حیات طیبه

السلام علیک یاعصمت الله الکبری فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)

حیات طیبه

السلام علیک یاعصمت الله الکبری فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)

حیات طیبه

خداى را سپاس که براى حکمش برگرداننده‏ اى،و براى بخشش بازدارنده‏ اى و همانند ساخته‏ اش ساخته هیچ سازنده ‏اى نیست،و او سخاوتمند وسعت ‏بخش است،او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است،و او رحمان و رحیم است! حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی ستم نمی‌کند، امنیّت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست‌ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می‌کند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرارمی‌دهند!او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (بی‌نظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است! نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) رویِ خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید؛ بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا،و روزرستاخیز،و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده؛ و مال (خود) را، با همه علاقه‌ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان،انفاق می‌کند؛ نماز را برپا می‌دارد و زکات رامی‌پردازد؛ و (همچنین) کسانی که به عهد خود به هنگامی که عهد بستندوفا می‌کنند؛ و در برابر محرومیتها و بیماریها و درمیدان جنگ،استقامت به خرج می‌دهند؛ اینها کسانی هستند که راست می‌گویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران!
خدایا! بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست، و آنگاه که تو رامی‏خوانم و صدایت می‏زنم، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن،و آنگاه که با تو نجوا می‏کنم، بر من عنایت کن.خدایا قلبم را از نفاق و دورویی، و کردارم را از ریا و خودنمایی،و زبانم را از دروغ، وچشمم را از خیانت و بی عفتی پاک کن،همانا تو از خیانت دیده ‏ها و آنچه در سینه ‏ها نهان است خبردارى
پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!
خشنودم به اینکه خدا پروردگارم باشد و محمّد(درود خدابر او وخاندانش باد)پیامبرم،و اسلام آیینم و قرآن کتابم، و کعبه قبله‏ ام،و على ولى و امامم،و حسن و حسین و على بن الحسین و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى،و محمّد بن على و على‏ بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن که درود خدا بر همه آنان باد پیشوایانم باشند.خدایا! خشنودم به اینکه آنان امامانم باشند،پس مرا مورد پسند و خشنودى ایشان قرار ده زیرا تو بر هر کارى توانایى.

نویسندگان
پیوندها

سوره تکاثر مکى است و هشت آیه دارد
سوره تکاثر 8-1 


بسم اللّه الرحمن الرحیم الهئکم التکاثر (1) حتى زرتم المقابر (2) کلا سوف تعلمون (3) ثم کلا سوف تعلمون (4) کلا لو تعلمون علم الیقین (5) لترون الجحیم (6) ثم لترونها عین الیقین (7) ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم (8)



ترجمه آیات
به نام خداى رحمان و رحیم . مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر شما را از سعادت واقعیتان به خود مشغول کرد (1).
تا آنجا که براى شمردن نیاکان خود به قبرستان رفتید (2).
نه ، این مفاخرتها دردى را از شما دوا نمى کند و به زودى خواهید فهمید (3).
نه ، تاءکید مى کنم که به زودى خواهید فهمید (4).
نه ، باز تاءکید مى کنم که اگر به علم الیقین برسید (5).
آن وقت دوزخ را خواهید دید (6).
آن وقت به عین الیقینش مشاهده خواهید کرد (7).
سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشته‌اید بازپرسی خواهید شد!(8).
بیان آیات
این سوره مردم را به شدت توبیخ مى کند بر اینکه با تکاثر ورزیدن و مسابقه گذشتن در جمع مال و اولاد و یاوران با یکدیگر از خداى تعالى و از سعادت واقعى خود بى خبر مى مانند،


