکنى. در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعه‏اى شیرین‏تر از آن ننوشیدم، و پایانى گواراتر از آن ندیده‏ام. با آن کس که با تو درشتى کرده، نرم باش که امید است به زودى در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزى است (انتقام گرفتن یا بخشیدن) اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جایى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست به سوى تو باز گردد بتواند، کسى که به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستى که با او دارى ضایع نکن، زیرا آن کس که حقّش را ضایع مى‏کنى با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده‏ات بد بخت‏ترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسى که به تو علاقه‏اى ندارد دل مبند، مبادا برادرت براى قطع پیوند دوستى، دلیلى محکم‏تر از برقرارى پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدى کردن، بهانه‏اى قوى‏تر از نیکى کردن تو بیاورد، ستمکارى کسى که بر تو ستم مى‏کند در دیده‏ات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزاى آن کس که تو را شاد مى‏کند بدى کردن نیست.
16 ارزشهاى اخلاقى
پسرم بدان که روزى دو قسم است، یکى آن که تو آن را مى ‏جویى، و دیگر آن که او تو را مى‏ جوید، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به سوى تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنى به هنگام نیاز، و ستمکارى به هنگام بینیازى همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سراى آخرت را اصلاح کنى، اگر براى چیزى که از دست دادى ناراحت مى‏شوى،
پس براى هر چیزى که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیده‏اى، براى آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحوّلات و امور زندگى همانند یکدیگرند، از کسانى مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، و حیوانات با زدن. غم و اندوه را با نیروى صبر و نیکویى یقین از خود دور ساز. کسى که میانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى‏گردد، یار و همنشین، چونان خویشاوند است. دوست آن است که در نهان آیین دوستى را رعایت کند. هوا پرستى همانند کورى است. چه بسا دور که از نزدیک نزدیک‏تر، و چه بسا نزدیک که از دور دورتر است، انسان تنها، کسى است که دوستى ندارد، کسى که از حق تجاوز کند، زندگى بر او تنگ مى‏گردد، هر کس قدر و منزلت خویش بداند حرمتش باقى است، استوارترین وسیله‏اى که مى‏توانى به آن چنگ زنى، رشته‏اى است که بین تو و خداى تو قرار دارد. کسى که به کار تو اهتمام نمى‏ورزد دشمن توست. گاهى نا امیدى، خود رسیدن به هدف است، آنجا که طمع ورزى هلاکت باشد. چنان نیست که هر عیبى آشکار، و هر فرصتى دست یافتنى باشد، چه بسا که بینا به خطا مى‏رود و کور به مقصد رسد. بدى‏ها را به تأخیر انداز، زیرا هر وقت بخواهى مى‏توانى انجام دهى. بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است، کسى که از نیرنگ‏بازى روزگار ایمن باشد به او خیانت خواهد کرد، و کسى که روزگار فانى را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد کرد. چنین نیست که هر تیر اندازى به هدف بزند، هر گاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود. پیش از حرکت، از همسفر بپرس، و پیش از خریدن منزل همسایه را بشناس. از سخنان بى ارزش و خنده آور بپرهیز، گر چه آن را از دیگرى نقل کرده باشى.
17 جایگاه زن و فرهنگ پرهیز
در امور سیاسى کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رأى آنان زود سست مى‏شود، و تصمیم آنان ناپایدار است. در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سخت‏گیرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آورى، و اگر بتوانى به گونه‏اى زندگى کنى که غیر تو را نشناسند چنین کن. کارى که برتر از توانایى زن است به او وامگذار، که زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت کوش، مبادا در گرامى داشتن زن زیاده روى کنى که او را به طمع ورزى کشانده براى دیگران به ناروا شفاعت کند.  بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیمار دلى، و پاکدامن را به بدگمانى رساند کار هر کدام از خدمتکارانت را معیّن کن که او را در برابر آن کار مسئول بدانى، که تقسیم درست کار سبب مى‏شود کارها را به یکدیگر وا نگذارند، و در خدمت سستى نکنند.
خویشاوندانت را گرامى دار، زیرا آنها پر و بال تو مى‏باشند، که با آن پرواز مى‏کنى، و ریشه تو هستند که به آنها باز مى‏گردى، و دست نیرومند تو مى‏ باشند که با آن حمله مى‏کنى. دین و دنیاى تو را به خدا مى ‏سپارم، و بهترین خواسته الهى را در آینده و هم اکنون، در دنیا و آخرت، براى تو مى‏ خواهم، با درود.

  • غلامرضا پیرامون

ترجمه نامه 31 نهج البلاغه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی