امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
- ۰ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۱۵
کجایید ای شهیدان خدایی | بلاجویان دشت کربلایی | |
کجایید ای سبک روحان عاشق | پرندهتر ز مرغان هوایی | |
کجایید ای شهان آسمانی | بدانسته فلک را درگشایی | |
کجایید ای ز جان و جا رهیده | کسی مر عقل را گوید کجایی | |
کجایید ای در زندان شکسته | بداده وام داران را رهایی | |
کجایید ای در مخزن گشاده | کجایید ای نوای بینوایی | |
در آن بحرید کاین عالم کف او است | زمانی بیش دارید آشنایی | |
کف دریاست صورتهای عالم | ز کف بگذر اگر اهل صفایی | |
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد | بهل نقش و به دل رو گر ز مایی | |
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق | که اصل اصل اصل هر ضیایی |
|
فضیلت اختصاصی پیامبر چیست؟
یکی از اختصاصاتی که برای پیامبر اکرم(ص) نقل شده است آن است که ایشان، پیامبر جن و انس است و دیگر انبیا از چنین فضیلتی برخوردار نبودهاند.
کسانی که قائل به اختصاصی بودن ویژگی نبوت بر جن و انس، برای پیامبر اکرم(ص)، هستند در ادعای خود به آیاتی از قرآن استدلال کردهاند که ما به سه آیه آن اشاره میکنیم:
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا/فرقان 1
زوالناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.
ادعای یاد شده میتواند مبتنی بر این باشد که عالمیان، شامل جن و انس میشود.
قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا، یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا/جن 1-2
بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا دادهاند. سپس گفتهاند: ما قرآن عجیبی شنیدهایم، که به راه راست هدایت میکند، پس ما به آن ایمان آوردهایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمیدهیم.
این آیه به صراحت از ایمان جنیان به پیامبر خاتم(ص) سخن گفته است.
برخی نیز برای اثبات فضیلت یاد شده، به آیه ذیل استدلال کردهاند:
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا/ اعراف 158
بگو: ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.
شاید مقصود نویسنده این است که کلمه «جمیعاً»، به جن و انس دلالت دارد.
حال آنکه این آیه با ذکر کلمه «ناس» شامل جن نمیشود و آنچه از عبارات مفسران نیز آورده است، هیچ دلالتی بر مقصودش ندارد.
از آن زمان که قرآن نازل شد و در پیش روی خلق قرار گرفت، مردمان خواندهاند و ما هم خواندهایم و چه بسا بارها و بارها از نظر گذراندهایم که: الهاکم التکاثر، و هر بار که به این سخن برخوردهایم، در دل، مخاطبانش را تقبیح کرده و با خود اندیشیدهایم که: چه مردمان جاهلی! چه کوتهنظران غافلی! چگونه است که به چنین عادات نکوهیدهای متّصف بودهاند؟! آیا نمیاندیشیدهاند؟ آیا تفکر نمیکردهاند؟!
اما غافل از این که ای بسا خود، بیش از آنان مورد نکوهش این آیه شریفه باشیم و مصداق عینیتری برای آن به حساب آییم.
عادت کردهایم که خود و متعلقات خود را از هر آن چه زشتی است، منزّه دانسته و برای خویشتن، ساحتی ترسیم کنیم که امکان هرگونه لغزشی از آن به دور است. اما گاه، زمان درنگ فرا میرسد؛ لحظهای که باید، هرچند کوتاه، بایستیم و نگاهی از سر نقد به خویشتن بیاندازیم. شاید پس از سالها با خودِ خویش، اندکی بیشتر آشنا شویم. زنگارهای تقدّس و توّهم را از پیش چشمان خود کنار زده و سر تا پای بودنمان را ورانداز کنیم.
حال اگر این درنگ در تو حاصل شد، بار دیگر، و این بار از سر صدق و بصیرت، آیه را مرور کن: الهاکم التکاثر: مفاخره و مسابقه در مال و نفرات، شما را به بازی گرفت...
میدانم این معنا در این نگاه تازه و در این پذیرش ژرف، چنگ در جانت نواخته و شعله در وجودت افکند، اینکه نکند مسیر ما در زندگی، همان باشد که به شدت مورد نکوهش آیه است؟!
گفتنش شاید ناگوار باشد، اما چه ملموس است در زندگی ما مسابقه و مفاخره در داشتن، چه ساده میتوان مصادیق آن را در اطراف خود نگریست، و چه دشوار است گرفتار نیامدن در مَنشی که شاید اکثریت دوران را همچون سیلابی با خود همراه ساخته است؛ بیش از آن چه نیازشان است میطلبند و به آن، نامهای زیبا و فریبندهای مینهند و خود را از اندیشیدن در حقیقت آن بی نیاز میبینند. آیندهنگری، دوراندیشی، عزّت، آبرو، ... و صدها عنوان دیگری که هر انسان عاقلی در پسندیده بودن آن تردید نمیکند.
چه فتنه خاموشی است این تکاثر، چه بی صدا مشغولمان داشته و از آن چه برای آن وجود یافتهایم، دورمان کرده و فرصتی برای توجه به حقیقت برایمان باقی نگذاشته است. از کودک تا بزرگمان، از پیر تا جوانمان، از زن و مردمان، همه را به بهانهای سرگرم کرده و آن قدر سرگرمی شیرینی است که شاید عدهای تا پایان عمر هم حلاوت آن را بر هر چیز دیگری برگزینند.
شاید از حکمتهای تأکید بر تلاوت روزانهای قرآن، یکی همین باشد که هر روز، نیمنگاهی به چهره حقیقی حیاتمان بیاندازیم و فاصلهاش را با کتاب قانون الهی رصد کنیم، همان کتابی که به ظاهر و باطنِ بودن ما معنا داده است و از گرفتار آمدن در هزار توی بازیهای دنیا، نوید نجاتمان شده است.
گاه کافی است که تنها آیهای را از کلام خدا بخوانیم و سکوت کنیم و آن چه هستیم را با دیده صدق از نظر بگذرانیم.
شگفتا که گاه از آن چه میبینیم، به حیرت میافتیم...
سوره تکاثر مکى است و هشت آیه دارد
سوره تکاثر 8-1
|
ترجمه آیات
به نام خداى رحمان و رحیم . مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بیشتر شما را از سعادت واقعیتان به خود مشغول کرد (1).
تا آنجا که براى شمردن نیاکان خود به قبرستان رفتید (2).
نه ، این مفاخرتها دردى را از شما دوا نمى کند و به زودى خواهید فهمید (3).
نه ، تاءکید مى کنم که به زودى خواهید فهمید (4).
نه ، باز تاءکید مى کنم که اگر به علم الیقین برسید (5).
آن وقت دوزخ را خواهید دید (6).
آن وقت به عین الیقینش مشاهده خواهید کرد (7).
سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشتهاید بازپرسی خواهید شد!(8).
بیان آیات
این سوره مردم را به شدت توبیخ مى کند بر اینکه با تکاثر ورزیدن و مسابقه گذشتن در جمع مال و اولاد و یاوران با یکدیگر از خداى تعالى و از سعادت واقعى خود بى خبر مى مانند،
پیامبر (صلی الله علیه و آله) : هر کس به لهویات گوش دهد در روز قیامت در گوش او سرب آب شده ریخته خواهد شد. (مستدرک ج 2 ص 459 – مستدرک، ج 13، ص 222)
«و من الناس من یشتری لهو الحدیث ... [1]» و برخی مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است.
«لهو الحدیث» به هرگونه سخن با آهنگ سرگرم کننده و غفلت زا گفته می شود. روایات متعددی آن را به غنا تفسیر کرده است.