از تبعات و آثار سوء خسران آور این سرگرمى غفلت مى ورزند. و ایشان را تهدید مى کند به اینکه به زودى نتیجه سرگرمى هاى بیهوده خود را مى دانند و مى بینند، و به زودى از این نعمت ها که در اختیارشان گذاشته شده بود تا شکرش را بجاى آورند بازخواست مى شوند، که چرا در شکرگزارى خدا خود را به نادانى زدید، و به کارهاى بیهوده سرگرم کردید، و چرا نعمت خدا را با کفران مقابله نمودید.
و این سوره از نظر سیاقى که دارد هم با مکى بودن مى سازد، و هم با مدنى بودن ، و به زودى روایات در سبب نزول آن در بحث روایتى خواهد آمد ان شاء الله .
توضیح مفردات و مفاد آیات : (الهکیم التکاثر حتى زرتم المقابر...) که  متضمّنتوبیخ شدید مردم در جمع مال و نفرات است


الهیکم التکاثر حتى زرتم المقابر



در مفردات مى گوید: کلمه (لهو) به معناى هر کار بیهوده و بى ارزشى است که آدمى را از کار مهم و پر ارزش باز بدارد، وقتى مى گویند: (الهاه کذا) معنایش این است که آن کار بیهوده وى را مشغول به خود کرد و از کارى مهم تر بازش داشت و در قرآن کریم آمده : (الهیکم التکاثر).
اما کلمه (تکاثر) و (مکاثره ) که اولى مصدر باب تفاعل ، و دومى باب مفاعله است ، هر دو به معناى آن است که جمعى در کثرت مال و اولاد و عزت با یکدیگر مبارات و مفاخره کنند.
و در معناى مقابر گفته جمع مقبره است ، که - به کسره میم و فتحه آن - به معناى محل قبر است و در قرآن کریم آمده ، آنجا که فرموده : (حتى زرتم المقابر) و زیارت مقابر کنایه از مردن است .
و بنا به معنایى که او کرده و بنابر آنچه به کمک سیاق فهمیده مى شود معناى آیه این است که : تکاثر و مفاخرت شما در داشتن مال و زینت دنیا، و مسابقه گذشتنتان در جمع عده و عده ، شما را از آنچه واجب بود بر شما بازداشت ، و آن عبارت بود از ذکر خدا، در نتیجه عمرى را به غفلت گذراندید، تا مرگتان فرا رسید.
بعضى آیه را چنین معنا کرده اند که : مباهات کردن و افتخار نمودن به کثرت نفرات ،
شما را به خود مشغول نموده ، عمرى را به این کار لغو گذراندید که این عده بگویند رجال ما بیشتر است ، و آن عده دیگر بگویند ما بیشتریم و به این هم اکتفا نکردید تا آنکه به سر قبر مردگان خود رفته ، عدد آنها را به عدد زنده هایتان افزودید، و به مردگان بیشتر خود مباهات کردید.
و اساس این معنا روایاتى است که در شاءن نزول سوره وارد شده ، که دو قبیله از انصار با یکدیگر تفاخر مى کردند به داشتن مردانى از زندگان و در آخر از مردگان ، و در بعضى دیگر آمده که این جریان در مکه اتفاق افتاد، بنى عبد مناف با بنى سهم مفاخرت کردند، و به مفاخرت داشتن نفرات زنده اکتفا ننموده ، در آخر مردگان را هم به حساب آوردند، و سوره مورد بحث در شان آنان نازل شد، و داستانش در بحث روایتى خواهد آمد ان شاء الله .


کلا سوف تعلمون



این جمله ردع و تخطئه ایشان است از اینکه با سرگرمى به چنین امر بیهوده اى از اهداف مهمشان باز مانند. و جمله (به زودى خواهید فهمید) تهدید ایشان است و معنایش - به طورى که از مقام بدست مى آید - این است که : به زودى به آثار سوء این غفلت خود آگاه خواهید شد، و وقتى از زندگى دنیا منقطع شدید آن آثار سوء را خواهید شناخت .


ثم کلا سوف تعلمون



این جمله ردع و تخطئه قبلى را تاءکید مى کند.
ولى بعضى گفته اند تاءکید آن نیست ، بلکه اولى مربوط به آگهى آنان در هنگام مرگ و دومى به آگهى در روز قیامت است .
تخطئه و تهدید متکاثران و معناى (لترونّ الجحیم ) و (ثم لترونهّا عین  الیقین)


کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم



این جمله ردعى است بعد از ردع تا سه بار آن را تکرار نموده ، تا مطلب را تاءکید کرده باشد، و کلمه (یقین ) به معناى علمى است که شک و تردید در آن راه نداشته باشد، و جواب (لو - اگر) در جمله (اگر به علم یقین بدانید) حذف شده ، تقدیر کلام (لو تعلمون الامر بعلم الیقین لشغلکم ما تعلمون عن التباهى و التفاخر بالکثره - اگر به علم یقین حقیقت امر را ببینید آنچه ببینید شما را از مفاخرت به کثرت نفرات باز خواهد داشت ) بوده است . و جمله (لترون الجحیم ) کلامى از نو است ، و لام در آن لام قسم است ، مى فرماید: سوگند مى خورم که به زودى جحیم را که جزاى این مفاخرت است خواهید دید. دیگران اینطور تفسیر کرده و استدلال کرده اند به اینکه جمله (لترون الجحیم ) نمى تواند جواب حرف (لو) باشد، چون این حرف امتناع را مى رساند، بر سر هر جمله در آید مى فهماند مضمون این جمله نشدنى است ، و رؤ یت هر چیزى به معناى تحقق وقوع آن است ، و جواب نشدنى ، شدنى قرار نمى گیرد.
و این تفسیر مبنى بر این است که مراد از رؤ یت جحیم ، رؤ یت آن در قیامت باشد، و آیه شریفه بخواهد به مضمون آیه (و برزت الجحیم لمن یرى ) اشاره کند، و این خیلى مسلم نیست ، بلکه از ظاهر کلام بر مى آید که مراد از دیدن جحیم ، دیدن آن در دنیا و قبل از قیامت و به چشم بصیرت است ، منظور رؤ یت قلب است ، که به طورى که از آیه زیر استفاده مى شود خود از آثار علم الیقین است ، (و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین )، که بحث در پیرامون آن گذشت ، و این رؤ یت قلبى قبل از قیامت است ، و براى مردمى که سرگرم مفاخرتند دست نمى دهد، بلکه در مورد آنان امرى ممتنع است ، چون چنین افرادى ممکن نیست علم الیقین پیدا کنند.


ثم لترونها عین الیقین



مراد از (عین الیقین ) خود یقین است ، و معنایش این است که جحیم را با یقین محض مى بینند، و مراد از (علم یقین ) در آیه قبل مشاهده دوزخ با چشم بصیرت و در دنیا است ، و به عین الیقین دیدن آن در قیامت با چشم ظاهر است ، دلیلش آیه بعدى است که سخن از سؤ ال و باز خواست در قیامت دارد، مى فرماید: (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم ).
ولى بعضى از مفسرین گفته اند، مراد از رؤ یت اولى ، قبل از دخول در جحیم ، و مراد از دومى بعد از دخول در آن است ، و خلاصه منظور از هر دو رؤ یت در قیامت است .
بعضى دیگر گفته اند: منظور از رؤ یت اولى معرفت ، و از دومى دیدن و مشاهده است .
بعضى هم گفته اند. مراد یک رؤ یت است ، و تکرارش صرفا براى فهماندن استمرار و خلود در دوزخ است .
و بعضى وجوهى دیگر گفته اند، که همه آنها ضعیف است .
توضیحى درباره (نعمت ) و استفاده از آن در راه اطاعت و  سؤال از آن در قیامت


ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم



از ظاهر سیاق بر مى آید که خطاب (باز خواست مى شوید) و همچنین خطابهاى قبلى (الهیکم )، (زرتم )، (تعلمون ) و (ترون ) همه به عموم مردم است بدان جهت که در بین آنان کسانى هستند که سرگرم به نعمت هاى پروردگار خود شده ، از خود پروردگار بى خبر ماندند، تکاثر در نعمت از یاد صاحبان نعمت بى خبرشان کرده ، آرى توبیخ و تهدید این سوره به ظاهر متوجه طایفه خاصى نیست ، بلکه متوجه عموم مردم است ، ولى در واقع متوجه طایفه خاصى از ایشان است ، و آن همان کسانى است که تکاثر از خدا بى خبرشان کرده .
و همچنین از ظاهر سیاق بر مى آید که مراد از (نعیم )، مطلق نعمت ها است ، یعنى هر چیزى که کلمه (نعمت ) بر آن صادق باشد، پس هر انسانى از هر نعمتى که خدا به او داده بازخواست خواهد شد.
براى اینکه نعمت - یعنى هر چیزى که سازگار با زندگى و کمال منعم علیه است ، و به نوعى خیر و منفعت او را تضمین مى کند - وقتى نعمت مى شود که در موردى استعمالش کند که این استعمال سعادتى براى او باشد، و از آن سعادت سود ببرد، اما اگر در خلاف آن به کار ببرد، مثلا نعمت آب را در سوراخ گوش خود بریزد دیگر نعمت نیست چون آب سازگار با گوش نیست ، هر چند که خودش فى نفسه نعمت است .
و خداى تعالى انسان را آفریده ، و غایت و هدف نهایى از خلقتش را که همان سعادت او و منتهى درجه کمال او است تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده ، همچنان که خودش فرمود: (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون )، و این تقرب عبودى همان ولایت الهى نسبت به بنده اش مى باشد، و خداى سبحان تمامى آنچه مایه سعادت او است و از آن در سلوکش به سوى غایتى که براى آتش خلق کرده منتفع مى شود، و آن عبارت است از همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى که در اختیار او نهاده .
پس استعمال این نعمت ها به طریق خداپسندانه که انسان را به غایت مطلوبش برساند همان طریقى است که آدمى را به غایت و هدف از خلقتش که همان اطاعت است مى رساند، و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون در نظر گرفتن اینکه این نعمت ها وسیله اند نه هدف ، گمراهى و بریدن از هدف است ، و این خود معصیت است ، چون خداى سبحان به قضایى رد و تبدیل ناپذیر حکم کرده که انسان به سویش برگردد تا از عملش بازخواست نموده ،
به حساب اعمالش برسد، و بر طبق آن جزایش دهد، و عمل بنده که گفتیم به حسابش مى رسند همان استعمال نعمت هاى الهى است ، (اگر دروغ و تهمت و غیبت و مجامله و چه و چه است استعمال زبان است ، که یکى از بزرگترین نعمتهاى او است ، و اگر زنا و دزدى و قتل نفس است استعمال آلت تناسلى و استعمال دست و سایر جوارح است ) و لذا خداى تعالى مى فرماید: (و ان لیس ‍ للانسان الا ما سعى و ان سعیه سوف یرى ثم یجزاه الجزاء الاوفى و ان الى ربک المنتهى )،
پس سؤ ال از عمل بنده سؤ ال از نعیم الهى است ، که به چه صورت مصرفش کرد، آیا شکر نعمت را بجاى آورد، و یا آن را کفران نمود؟
بحث روایتى  
چند روایت درباره شاءن نزول سوره تکاثر 
در مجمع البیان است که بعضى گفته اند: این سوره در باره یهود نازل شده که گفته بودند: عده ما از جمعیت بنى فلان و بنى فلان و بنى فلان بیشتر است ، و خلاصه ما از همه این سه قبیله نیرومندتریم ، همین معنا آنان را به خود مشغول کرد تا گمراه از دنیا رفتند - نقل از قتاده .
بعضى دیگر گفته اند: در باره شاخه اى از انصار نازل شده که با شاخه اى دیگر تفاخر کردند - نقل از ابى بریده . و بعضى گفته اند در باره دو قبیله از قریش نازل شده ، یعنى بنى عبد مناف بن قصى ، و بنى سهم بن عمرو که با یکدیگر تکاثر نموده ، اشراف خود را مى شمردند، و عدد اشراف بنى عبد مناف بیشتر شد، آنگاه بنى سهم بن عمرو زیر بار نرفته ، گفتند باید مرده هایمان را هم به شمار آوریم ، شروع کردند به شمردن قبرها، این قبر فلانى است و این قبر فلانى ، و در نتیجه عدد بنى سهم بیشتر شد، چون در دوران جاهلیت عدد آنان بیشتر بود - نقل از مقاتل و کلبى .
و در تفسیر برهان از برقى از پدرش از ابن ابى عمیر از هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه (لو تعلمون علم الیقین ) فرموده : علم الیقین دیدن به چشم است .
مؤ لف : این روایت معنایى را که ما کردیم تاءیید مى کند.
روایاتى بیانگر اینکه مراد از نعیمى که از آن  سؤال مى شود محمد و آل او (علیه السلام )، یا ولایتاهل بیت (علیه السلام ) است و توضیحى در این باره ، صفحه
و در تفسیر قمى به سند خود از جمیل از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که گفت : به آن حضرت عرضه داشتم معناى آیه (لتسئلن یومئذ عن النعیم ) چیست ؟ فرمود: این امت بازخواست مى شود از نعمت رسول الله ، و سپس از نعمت ائمه اهل بیتش .
و در کافى به سند خود از ابى خالد کابلى روایت آورده که گفت : وارد شدم بر امام ابو جعفر (علیه السلام ) دستور داد غذا آوردند، من با آن جناب طعام خوردم ، طعامى که پاکیزه تر و لطیف تر از آن در عمرم نخورده بودم ، همینکه از طعام فارغ شدیم ، فرمود: اى ابو خالد این طعام را چگونه دیدى ؟ و یا فرمود: طعام ما را چگونه دیدى ؟ عرضه داشتم فدایت شوم ، من در عمرم طعامى پاکیزه تر و نظیف تر از این نخورده بودم ، ولى در حین خوردن به یاد آیه افتادم که خداى تعالى مى فرماید: (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم ) پس ‍ حضرت فرمود: (خداى تعالى از خوردن شما نمى پرسد)، تنها از آن دین حقى که شما بر آنید بازخواست مى کند.
و نیز در آن کتاب به سند خود از ابو حمزه روایت کرده که گفت : با جماعتى نزد امام صادق (علیه السلام ) بودیم ، حضرت دستور داد طعام بیاورند، طعامى آوردند که در تمام عمرمان لذیذتر و خوشبوتر از آن نخورده بودیم ، بعد خرمایى آوردند که آنقدر شفاف و صاف و زیبا بود که همه را به تماشا واداشت ، مردى از حضار گفت : به زودى از این نعیمى که نزد پسر پیغمبر از آن متنعم شدید بازخواست مى شوید، امام (علیه السلام ) فرمود: خداى عز و جل کریم تر و شانش جلیل تر از آن است که طعامى به بنده اش بدهد، و آن را براى شما حلال و گوارا بسازد، آن وقت بازخواستتان کند که چرا خوردید؟ بلکه منظور از نعیم در آیه (لتسئلن یومئذ عن النعیم ) تنها نعمت محمد و آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است که به شما ارزانى داشته .
مؤ لف : و این معنا به طرق دیگر و عبارات مختلفى از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) روایت شده ، و در بعضى از آنها آمده که منظور از نعیم ، ولایت (دوستى و اطاعت ) ما اهل بیت است . و برگشت این معنا به همان معنایى است که ما خاطرنشان ساخته و گفتیم ، منظور از نعیم تمامى نعمت هایى است که خداى تعالى به بشر انعام فرموده ، بدان جهت که نعمت است ، (و ولایت اهل بیت از ارزنده ترین مصادیق آن است بلکه با راهنمایى امامان است که استعمال نعمت شکر مى شود نه کفران ).
بیان رابطه بین نعمت بودن نعمت بودن نعمت ها و هدایت دینى صفحه  