تمامی فقیهان شیعی بر این باورند که غنا حرام بوده و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
حمّاد بن عثمان:
أصابَ أهلَ المَدینَةِ غَلاءٌ وقَحطٌ ، حَتّى أقبَلَ الرَّجُلُ الموسِرُ یَخلِطُ الحِنطَةَ بِالشَّعیرِ ویَأکُلُهُ ویَشتَری بِبَعضِ الطَّعامِ . وکانَ عِندَ أبی عَبدِاللّه ِ علیه السلامطَعامٌ جَیِّدٌ قَدِ اشتَراهُ أوَّلَ السَّنَةِ ، فَقالَ لِبَعضِ مَوالیهِ : اِشتَرِ لَنا شَعیرًا فَاخلِط بِهذَا الطَّعامِ أو بِعهُ ، فَإِنّا نَکرَهُ أن نَأکُلَ جَیِّدًا ویَأکُلَ النّاسُ رَدِیًّا
مردم مدینه به گرانى و قحطى گرفتار آمدند تا جایى که ثروتمندان نیز گندم را با جو در مى آمیختند و مى خوردند و (تنها) پاره اى از مواد خوراکى را مى خریدند. امام صادق علیه السلام گندم خوبى داشت که آن را در آغاز سال خریده بود. حضرت علیه السلام به یکى از غلامان خود فرمود: براى ما قدرى جو بخر و با این گندم درهم آمیز یا آن را بفروش، زیرا ما خوش نداریم خوراک نیکو بخوریم و مردم، خوراک نامرغوب بخورند.
الکافی : ۵ / ۱۶۶ / ۱
نقل کرده مفصل بن عمر از حضرت صادق (ع) که فرمود:
ای مفصل ، آیا می دانی کجا واقع می شود دارالزورا؟
عرض کردم ، خدا و حجت خدا بهتر می داند ، فرمود:
ای مفصل، بدان که در حوالی منطقه ری کوهی است سیاه که بنا می شود در ذیل آن کوه ، شهری بنام طهران که دارای قصرهای است مانند قصرهای بهشت و زن های آن شهر مانند حور العین می باشند، بدان ای مفصل آن زنها ملبس به لباس کفار و مزین بزینت جبارین می شوند و سوار زین می شوند و تمکین از شوهر نکنند و وفا نکند کسب شوهران بر مخارج آنها کفاف نکندتا منجر بطلاق گردد و اکتفا می کنند مردها به مردها و شبیه می شوند مردها بزنها و زنها بمردها ، پس اگر خواستی دینت را حفظ بنمائی ، در آن شهر سکنی مکن زیرا محل فتنه است(1)
1- از کتاب سفینه انجاۀ و کتاب علائم الظهور آقای ناظم الاسلام کرمانی در کتاب منتخب التواریخ
امام رضا سلام الله علیه: :
به خداوند خوشگمان باش، زیرا خداوند میفرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار میکنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتارمیکنم.
کافى، ج 2، ص 72، ح 3 / دانشنامه عقاید اسلامى: ج 9، ص 286
(نفس مطمئنة ) نفسى است که با ایمان به پروردگار و یاد او سکونت یافته ، به مقام رضا رسیده است و...
|
آنچه از سیاق آیه یعنى مقابل قرار گرفتن این نفس با اوصافى که براى آن ذکر شده با انسانى که قبل از این آیه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگى اش به دنیا و طغیان و فساد و کفرانش و سوء عاقبتش ذکر مى شد استفاده مى شود این است که نفس مطمئنه ، نفسى است که با علاقمندى و یاد پروردگارش سکونت یافته بدانچه او راضى است رضایت مى دهد و در نتیجه خود را بنده اى مى بیند که مالک هیچ خیر و شرى و نفع و ضررى براى خود نیست و نیز دنیا را یک زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت دنیایى شود، به طغیان و گسترش دادن به فساد و به علو و استکبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد این تهى دستى و ناملایمات او را به کفر و ترک شکر وا نمى دارد، بلکه همچنان در عبودیت پاى برجا است و از صراط مستقیم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفریط.
حکایت زبان حال نوع آدمى که آزمایش خدا با اکرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودنخود از دیگران مى گذارد
|
این آیه به دلیل اینکه حرف (فاء) در آغاز آن آمده نتیجه گیرى از آیات قبل است ، و در آن حال آدمى را در صورتى که نعمتش زیاد شود و صورتى که از نعمت محروم باشد بیان مى کند، گویا فرموده : گفتیم انسان زیر نظر خداى تعالى است ، و خداى تعالى در کمین او است تا ببیند به صلاح مى گراید و یا به فساد، و او را مى آزماید، و در بوته امتحان قرارش مى دهد، یا با دادن نعمت ، و یا با محروم کردنش از آن ، این از نظر واقع امر و اما انسان این واقعیت را آن طور که باید در نظر نمى گیرد، او وقتى مورد انعام خداى تعالى قرار مى گیرد خیال مى کند نزد خدا احترام و کرامتى داشته ، که این نعمت را به او داده ، پس او هر کارى دلش بخواهد مى تواند بکند، در نتیجه طغیان مى کند و فساد را گسترش مى دهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگیش را تنگ بگیرد، او خیال مى کند که خداى تعالى با او دشمنى دارد و به وى اهانت مى کند، در نتیجه به کفر و جزع مى پردازد.
» 1 - قرآن و اصلاح بین مردم
قرآن مجید مى فرماید :
انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اخْوَةٌ فَاصْلِحوُا بَیْنَ اخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ .
مؤمنان برادر یکدیگرند . بنابر این میان دو برادر خود صلح برقرار سازید و تقواى الهى پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید .
حجرات : 10
|
و در جاى دیگر مى فرماید :
سخن چینی
یکی از آفات زبان که از رذایل اخلاقی به شمار می رود و انسان را از راه خدا دور می سازد نمّامی و سخن چینی است .
قرآن مجید در نکوهش سخن چینی می فرماید :
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ.
وای بر هر عیب جوی سخن چین .
همزه 1
|
در مورد دیگر می فرماید :
از خطبه هاى امام(ع)که در آن صفات و روحیات و اعمال پرهیزکاران را به وضوح شرح مى دهد.[1]
نقل شده:یکى از اصحاب امیر مؤمنان(ع)به نام«همام»که مردى عابد و پرهیزکار بودبه آنحضرت عرض کرد:اى امیر مؤمنان!پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف کن که گویا آنان را با چشم مى نگرم»!
اما امام(ع)در پاسخش درنک فرمود:آن گاه فرمود:«اى همام!از خدا بترس ونیکى کن که«خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کنند و با کسانیکه نیکوکارند»(نحل-128)
ولى همام باین مقدار قانع نشد(و در این باره اصرار ورزید)تا اینکه امام تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحا برایش بازگو کند.پس از آن خداى را ستایش و ثنانمود و بر پیامبرش درود فرستاد.سپس فرمود:
ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمیآورند!
یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی ۙ فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿الاعراف٣٥﴾
ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو کنند، (از آنها پیروی کنید؛) کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند)، نه ترسی بر آنهاست و نه غمناک می شوند.
یا بنى آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتى ... |
کلمه (اما) در اصل (ان ما) بوده یعنى (ان ) شرطیه بوده و (ما) زایده بر سرش در آمده است ، و از اینکه در فعل شرطش (یاتینکم ) نون تاءکید ثقیله در آمده استفاده مى شود که شرط مزبور قطعى الوقوع است . و منظور از (قص ) بیان و تفصیل آیات است ، چون در این کلمه هم معناى قطع هست و هم معناى اظهار.
این آیه مشتمل بر چهارمین خطاب عمومى است که از داستان آدم و بهشت استخراج شده ، و این خطاب که آخرین خطاب ها است تشریع عام الهى را در خصوص پیروى از انبیا و متابعت از طریق وحى را بیان مى کند، و اصلى که این خطاب از آن استخراج شده آیه اى شبیه به آیه (قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منى هدى ) است که بیان مى کند هدایت خدا از طریق وحى و رسالت است .
تفسیر شریف المیزان
مَنْ عَمِلَ صَـٰلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا۟ یَعْمَلُونَ
هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده میداریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام میدادند، خواهیم داد.
النحل﴿٩٧﴾