توضیح اینکه نعمت هایى که خداى تعالى به آدمى ارزانى داشته اگر انسان مورد بازخواست از آنها قرار مى گیرد، از این جهت نیست که نعمت ها مثلا گوشت بوده یا نان یا خرما و یا آب خنک ، و یا مثلا چشم یا گوش و یا دست و پا بوده ، بلکه از این جهت از آنها پرسش مى شود که خداى تعالى آنها را آفریده تا نعمت بشر باشند، و آنها را در طریق کمال بشر و رسیدنش به قرب عبودى واسطه و وسیله کرده ، که بیانش به طور اشاره گذشت ، و بشر را دعوت کرده که آن نعمت ها را به عنوان شکر مصرف کند، و طورى استعمال کند که آن استعمال شکر شمرده شود نه کفران
پس آنچه از آن بازخواست مى شویم نعمت است بدان جهت که نعمت است ، نه بدان جهت که خوردنى یا پوشیدنى و یا اعضاى ذى قیمت بدنى است ، و معلوم است که خود آدمى نمى تواند تشخیص دهد که داده هاى خداى تعالى را چگونه استعمال کند تا نعمت شود، و یا به عبارت دیگر شکر باشد نه کفران ، تنها راهنما در این باب دین خداست که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) آن را آورده ، و امامانى از اهل بیت خود را براى بیان آن دین نصب فرموده . پس برگشت سؤ ال از نعیم ، سؤ ال از عمل به دین است ، در هر حرکت و سکون . و نیز این معنا معلوم است که سؤ ال از نعیم که گفتیم سؤ ال از دین است سؤ ال از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) و امامان بعد از آن جناب است که خدا اطاعتشان را واجب و پیرویشان را در سلوک الى اللّه فریضه کرده ، و طریق سلوک الى اللّه است ، همان استعمال نعمت است به آن نحوى که رسول و امامان دستور داده اند.
روایت ابى خالد که در آن حضرت ابو جعفر (علیه السلام ) فرمود: (تنها از آن دین حقى که شما بر آنید بازخواست مى کند) به همین معنا اشاره مى کند که منظور از سؤ ال از نعیم ، سؤ ال از دین است .
و دو روایت جمیل و ابى حمزه که نقل کردیم ، و در هر دو امام صادق (علیه السلام ) فرمود: (این امت بازخواست مى شود از نعمت رسول الله ، و سپس از نعمت ائمه اهل بیتش ) به این معنا اشاره دارند که منظور از نعیم ، رسول و امامان اهل بیت او است .
و در بعضى از روایات آمده که نعیمى که بشر از آن بازخواست مى شود رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است که خدا او را بر همه اهل عالم انعام کرد تا از گرداب ضلالت نجاتشان دهد. و در بعضى دیگر آمده : ولایت ما اهل بیت است ، و برگشت همه به یک معنا است ، و ولایت اهل بیت عبارت است از واجب دانستن اطاعت و پیروى آنان ، در هر گفتار و کردارى که در سلوک طریق عبودیت دارند.
و در مجمع البیان آمده که بعضى گفته اند: منظور از نعیم صحت و فراغت است ، - نقل از عکرمه . و مؤ ید آن روایتى است که ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نقل کرده که فرمود: دو نعمت است که بسیارى از مردم در آن مغبونند، یکى سلامتى و یکى فراغت .
و نیز در مجمع البیان است که بعضى گفته اند: نعیم عبارت است از امنیت و صحت ، نقل از مجاهد و عبد اللّه بن مسعود. و این معنا از امام ابو جعفر و ابى عبد اللّه (علیه السلام ) نیز روایت شده .
مؤ لف : و در بعضى از روایات دیگر از طرق اهل سنت آمده که : نعیم عبارت است از خرما و آب خنک . و در بعضى دیگر چیرهایى دیگر ذکر شده ، که باید همه آنها حمل شود بر اینکه خواسته اند مثالى براى نعمت ذکر کرده باشند.
و در حدیث نبوى از طرق اهل سنت این معنا نیز آمده که سه چیز است که بنده خدا از آن بازخواست نمى شود: یکى خرقه اى که عورت خود را با آن بپوشاند، و یکى پاره نانى که با آن سد رمق کند، و سوم خانه اى که از سرما و گرما حفظش نماید...
این حدیث هم باید حمل شود بر اینکه خداى تعالى در بازخواست از ضروریات زندگى سخت گیرى و مناقشه نمى کند، و خداد داناتر است .

برگرفته از تفسیر شریف المیزان

  • غلامرضا پیرامون

الجحیم

الهاکم التکاثر

تکاثر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی