آرام بخش دل داغدیدگان یا مسکن الفؤاد - شهید ثانی رحمه الله علیه قسمت اول
آرام بخش دل داغدیدگان یا مسکن الفؤاد - شهید ثانی رحمه الله علیه
آرام بخش دل داغدیدگان یا مسکنالفؤاد - شهید ثانی رحمه الله علیه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مشخصات کتاب مسکن الفؤاد
کتاب را که هم اکنون در مقابل رو دارید ترجمه رساله شریف مسکن الفواد از تالیفات شهید ثانى رضوان الله علیه است. این رساله شامل یک مقدمه و چهار باب و یک خاتمه است.
مقدمه
مقدمه در مورد عوامل و موجبات رضا به قضاء الهى است و پیرامون عدل و حکمت خدا و فلسفه احکام و دستورات و بعثت انبیاء و تدبر در گفتار و حالت آنها مطالبى ارزنده و مثالهائى بسیار آموزنده بیان داشته است.
باب اول
باب اول در مورد عوضهائى است که خداوند کریم در برابر مصائب و مرگ فرزندان بندگان عطاء مىفرماید. و حدود 45 حدیث و روایت از پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در این زمینه گرد آورده است و در پایان این باب حدود 7 حکایت شگفتانگیز و آموزندهاى در این مورد ذکر نموده است.
باب دوم
باب دوم در مورد صبر مىباشد، و در این باب نیز در اهمیت صبر و عظمت صابران چند نمونه از آیات قرآن و قریب 50 روایت از معصومین علیه السلام جمع آورى نموده است و در پایان این باب نیز حکایات عجیب و غریبى متجاوز از 50 قضیه از صبر و استقامت مردان و زنان مصیبت دیده ذکر نموده است.
باب سوم
باب سوم در مورد رضا و خشنودى از مقدرات الهى است در این باب همچنین پس از ذکر چند نمونه از آیات قرآن مجید متحاوز از 20 روایت در این زمینه گرد آورده است و در پایان این باب حدود 11 حکایت شگفتانگیز از صبر و تسلیم اهل بلا را یاد آور شده است.
باب چهارم
باب چهارم در مورد گریه کردن در مرگ فرزندان و بستگان است و بیان داشته است که گریه کردن در مرگ فرزندان و خویشان و دوستان ما دامى که متضمن اعتراض به کار خدا نباشد بى اشکال است و منافاتى با صبر و رضا به قضاء الهى ندارد و در اثبات این مطلب شواهدى از گریههاى پیامبر و ائمه علیه السلام که در مرگ فرزندان و دوستان خویش ابراز داشتهاند آورده است و بیان داشت که گریههاى آن بزرگواران در مرگ فرزندان و دوستانشان گریه رحمت بوده است نه به عنوان اعتراض به کار خدا و در پایان این باب احادیثى در مذمت صورت خراشیدن و گریبان پاره کردن و داد و فریاد و ناله براه انداختن در مرگ فرزندان و خویشان گرد آورده است.
خاتمه
و خاتمه پیرامون استحباب و فضیلت تسلیت به صاحب عزا و ثواب و کیفیت آن احادیثى ذکر نموده است و سرانجام رساله را با تسلیت نامه مفصلى از امام صادق علیه السلام که آن حضرت به این عنوان براى عموزادههاى خویش نوشته بود ختم نموده است. این بود خلاصه از مشخصات و شناسنامه این کتاب با همین توضیح کوتاه مىتوانید پى به اهمیت این کتاب ببرید که با حجم کمش حدود 200 حدیث ارزنده و قریب 70 حکایت آموزنده در آن گرد آورى شده است که مطالعه هر یک از آنها باعث زدودن زنگار دل و جلا و روشنى قلب میگردد.مىگویند شهید ثانى در وقتى این کتاب را تالیف کرد که فرزندانش در سن طفولیت از دنیا مىرفتند و او از مرگ آنها بسیار متاثر مىشد شاید این حالت تاثر را بر خلاف رضا و تسلیم در برابر قضا و قدر الهى مىدانست لذا براى تسلیت خود و کسانى که به این گونه مصائب مبتلا مىشوند این کتاب را نوشت و آن را مسکن الفواد عند فقدا لاحبه والاولادنام نهاد یعنى تسکین دهنده دلها هنگام فقدان دوستان واولاد، حقیقتا اسم با مسمائى است. لازم به ذکر است که عناوین کتاب و شماره بندى روایات و حکایات و توضیحات داخل پرانتز و پاورقیها از مترجم است. از خوانندگان محترم استدعا دارم چنانچه نقصى در ترجمه این کتاب مشاهده کردهاند بر حقیر ایراد نگیرند زیرا اینجانب از باب (مالا یدرک کله لا یترک کله) اقدام به ترجمه این کتاب نمودم.
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید
امیدوارم مترجمین و نویسندگان ماهر در رفع این نقضیه خصوصا خانواده شهدا ء ترجمه و شرح نمایند و این ترجمه حقیر نیز به منزله یاد آورى و تذکرى باشد براى آنها در اقدام این کار از خداوند متعال توفیق همگان را در راه خدمت به دین مقدس اسلام و جامعه اسلامى مسئلت دارم و الله الموفق و المعین.
حسین جناتى قم اول خرداد ماه 1363
گذرى کوتاه به زندگى شهید ثانى
جناب شیخ زین الدین معروف به شهید ثانى در سیزدهم شوال سال 911 در قریه جباع (1) دیده به جهان گشود و مقدمات علوم را نزد پدر خویش فرا گرفت و بعد از وفات پدر جهت کسب علوم و معارف مسافرتهاى زیادى نمود به مصر و دمشق و حجاز و بیت المقدس و عراق و استانبول رفته و از هر خرمنى خوشههائى چیده است. در این راه تنها به دانشمندان شیعه اکتفاء نورزید بلکه از علماى سنت نیز استفاده نمود و اساتید سنى او را دوازده تن ذکر کردهاند و به همین جهت مردمى جامع بوده است، علاوه بر فقه و اصول از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهى داشته است. شهید مرد فوق العاده زاهد و متقى بوده است شاگردان او در احوالش نوشتهاند که در ایام تدریس، شبها به هیزم کشى براى اعاشه خاندانش مىرفت و صبح به تدریس مىنشست، مدتى در بعلبک به پنج مذهب (جعفرى، حنفى، شافعى، مالکى، حنبلى )تدریس مىکرده است شهید تألیفات زیادى دارد که معروفترین آنها شرح لمعه شهید اول است این کتاب یک دوره فقه مىباشد و تا کنون از کتب درسى طلاب حوزههاى علمیه است که قریب صد شرح و حاشیه بر آن نوشتهاند.
کرامات شهید ثانى
از شهید کرامات زیادى بروز کرده است که صاحب کتاب قصص العلماء حدود 41کرامت از کرامات آن شهید را ذکر نمود مانند خواب دیدن شهید در مصر پیامبر اسلام را و وعده خیر دادن آن حضرت به او و با خبر شدن از شهادت خود در خواب و خبردادن از مکان شهادت خود و ساطح شدن نوراز قتلگاه او بطرف آسمان و...
جریان شهادت آن فقیه اهلبیت علیه السلام
مىگویند روزى دو نفر با هم دعوا و نزاع داشتند و براى رفع نزاع خود نزد شهید رفتند و از او خواستند که شرعا بینشان حکم نماید شهید هم مطابق دستور شرع مقدس اسلام بین آن دو حکم نمود، طبیعى است در محاکمه یکى حاکم و دیگرى محکوم میگردد شخص محکوم به شدت ناراحت و غضبناک شد و رفت نزد قاضى صیدا از شهید ثانى سعایت کرد قاضى هم که به دنبال بهانه مىگشت تا مزاحمتى براى شهید فراهم سازد از این فرصت استفاده کرد و به سلطان روم کشور ترکیه امروز که در آن موقع لبنان و سوریه هم جزو قلمرو حکومت و امپراطورى او بود نوشت که مردى بدعت گذار شیعى مذهب در دریار ما مردم را به تشیع دعوت مىکند، و اجتماع را به گمراهى گرایش مىدهد و از مذاهب چهار گانه مالکى، حنبلى، شافعى ،حنفى، خارج است. سلطان وقت براى دستگیرى و جلب شهید مأموریتى به جبل عامل فرستاد، شهید ثانى در آن زمان در میان تاکستان خود بیرون از قصبه جباع مشغول تألیف شرح لمعه بود مردم جبل عامل در پاسخ مامورین سلطان گفتند: نامبرده مسافرت کرده است. شهید وقتى از ماجرا با خبر شد، تصمیم گرفت که در پنهانى به سفر حج مشرف شود و محرمانه در محملى پوشیده به طرف مکه حرکت کرد.
مأمورین از مسافرت شیخ شهید با خبر شدند و به طرف مکه رهسپار شدند و آن بزرگوار را در مسجدالحرام دستگیر نمودند و مدت چهل روز او را در مکه زندانى کردند سپس او را با کشتى به طرف اسلامبول حرکت دادند، و در بین راه، در کنار دریا سر از بدنش جدا نمودند و بدن شریفش را به دریا انداختند بعضى گفتهاند که چون مامورین شیخ را دستگیر کردند او از آنان مهلت خواست تا اعمال حج را به انجام برساند،مامورین قبول کردند، پس از فراغت حج او را به طرف اسلامبول حرکت دادند در نزدیکى شهر شخصى از مأمورین پرسید این شیخى که همراه شما است کیست؟
مأمورین گفتند: یکى از علماء شیعه و متهم است باید او را جهت بازجوئى به نزد سلطان ببریم آن شخص گفت :اگر او را زنده به نزد سلطان ببرید ممکن است این شیخ نزد سلطان از شما شکایت کند که در بین راه او را اذیت کردید و او هم در دستگاه سلطان طرفدارانى دارد که گفتهاش را تائید مىکنند و باعث هلاکت شما مىگردد پس بهتر است او را در همین جا به قتل برسانید و پیشنهاد او را پسندیدند و او را کنار دریا بردند و سر از بدنش جدا کردند و سرش را نزد سلطان بردند، سلطان از قضیه به شدت ناراحت شد و گفت چرا او را زنده نیاوردید و دستور قتل قاتل یا قاتلان شهید را صادر کرد و گردن آنها را زدند.
دیدى که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
علت اشتهار لقب شهید اول و ثانى
در میان صدها شهید از علماء شیعه جناب شیخ جمال الدین محمدبن مکى و شیخ زین الدین به شهید اول و ثانى معروف و مشهور شدند. مرحوم علامه امینى در کتاب شهداء الفضیله زندگانى 130 نفر از علماء شیعه قرن چهارم هجرى تا عصر خودش را گرد آورده است که چهل نفر آنها قبل از شهید اول و حدود 55 نفر آنها قبل از شهید ثانى به شهادت رسیدهاند مع ذالک این دو شخصیت به شهید اول و ثانى ملقب شدند علتش این است که این دو بزرگوار از شخصیتهاى طراز اول علماء بودهاند و تا آن زمان سابقه نداشت که چنین شخصیتهاى بزرگ علمى را با آن وضع دلخراش به شهادت برسانند زیرا شهید اول را نیز با وضع دلخراشترى در روز پنجشنبه نهم جمادى الاول سال 867هجرى در عهد سلطنت بر قوق به فتواى قاضى برهان الدین مالکى و تائید عبادبن جماعه شافعى در میدان قلعه دمشق با شمشیر کشتند و جسد شریفش را را بدار آویختند و تا عصر آن روز سنگباران کردند و بعد جسد را از دار پائین آوردند و آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند.
و بعضى ملا عبدالله برغانى فقیه بزرگوار اهل بیت علیه السلام را که در سن 80 سالگى در مسجد قزوین در محراب عبادت به دست فرقه گمراه بابیه مورد ضرب شدید قرار گرفت که منجر به شهادتش گردید شهید ثالت شهید سوم لقب دادهاند. و بعضى دیگر عالم و فقیه بزرگوار شیعه شهاب الدین تسترى خراسانى را که در سال 997 در بخارا توسط ازبکان دستگیر و او را به جرم تشیع و دوستى خاندان ولایت با کارد و خنجر کشتند و جسدش را در میدان بخارا به آتش کشیدند شهید ثالث لقب داده اند. و عدهاى دیگر ملا عبدالله برغانى مذکور را شهید رابع شهید چهارم و قاضى نورالله مرعشى صاحب کتاب مجالس المومنین را که بدخاهان کینه ورز او را عریان کردند و با چوبهاى شاخه دار آن قدر به بدنش زدند تا گوشتهاى بدنش پاره پاره گشت تا به جد بزرگوارش رسول اکرمصلى الله علیه و آله ملحق گردید شهید خامس شهید پنجم لقب دادهاند مع ذالک هیچکدام از این فقهاء عظام و شهداء عالى مقام که به جرم اسلام و تشیع شهید شدند مانند شهید اول و ثانى در این لقب شهادت مشهور نشدهاند.
سبب تالیف و وجه نامگذارى کتاب مسکن الفؤاد
شهید ثانى رضوان الله علیه بعد از حمد و ستایش خداوند متعال و شهادت به وحدانیت او و شهادت به رسالت پیامبر خاتم حضرت محمدبن عبدالله صلى الله علیه و آله درود و صلوات بر او و آل اطهار آن حضرت مىگوید:چون مرگ حادثه عظیمى است که همواره بین دوستان جدائى میاندازد و جدائى دوست از بزرگترین مصائب محسوب مىگردد و این مصیبت به قدرى بزرگ است که حتى نزدیک است قلب صاحبان عقل و خرد و مردان صاحب نظر را از حق منحرف کند.خصوصا از عزیزترین دوستان فرزند آدمى است که به منزله جان قلب پدر و مادر است و از همین جهت است که خداوند متعال در فراق او ثوابهاى فراوانى براى پدر و مادرش مقرر فرمود و به آنها وعده شفاعت داده است، لذا در این رساله احادیثى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله حکایاتى از حالات اهل کمال و اشخاص بلند مرتبه و مختصرى از تنبیهات روشن جمع آورى نمودم. امید است انشاء الله این مجموعه باعث زدودن زنگار دل محزونها و بر طرف نمودن غم و رنج مصیبت دیدهها گردد بلکه عارفان را شاد و فلان را از خواب غفلت بیدار نماید. و این مجموعه رامسکنة الفؤاد عند فقدا لاحبه و الاولاد یعنى تسکین دهنده دلها هنگام فقدان دوستان و اولاد نام نهادم و آن را بر یک مقدمه و چهار باب و یک خاتمه مرتب نمودم.
مقدمه کتاب
بدان که در جاى خود ثابت گردیده است که عقل تنها ابزارى است که خداوند متعال به وسیله آن شناخته شده است و تصدیق پیغمبران و التزام به شرایع توسط آن ایجاد گردیده است. و نیز عقل تشویق کننده برکسب فضائل و بر حذر دارنده از اتصاب به رزائل است، پس عقل مدبرامور دنیا و آخرت و سبب وصول ریاست هر دو حهان است. مثل عقل مانند نور در میان ظلمت است پس در میان گروهى که عقلشان کم است مانند چشم نابینا یا چشم شب کور است و در میان عدهاى دیگر که عقلشان زیاد است درخشندگىاش مانند روز در وقت ظهر مىباشد. پس سزاوار است کسى که از این نعمت الهى برخوردار مىباشد با آن مخالفت ننماید و از هواى نفس خویش پیروى نکند بلکه در همه حالات چه در موقع منفعت و چه در موقع ضرر عقل را حاکم قرار دهد.و به ارشاد و راهنمائى آن مراجعه نماید در این هنگام است که موجبات رضا به قضاءالهى برایش کشف مىگردد مخصوصا اگر آنچه که در مورد فراق فرزند وارد شده با عقل خویش تدبیر کند ((برایش کشف مىگردد که مصیبت مرگ فرزندلطفى از الطاف خفیه الهى است آنگاه است که تحمل مشکلات و مصائب برایش آسان مىگردد))امورى که مطالعه و تدبیر در آنها باعث رضا و خشنودى به قضاء و قدر الهى مىگردد بسیار است و ما در این مقدمه پنج وجه آن را ذکر مینمائیم.
وجه اول تدبیر در عدل و حکمت خداوند
وقتى به دقت به عدل و حکمت خداوند توجه کنى و فضل و رحمت و کمال عنایتش را نسبت به بندگان در نظر بگیرى قطعا برایت روشن مىگردد که وقتى خدا بندگان را از عدم و نیستى خارج کند و به هستى و وجود در آورد و نعمتهاى فروان خویش را برایش ارزانى داشته است و همواره آنها را مشمول الطاف و امدادهاى خویش قرار داد تمام اینها براى این است که بندگان از سعادت ابدى و کرامت سرمدى بهرمند گردند چون خداوند غنى بالذات است و هیچگونه نیازى به مخلوقات ندارد.(2) و همچنین خداوند متعال از باب لطف تکالیف و وظائفى براى بندگان مقرر فرمود تا به دین وسیله به درجات و مقامات بلندى در آن جهان نائل کردند. (3) و نیز ارسال رسل و انزال کتب تمام به منفعت و مصلحت خود بندگان است همه براى این است که بندگان به کمال سعادت برسند.
پس بنابراین روشن شد که تمام افعال خداوند متعال به مصلحت بندگان و باعث شرافت ایشان است و مرگ نیز که از جمله افعال خداوند حکیم است چنین مىباشد.قرآن مجید در آیات متعددى مرگ را از کارهاى خداوند مىشمارد از جمله در سوره آل عمران آیه 145 مىفرماید:و ما کان لنفس ان تموت الاباذن الله کتابت مؤجلایعنى هیچ کس جز به فرمان خدا نمىمیرد سرنوشتى است تعیین شده. و نیز در آیه 154 همین سوره مىفرماید:قل لو کنتم فى بیوتکم لبرزالذین کتب علیهم القتل الى مضاجعهم یعنى پیغمبرم در جواب آن منافقان سست ایمان که مىگفتند اگر ما برحق بودیم در اینجا یعنى جنگ احد این همه کشته نمىدادیم، بگو اگر هم در خانههاى خود مىبودیدآنهائیى که کشته شدن در سر نوشتشان بود به بسترشان مىریختند و آنها را به قتل مىرساندند.و در سوره زمر آیه 24مى فرماید:الله یتوفى الانفس حین موتهایعنى خدا است که جانها را در وقت مرگ آنها مىگیرد.و آیات زیادى است که مرگ را از کارهاى خداوند متعال مىشمارد.(4)
پس قطعا ثابت شد که مرگ یکى از کارهاى خداوند حکیم است و کار حکیم نیز از روى حکمت و مصلحت است و اگر خداوند صلاحیت وفائده بنده ضعیف غافل از مصلحت را در نظر نمىگرفت هرگز این کار را انجام نمى داد و فرزندش را از او نمىگرفت زیرا قبلا شناختى که خداوندارحم الراحمین و اجودالاجودین یعنى مهربانترین مهربانها و بخشندهترین بخشندهها است. و اگر چنانچه خلاف این مطلب در دلت خطور کند و مرگ را از کارهاى خداوند حکیم نشمارى بدان که به شرک خفى مبتلا هستى و اگر میدانى که مرگ از جمله کارهاى خداوند لطیف است ولکن اطمینان قلب و آرامش روح ندارى بدان که به حماقت جلى مبتلا مىباشى و منشاء این بیمارى شرک پنهانى و حماقت این است که آدمى از حکمت خداوند متعال و مقدرات نیکویش در مورد بندگان غافل باشد.براى همین غفلت است که گاهى خداوند بندهاش را از راه لطف و مرحمت به بلائى مبتلا مىکند و او به درگاه خدا ناله و زارى مىکند که خدایا این بلیه را از من دور کن و به قدرى تضرع و ناله مىکند که ملائکه آسمان به حالش رقت مىکنند و به پروردگار عرض مىکنند که به این بنده ات ترحم فرما و حاجتش را برآورده ساز خداوند به ملائکه خطاب مىفرماید:که من از باب لطف و رحمت او را به آن بلا مبتلا کنم چگونه ترحم در چیزى که به وسیله همان چیز به او ترحم نمودم یعنى چون بنده غافل از ثمره و نتیجه بلا بى خبر است گمان مىکند که خدا بر اثر بى عنایتى او را به این بلیه مبتلا کرده لذا مصرا از خدا مىخواهد که آن بلا را از او دور کند.خواننده عزیز در این کتاب کلمات الهى که در مورد عدل و حکمت خداوند گفته شد تدبیر کن که در این باب تو را کفایت مىکند.
وجه دوم از موجبات رضا به قضاء الهى
وقتى به حالات پیغمبران نظر کنى و خبرهائیى را که در امور دنیوى و اخروى دادهاند تصدیق نمائى و به وعدههائیى که درباره سعادت دائمى ابدى دادهاند مومن باشى و بدانى آنچه را که مىگویند از طرف خداوند عزوجل مىباشد و معتقد باشى که قول ایشان معصوم از خطا و محفوظ از غلط و هوا است و وعدههاى ثوابى را که در مورد هر نوعى از مصیبت دادهاند بشنوى کما این که در آینده نزدیک مىبینى و مىشنوى آن وقت است که مصیبت برایت آسان مىگردد و میدانى که این مصیبت برایت فائده نهائى و سعادت دائمى را در بر دارد و براى خودت گنجى ذخیره کردهاى یعنى آن فرزند فوت شده را که در زیر خاک پنهان کردى به منزله گنجى است براى تو بلکه بالاتر از گنج حزر و پناهگاه و سپر از عذاب عظیم قیامت است آن عذابى که هیچ کسى طاقت تحمل و مقاومت در برابر آن را ندارد در حالى که فرزند فوت شدهات تو را از آن عذاب سخت نجات داده و به سعادت رسانده است و تو و فرزندت رستگار مىشوید.
پس بنابراین سزاوار نیست که در مرگ فرزندت جزع و فزع و بیتابى نمائى. اى کسى که به داغ فرزند مبتلا شدى این مثلا را براى خودت ترسیم نما فرض کن به این که اگر به یک صحنه خطرناکى مواجه شوى یا حیوان درنده و یا مار گزنده یا آتش فروزندهاى به طرفت هجوم آورد و یکى از عزیزترین فرزندانت در این حال به نزدت باشد و نیز یکى از پیغمبرانى که هیچ گونه شک و تردید در صدق گفتارش ندارى در آنجا حضور داشته باشد و آن پیغمبر به تو بگوید اگر فرزندت را فداء کنى هم خودت و هم فرزندت از این مهلکه نجات خواهید یافت و گرنه خودت قطعا هلاک مىشوى و نمىدانى که فرزندت هم هلاک مىشود یا سالم مىماند. آیا در این صورت شخص عاقل هیچ گونه شک مىکند به این که فدیه دادنى که باعث سلامت و نجات خود و فرزند از مهلکه مىشود عین مصلحت و فدیه ندادن و تمرد از امر آن پیغمبر که باعث هلاکت خود و فرزند مىگردد عین مفسده است؟ بلکه چه بسا بسیارى از مردم سلامت خودشان را بر فرزندان مقدم داشتهاند و براى حفظ جان خود فرزندان خویش را فدا نمودن و در حالى که یقین داشتند که فرزندان به هلاکت مىرسند این قضیه در جاهاى سخت و خطرناک و سالهاى قحطى اتفاق افتاده است.
تازه تمام اینها که گفته شده در مورد آتش و هلاکت دنیوى است که درد و رنجش کوتاه مدت و زودگذر است و چه بسا ممکن است بعد از تحمل رنج مختصر به آسایش و راحتى بهشت منتقل گردد.پس چه فکر مىکنى در مورد آن درد و رنجى که تا ابد الاباد باقى است و سالهاى متمادى درنگ مىکند و یک روز آن مانند هزار سال است. خداوند در قرآن کریم مىفرماید:یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التى توویه و من فى الارض جمیعا ثم ینجینه کلا آنهالظى نزاعة للشوى تدعوا من ادبر و تولى و جمع فاوعى(5) یعنى در روز قیامت وقتى فرزندان و بستگان و خویشان اهل عذاب را به آنها ارائه مىدهند گناه کار در آن روز آرزو مىکند کهاى کاش مىتوانست فرزندان و زن و برادر و خویشان و قبیلهاش که همیشه حامى اش بودند و هر که در روى زمین است همه را گروگان بگذارد و فداى خویش کند تا مگر اینکه از عذاب الهى نجات یابد.
سپس خداوند متعال مىفرماید:حرفش را نزن یعنى هرگز نجات نیابد و آتش دوزخ بر او شعله ور است تا سر و صورت و اندامش پاک بسوزد آن آتش به دنبال مردمى که پشت به حق کردهاند و با حق دشمنى و عناد ورزیدهاند حرکت مىکند و آنها را به سوى خود مىکشاند و علت این که بإ؛ حق مخالفت کردند این است که پولها را جمع کرده و در مخازن گرد آورى نمودهاند و از طریق مشروع به نفع مردم به جریان نینداخته اند.رسول اکرم صلى الله علیه و آله به عثمان بن مظعون یکى از یاران خاص آن حضرت وقتى در مرگ فرزندش بیتابى مىکرد فرمود:یا بن مظعون ان للجنة ثمانیه ابواب و للنار سبعة ابواب افلا یسرک الاتاتى بابامنها الا وحدت ابنک الى جنبک اخذا بححزتک لیستشفع لک الى ربک حتى یشفعه الله تعالى یعنى اى پسر مظعون بهشت داراى هشت در و جهنم داراى هفت در مىباشد.آیا خوشحال و مسرور نمىکند تو را به اینکه به طرف هر درى از درهاى بر وى فرزندت را در کنار خودت مىبینى که به دامنت چنگ میزند و شفاعت تو را نزد پروردگارت مىنماید و خداوند شفاعت او را قبول مىفرماید.(6)
وجه سوم از موجبات رضا به قضاء الهى
اینکه توبه باقى ماندن فرزندت علاقهمندى و از مردن او ناراحت مىشوى براى این است که آن فرزند در دنیا یا در آخرت برایت فائدهاى رساند و غالبا این چنین نیست که بقاء فرزند را براى خودش بخواهى زیرا این یک امر طبیعى است که انسان همه چیز را براى خودش مىخواهد بر فرض اینکه فرزندت مىماند و وفات نمىکرد منفعت او براى تونا معلوم بود بلکه اکثرإ؛ فرزندان این زمان براى پدر ومادرشان هیچ گونه خبرى نمىرساند اگر نگوئیم شر مىرسانند زیرا دوره آخر الزمان است و بى خبرى و غفلت بیشتر مردم را فرا گرفته است و افراد نیک و صالح بسیار در اقلیتند.پس بنابراین منفعت رساندن آن فرزند فوت شده براى تو بلکه براى خودش بر فرض اینکه نمىمرد نامعلوم بود ولکن نفع بردن او الان و سالم ماندنش از خطر و نفع رساندن به تو معلوم و روشن است، پس سزاوار نیست که به خاطر چیز نامعلوم و مظنون بلکه مهم چیز معلوم و روشن را رها نمائى. و در حالات بیشتر فرزندان مطالعه کن ببین که جز افراد نادرى در بین آنها کسى را مىیابى که براى پدر و مادرش نافع باشد؟!! و اگر تو ادعا کنى که فرزند من یکى از آن افراد نادر خوب مىگردید این ادعا نهایت غفلت و نادانى تو را مىرساند زیرا امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
فان الناس بزما نهم اشبه منهم با بائهم یعنى: شباهت مردم بزمان خویش بیشتر است از شباهت آنها به پدران خود.و علاوه بر این آن فرد نادر صالحى که در بین خزاران ناصالح یافت شده و تو نیز اداره کردى که فرزندت مانند او بشود ممکن است ظاهرا فرد صالح و نافعى باشد چه خبر از باطن و فساد نیت و ظلم به نفس او دارى و شاید اگر باطن او برایت کشف گردد که مملو از معاصى و فضایح است هرگز آن را براى خودت و فرزندت نمىخواهى و آرزو مىکنى که اگر فرزندت نیز مثل او باطنش خراب باشد هر چه زودتر خدا مرگش را بدهد که مرگ براى او از این زندگى معصیت بار بهتر است اینها که گفته شد همهاش درباره این بود که تو بخواهى فرزند خویش را یکى از صالحان روزگار قرار دهى و از این جهت از مرگ او متاثر بودى. پس چگونه است در وقتى هیچ قصدى از ماندن فرزندت ندارى جز این که او وارث خانه وباغ و چهار پایان و سایر متاع دنیوى تو گردد و وراثت فردوس اعلى را در حورا اولاد پیغمبران رها کنى و اگر فرزندت کوچک باشد در دامن ثارهام البنین تربیت مىگردد کما اینکه احادیث بسیارى از رسول اکرم (ص) الله علیه و اله در این زمینه وارد شده است و این ترجیح دادن متاع دنیا و وراثت اموال بى ارزش این جهان را بر وراثت فردوس اعلى و هم نشینى با فرزندان پیغمبران از سفاهت و نادانى است اگر تعقل کنى. و اگر مرادت این است که فرزندت را یکى از علماء راسخین و صلحاء متقین قرار دهى و علم و کتب و سایر اسباب خیرت را براى او به ارث بگذارى باز هم توجه کن و متذکر باش بر فرض اینکه به مرادت برسى آن عوضى که خداوند در فقدان فرزندت به تو مىدهد از آنچه را که تو اراده کردهاى بزرگتر و مهمتر است و انشاء الله در آینده نزدیک احادیثى در این زمینه ذکر مىگردد مانند روایتى که مرحوم صدوق از امام صادق علیه السلام روایت مىکند که آن حضرت فرمود:ولد واحد یقدمه الرحل افضل من سبعین ولدا یبقون بعده یدرکو:القائم علیه السلام اگر انسان یک فرزند از پیش بفرستد بهتر است از هفتاد فرزندى که بعد از خودش باقى بمانند و امام زمان علیه السلام را درک کنند.
ضرب المثل مرد خرابه نشین
اى مصیبت دیده به دقت در این مثل تدبیر کن، فرض کن با این که گفته شود مرد فقیرى فرزند خود را با لباسهاى کهنه و مندرس در یک خرابه وحشتناک پرآفتى اسکان داده است و در آن خرابه خانههاى مارها وعقربها و حیوانات درنده است و این مرد فقیر و فرزندش همیشه در معرض خطر بزرگ قرار دارند هر آن ممکن است از طرف آن گزندهها و درندهها آسیبى برایشان وارد شود و هلاک شوند سپس مرد حکیم جلیل القدر صاحب ثروت و حشمت و داراى خدمه و قصرهاى بلندى از این جریان مطلع گردد و بر حالت این مرد فقیر خرابه نشین و فرزندش رقت نماید و بعد از غلامهایش را به نزد آن فقیربفرستد و آن غلام از طرف آن حکیم به آن فقیر بگوید که آقاى من به تو مىگوید که من به حال رقت بار تو در این خرابه رحمم آمد و مىترسم بر تو و فرزندت در این خرابه پر خطر صدمهاى وارد شود حال از تو مىخواهم که فرزندت را بدهى تا در یکى از قصرهاى ما منزل گزیند و یکى از کنیزهاى بزرگوار از او پرستارى کند تا اینکه کارهاى تو تمام شود سپس وقتى آمدى و قصد اقامت نمودى تو را نیزدر همان قصر فرزندت بلکه در قصرى بهتر از قصر او منزل میدهم. آنگاه آن مرد فقیردر جواب غلام آن حکیم بزرگوار بگوید:من به این امر راضى نیستم و نیز مایل نیستم که فرزندم در این خرابه از من جدا شود و این نه به خاطر عدم و ثوق و اطمینان من به آن مرد بخشنده است و نه به جهت زهد و کنارهگیرى ام از آن قصرمجلل است و نه براى آرزوى من بر ماندن فرزندم در این خرابه است بلکه طبع من چنین اقتضائى مىکند و من هم میل ندارم با طبعم مخالفت کنم.
اى شنونده آیا تو این مرد خرابه نشین را با این وصف ازدنىترین سفهاء و پستترین نادانهانمى شمارى ؟!!پس بپرهیز از اینکه در خلق خوئى واقع شوى که براى غیر خودت نمىپسندى زیرا نفس خودت نسبت به خودت از دیگران عزیزتر است یعنى صفتى را که بر دیگران نمىپسندى باید به طریق اولى بر خودت نپسندى.
مقایسه عذابهاى دنیا با عذابهاى آخرت
بدان که همانا گزیدن افعیها و وخوردن درندهها و سایر آفات دنیوى هیچ نسبتى با کمترین محنتى از محنتهاى آخرت که کسب شونده در دنیا هستند ندارد. بلکه هیچ نسبتى با یک لحظه اعراض و توبیخ خداوند سبحان در عرضه قیامت، یا با یک عرضه بر آتش و به سرعت خارج شدن ندارد.پس چه گمان مىبرى به توبیخى که هزاران سال امتداد دارد.و به نفخه عذاب جهنمى که هزار سال دردش باقى است. و گزیدن مارها و عقربهائیى که چهل حزیف که هر حزیف 80 سال است اثر درد و رنجش مىماند.و چه نسبتى است میان بالاترین قصر دنیا و پائینترین مسکن بهشت.
و چه نسبتى میان بالاترین و فاخرترین لباسهاى دنیا و سندس و استبرق بهشت و همچنین سایر نعمتهاى دائمى آن جهان به طور کلى نه عذابهاى و رنجهاى دنیا با کوچکترین عذاب آخرت قابل مقایسه است نه نعمتهایش. بلکه اگر به دیده بصیرت در این مثل تامل و تدبیر کنى و فکرت را به جولان بیندازى خواهید دانست که آن مرد کریم بزرگ بلکه جمیع عقلا از آن مرد فقیر خرابه نشین به صرف تسلیم نمودن فرزند خویش راضى نمىشد بلکه باید علاوه بر تسلیم نمودن فرزند و راضى شدن به این امر از آن مرد کریم تشکر نیز بنماید و اظهار ثنا و ستایشى که در خور حال او است بکند زیرا حق نعمت چنین اقتضائى دارد.
وجه چهارم بى صبرى باعث انحطاط آدمى از مقام رضا
همانا جزع وبیتابى کردن در مرگ فرزند باعث انحطاط بزرگى از مرتبه رضا به قضاء خدا است و موجب محرومیت و خسران عظیمى است و خداوند متعال کسى را که به قضاء او غضبناک و به مقدرات الهى اعتراض کند مذمت کرده است و فرمود:من لم یرض بقضائى و لم یصبر على بلائى فلیعبد ربا سواى یعنى کسى که به قضاء من راضى نشود و بر بلائم صبر نکند خدائى را غیر از من عبادت کند.و هنگامى که موسى علیه السلام عرض کرد پروردگارا مرا به چیزى که رضاى تو در آن است راهنمائى فرما خداوند متعال فرمود:ان رضاى فى رضاک بقضائى یعنى رضاى من در این است که توبه قضاء من راضى باشى.
و در قرآن کریم فرمود:رضى الله عنهم و رضواعنه خدا از ایشان راضى و ایشان نیز از خدا راضى شدند.و خداوند متعال به داودعلیه السلام وحى فرمود:یا داود وارید و انما یکون ما ارید فان سلمت لما ارید کغیتک ما ترید و ان لم تسلیم ما ارید اتعبتک فیما ترید ثم لایکون الا ما ارید.یعنى اى داود تو اراده مىکنى و من هم اراده مىکنم و آنچه که خواسته و اراده من است به وجود مىآید.پس اگر در برابر اراده من تسلیم شدى خواسته ات را کفایت مىکنم و اگر در برابر اراده من تسلیم تسلیم نشوى تو را در ارادهات به تعب و رنج مىاندازم و آخرهم حز اراده و خواسته من واقع نخواهد شد. و نیز خداوند متعال در قرآن مجید فرمود:لکیلاتا سوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم (7) ((هر مصیبتى که به شما مىرسد قبلا در لوح محفوظ ثبت شده است)) تا اینکه شما بر آنچه از دستتان مىرود تاسف نخورید و به آنچه خدا به شما عطا مىکند مغرور و دلشاد نگردید.
بدان که همانا رضا به قضاء خداى متعال ثمره محبت به خداست زیرا هر کس چیزى را دوست بدارد به کار او نیز راضى است و رضایت عبد از خدا دلیل بر رضاى خداوند متعال از عبد است. رضى الله عنهم و رضوا عنه و این مقام و مرتبه یعنى راضى بودن عبد از خدا و راضى بودن خدا از او کاملترین سعادات و بالاترین کمالات است و صاحب این مقام همیشه راحت و آرام است و هیچگاه تزلزل و اضطراب ندارد زیرا در او چیزى به عنوان خواستن و نخواستن وجود ندارد و خواستن و نخواستن براى او یکى است یعنى همواره تسلیم ارائه و خواسته خداست از خودش چیزى اعمال نمىکند که اگر به مرادش نرسید ناراحت شودو رضوان من الله اکبر(8)ان ذالک لمن عزم الامور(9) رضایت و خشنودى خدا بزرگتر است. این از استوارترین و محکمترین امور است. و در آینده نزدیک انشاء الله در این زمینه در باب رضا یعنى باب سوم این کتاب بحث مىگردد.
گریه کردن بر مرگ اقارب اگر متضمن اعتراض نباشد عیبى ندارد
بدانکه گریه کردن با رضا و خشنودى منافات ندارد و موجب سخط وخشم نیست و این کار مربوط به قلب است و در آینده نیز در این زمینه یعنى باب چهارم این کتاب بحث مىشود و از این قبیل است گریه انبیاء و ائمه علیه السلام بر فرزندان و دوستانشان زیرا گریه براى انسان یک امر طبیعى و مادامى که متضمن خشم و اعتراض به کار خدا نباشد عیبى ندارد.
وجه پنجم مصائب و مشکلات انبیاء و اولیاء از همه بیشتر بود
پنجمین چیزى که موجب رضا و خشنودیست این است که صاحب مصیبت نظر کند به اینکه در خانه ایست که طبیعت آن بر تیرگى و سختى و سرشتش بر مصائب و بلا ساخته شده است. پس آنچه که از بلاها و مصائب در دنیا واقع مىشود به مقتضاى ذات و طبیعت آن است. و اگر بر خلاف این مطلب واقع شود خلاف عادت است و آن به خاطر چیز دیگرى است مثلا: بر کافر و دشمنان خدا در دنیا کمتر مصائب و بلا واقع مىشود و این ربطى به اصل طبیعت دنیا ندارد.مخصوصا بلا و گرفتارى بزرگان و مردان شریف مانند انبیاء اوصیاء و اولیاء از سایرین بیشتر بود. شدائد و سختیهاى آنها به قدرى بود که کوهها از تحمل آن عاجز بودند این مطلب از کتابهاى بسیارى که در این زمینه نوشته معلوم است. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:الدنیا سجن المومن و جنة الکافر دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و گفتهاند که در دنیا لذت حقیقى وجود ندارد بلکه لذت دنیا راحت شدن و نجات یافتن از رنج است، و بهترین لذت دنیا مباشرت با زنان است که از نتیجه آن فرزند ایجاد مىگردد.
و این لذت چقدر سختى و رنجها را به دنبال دارد که کمترین آنها ضعف قواى بدنى و خستگى و فرسودگى است و وقتى که فرزند به وجود مىآید دردهاى او بر لذاتش فزونى مىیابدو سرورش به یک دهم حسرتهایش نمىرسید و کمترین آفاتش در حقیقت فراق وجدائى به هنگام مردان اوست آن فراقى که دلها را پاره و بدنها را از بین مىبرد و نابود مىسازد.پس هر چه را که کنى در دنیا آب است در حقیقت آب نیست بلکه سراب و آب نماست، و عماراتش اگر چه نیکو باشد روبه خرابى است و مالش اگر چه شخص جاهل به آن مغرور مىگردد رو به نابودى است. و کسى که در آب فروان شناورى مىکند نباید از رطوبت ناراحت شود و حزع و فزع کند زیرا طبع آب بر رطوبت است و کسى که خودش را در میان دوصف جگندهها داخل کند بدون ترس و وحشت نیست. زیرا طبیعت قرار گرفتن درد وصف جنگنده ترس و وحشت است و از عجائب این است که کسى دستش را در دهان افعیها داخل کند و خودش را از گزیدن آنها مصون بدارد و منکر آسیب رساندن آنها شود و عجیبتر این است که کسى از چیزى که طبعش بر ضرر بنا شده است تقاضاى منفعت نماید.و چه نیکو است گفتار یکى از فضلاء در مرثیه فرزندش:
طبعت على کدروانت تریدها صفوا من الاقذارو الاکدار
و مکلفوا الایام ضد طبا عها متطلب فى الماء جذوة نار
و اذا رجوت المستحیل فانما تینى البناء على شفیرهار
یعنى طبع دنیا و روزگار بر تیرگى بنا شده است در حالى که تو از آن توقع صافى از کثافات و کدورتها دارى. و کسى که روزگار را بر ضد طبعش تکلیف کند یعنى آسایش و راحتى از او طلب کند مانند کسى است که در آب تقاضاى شعله آتش کند. هرگاه آرزوى چیز محال و غیر ممکن نمائى مانند این است که لب پرتگاه ساختمان بنا کنى. یکى از عرفا گفته است: بر مصیبت دیده سزاوار است که مصیبت را بر خودش سهل و آسان نماید و از اینکه همه چیز در این دنیا فانى مىگردد و مسیرهها به پایان مىرسد غافل نباشد و در حقیقت دنیا خانه کسى است که در آن جهان خانه ندارد و مال کسى است که مال ندارد،جمع مىکند آن را کسى که عقل ندارد،و براى آن سعى کوشش مىکند یعنى حرص مىورزد کسى که اعتماد و یقین ندارد،و به جهت آن دشمنى مىکند کسى که دانائى ندارد،و بر آن حسد مىبرد کسى که بصیرت ندارد،کسى که در دنیا صحت دارد رنجور و کسى که مریض است افسرده، و فقیر دنیا محزون و غنىاش مفتون است. بدان که تو در این دنیا براى غرض خاصى خلق شدى و بیهوده و بیغرض خلق نشدى زیرا خداوند متعال از عبث و بیهوده کارى منزه است و فرمود:
و ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون (10) ما جن و انس را جز اینکه مرا پرستش کنند نیافریدیم.
و خداوند دنیا را محل کسب و تجارت آخرت قرار داده است و سرمایه آن تجارت را اعمال صالح و وقت آن را مدت عمر مقرر فرموده. وجدا این مدت نسبت به آنچه که کسب مىشود و آن عبارت است از سعادت ابدى بى پایان کوتاه است. پس اگر مشغول کسب این تجارت شوى و مانند مردان بزرگ بیدار باشى و همانند مردان دلاور کمر همت ببندى و بکار خود اهتمام ورزى امید است که به نصیب و بهره خود نائل گردى پس عمرت را در اهتمام به غیر آن چه که براى آن خلق شدى ضایع مکن و اوقات شریف عمرت را غنیمت بشمار و گرنه عمرت از بین مىرود و فائدهاى عائدت نمىگردد. زیرا غایب عود نمىکند و میت بازگشت نمىنماید یعنى عمر از دست رفته بر نمىگردد و از سعادتى که براى آن خلق شدى محروم مىگردى. و وقتى در آن جهان درجات سابقین و پیشتازان را ببینى و منازل آنها را مشاهده نمائى در حسرت و مغبونیت محرومیت دائمى فرو مىروى و هیچگاه حسرتت تمام نمىشود چون قابل جبران نیست. و در حالى خودت در انجام اعمال کوتاهى کردى و خود را از این تجارت پر سود محروم نمودى. پس بنابراین آن دردو رنج کوتاه مدت دنیا را با این درد و رنجهاى دراز مدت بى پایان قیامت مقایسه کن و هر کدام از این دو که برایت سختتر و مضرتر است از خود دفع کن با اینکه دفع سبب این یعنى رنجهاى آخرت را داراى ولى قدرت دفع سبب رنجهاى دنیا را ندارى کما اینکه حضرت على علیه السلام به اشعب بن قیس که در مرگ فرزندش بیتابى مىکرد فرمود:
ان صبرت جرى علیک القضاء و انت ما حور و ان لم تصبر جرى علیک القضاء و انت مازور.فاغتنم شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و اجعل الموت نصب عینک و استعدله بصالح العمل ودع الاشتغال بغیرک فان الموت یاتى الیک دونه .
یعنى اگر صبر کنى مقدرات بر تو جارى مىشود و تو پاداش خواهى داشت، و اگر صبر نکنى و بى تابى نمائى بازهم مقدرات مسیر خود را طى مىکند و وزر و گناه بر تو خواهد بود.پس جوانیت را قبل از پیرى و صحت را قبل از مرضت غنیمت بشمار،و مرگ را همیشه نصب العین خود قرارده و خود را با عمل صالح مهیا و آماده آن نما و از اشتغال بغیر خود بپرهیز زیرا مرگ به طرفت مىآید. و در قول خداوند تامل و تدبیر کن که فرمود:و ان لیس للانسان الا ماسعى و ان سعیه سوف یرى (11) نیست براى انسان جز آنچه را سعى کرده و زود است که سعیش را ببیند.
مقصود از سعى در آیه عمل انسان و منظور از رویت مشاهده عمل در روز قیامت است - تفسیر المیزان پس آرزویت راکوتاه و عملت را اصلاح و نیکو کن زیرا بیشترین چیزى که باعث اهتمام و دلبستگى به اموال و اولاد مىگردد آرزوى طولانى است. و پیغمبر اسلام به یکى از اصحاب خویش فرمود: اذا اصبحت فلا تحدث نفسک بالسماء و اذا امسیت فلا تحدث نفسک بالصباح و خذمن حیاتک لموتک و من صحتک لسقمک فانک لاتدرى ما اسمک غدا. یعنى چون صبح کنى فکر شب را مکن و چون شب کردى فکر صبح را مکن و از زندگانى خود براى مرگ و از صحتمندى و سلامتت براى روز بیماریت ذخیره بردار زیرا چه میدانى که فردا نام تو در میان چه طائفه خواهد.گروه مردگان یا زندگان.
و حضرت على علیه السلام فرمود: ان اشد ما اخاف علیکم خصلتان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فانه یعدل عن الحق و اما طول الامل فانه یورث الحب للدنیا ثم قال: الا ان الله یعطى الدنیا لمن یحب و یبغض و اذا احب عبدا اعطاه الایمان. الا ان للدین ابناء و للدینا ابناء فکونوا من ابناء الدین و لا تکونوا من ابناء الدنیا الا ان الدنیا قداتحلت مولیة، الا ان الاخرة قدار تحلت مقبلة، الاوانکم فى یوم عمل لیس فیه حساب. الاوانکم توشکون فى یوم حساب لیس فیه عمل. از دو خصلت بیش از هر چیز مىهراسم یکى پیروى از هوا و هوس، و دیگرى آرزوى دور و دراز و طولانى. اما پیروى از هوا و هوس انسان را از را ه حق باز مىدارد، و آرزوى دراز موجب دلبستگى به دنیاست. سپس حضرت فرمود:آگاه باشید که خدا دنیا را به دوست و دشمن خود عطاء مىکند و هرگاه بندهاى را دوست بدارد ایمان به او عطاء مىکند هشیار باشید که دین و دنیا هر کدام فرزندانى دارند، بکوشید که از فرزندان دین باشید نه از فرزندان دنیا. به هوش باشید که دنیا پشت کرده و مىرود، و آخرت به طرف شما مىآید. بیدار باشید که امروز وقت عمال است نه حساب و فرداى قیامت روزحساب است نه عمل. بدان که همانا محبوبى از تو جدا مىشود یعنى فرزندت وفات مىکند و حسرت و درد داغ او بر دلت باقى مىماند و وقتى که با تو بود همه گونه رنج و زحمت و مشقت برایت فراهم مىکرد و همواره به خاطر او یا بر علیه او به غلیظ مىآمدى و ناراحت مىشدى و براى اینکه از این ناراحتى نجات یابى در جستجوى دوستى غیر از او بودى و سعى مىکردى که داراى این صفات باشد که هم نشینىاش نیکو پیوستگىاش دائم و همدمى او زیاد و نفعش کامل باشد.
پس اگر به مرادت رسیدى و دوست دارى صفات مذکور را یافتى ظفرمند و پیروزى او همان کسى است که سزاوار است مقصد نهائى تو باشد و لازم است از او محافظت کنى و به او اهتمام ورزى و اوقات خود را صرف او نمائى و اوست غایت هر محبت و منتهاى هر مقصد و آن نیست مگر اشتغال به خدا و صرف همت به او و واگذارى هر چه که در این مسیر به انسان وارد مىشود به سوى او زیرا این علامت دوستى خداوند متعال است که فرمود:یجبهم و یحبونه(12) و الذین آمنوا اشد حبالله (13) یعنى خدا ایشان را دوست دارد و ایشان نیز خدا را دوست دارند و کسانیى که ایمان آوردهاند محبتشان از براى خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم محبت خدا را از شرائط ایمان قرار داده فرمود: لایومن احدکم حتى یکون الله و رسوله احب الیه مما سواهما و لایتحقق الحب فى احدکم لاحد مع کراهته لفعله و سخطه به بل مع رضاه به على کل وجه بل على وجه الحقیقه لاعلى وجه التکلف و التعنت. یعنى هیچ یک از شما ایمان نیاورد مگر اینکه خدا و رسول او در نزدش از همه محبوبتر باشند و محبت کسى در قلب هیچکدام از شما واقع نمىشود در حالى که از کار او ناراحت و غضبناک مىشود بلکه محبتش وقتى در قلب شما جایگزین مىگردد که در تمام حالات وجهات از کار او راضى باشید آن هم نه به صورت ناراحتى و تکلیف بلکه حقیقتا و قلبا بدون هیچ گونه مشقت و سختى.
و در اخبار حضرت داود علیه السلام وارد شده است که خداوند متعال به او فرمود: اى داود من دوست کسى هستم که او نیز مرا دوست داشته باشد و همدم کسى مىباشم که او نیز همدم من باشد، و مونس کسى هستم که او نیز به ذکر من مانوش باشد،و رفیق و مصاحب کسى مىباشم که او نیز رفیق من باشد،و کسى را بر مىگزینم که او نیز مرا بر گزیند،و مطیع کسى هستم که مرا اطاعت کند،و هر کس قلبا مرا دوست بدارد حیات و زندگانى اى به او مىدهم که به هیچ کس قبل از او ندادم، و کسى که حقیقتا در جستجوى من باشد مرا خواهد یافت، و کسى که در پى غیر من باشد هرگز مرا نخواهد یافت. پس اى اهل زمین غرور و تکبر را از خود دور سازید و به سوى کرامت و مصاحبت و مجالست و موانست من بشتابید و با من مانوس شوید تا من نیز با شما مانوس شوم و به سوى محبت و دوستى شما بشتابم. و خدایى تعالى به یکى از صدیقین وحى کرد که در میان بندگان من کسانى هستند که مرا دوست دارند و من نیز آنان را دوست مىدارم، آنان به من مشتاقند ومن نیز به آنان اشتیاق دارم آنان همیشه به یاد منند و من به یاد آنانم آنان به من نظر دارند و من هم با آنان نظر دارم اگر راه آنان را بپیمائى تو را نیز دوست مىدارم و گرنه دشمنت خواهم شد.
آن صدیق عرض کرد پروردگارا علامت آنان چیست؟ خداوند فرمود: آنان در روز چشم به سایه مىدوزند همانگونه که چوپان مهربان چشم به گله خود مىدوزد،و به آرزوى غروب آفتابند همان گونه که پرونده به هنگام غروب به آرزوى بازگشت به لانه خویش است. همین که شب فرا مىرسد و تاریکى آنها را در بر مىگیرد و بسترها گسترده و تختخوابها برافراشته مىگردد و هر دوستى با محبوب مورد علاقه خود خلوت مىنماید آنگاه آنان رو به من مىایستاند و با کلام من مناجات مىکنند و به راز و نیاز مىپردازند و به خاطر نعمتهائیى که به آنها دادهام.
گاهى فریاد مىزنند و گریه مىکنند و گاهى ناله و شکایت مىنمایند و این را در حال نشسته و ایستاده و در حال رکوع و سجود انجام مىدهند مىبینم که به خاطر من چه رنجى را تحمل مىکنند و مىشنوم که از محبت من و در فراق چه شکایتها دارند کمترین چیزى که به آنها عطا مىکنم سه چیز است-:1.قدرى از نور خودم را در دل آنان مىاندازم که در پرتو آن از من خبر مىدهند همانگونه که من از آنها خبر مىدهم. 2.اگر آسمانها و زمین و آنچه در آنها است در میزان عمل آنها باشد باز آن را براى آنان اندک مىشمارم. 3.روى به سوى ایشان مىکنم و کسى را که من رو به او مىکنم هیچ کس نمىداند که چه مىخواهم به او عطا کنم. در اینجا کلام را در مورد مقدمه قطع مىکنیم و وارد بابها مىشویم.
باب اول: در بیان عوضها
بدان که خداوند متعال عادل و کریم و غنى مطلق است به کمال ذات و جمال صفاتش شایسته نیست که بر بنده مومن خود در دنیا بلائى و او ناچیز نازل کند و عوض آن را زیادتر از آنچه بر عبد وارد نمود ندهد،زیرا اگر در برابر آن بلا هیچ عوض ندهد ظالم است و اگر به مقدار بلاعوض دهد عابث و بیهوده کار است تعالى الله عن ذالک علوا کبیرا، خداوند متعال از ظلم و عبث پاک و منزه است. و در این زمینه یعنى در اینکه خدا در عوض چیزى که از انسان مىگیرد چندین برابر عطاء میفرماید اهبار و احادیث بسیارى وارد شده که از جمله آنها این است:
1ان المومن لویعلم ما اعدالله له على البلاء لتمنى انه فى دار دنیا قرض با لمقاریض ... رسول اکرم ص) فرمود:اگر مومن بداند که خداوند چه پاداش بزرگى در برابر بلا برایش آماده کرده آرزو مىکند که در دنیا او را بإ؛ مقراضها تکه تکه کنند. این حدیث مفصل است و ما به ذکر آنچه که مربوط به این مطلب است اکتفاء نمودیم و این را متجاوز از سى نفر از صحابه از رسول اکرم صلى الله علیه و آله روایت کردهاند.
2 روى الصدوق رحمة الله با سناده الى عمربن عتبه السلمى قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله و سلم یقول: ایما رجل قدم ثلاثة اولاد لم یبلغوا الحنث او امراة قدمت ثلاثة اولاد فهم حجاب یسترونه عن النار. صدوق علیه الرحمه به اسناد خود از عمربن عتبه سلمى روایت کرده است که او مىگوید:از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم شنیدم مىفرمود:یعنى سه فرزند آنها به حد بلوغ بمیرند آن فرزندان حجابى مىشوند که پدر و مادر خویش را از آتش جهنم حفظ مىکنند و با پوشش خود مانع آتش دوزخ مىشوند.
پاداش کسى که سه کودکش بمیرند
3. عن ابى ذر زضى الله عنه قال ما من مسلمین یقدمان علیهما ثلاثة اولاد لم یبلغوا الحنث الا ادخلهما الله بفضل رحمته. ابوذر رضى الله عنه گفت: هیچ مرد وزن مسلمانى نیست که فرزند نابالغ آنها برایشان پیشى جویند یعنى قبل از پدر و مادر بمیرند مگر آنکه خداوند به فضل و رحمت خویش آن زن و مرو را در بهشت داخل فرماید حنث به کسرحاء یعنى گناه ،پس معنى عبارت لم یبلغوا الحنث چنین مىشود یعنى فرزندانى که هنوز به سنى که گناه برایشان نوشته شود نرسیدهاند.
پاداش کسى که در مرگ فرزند صبر کند
4 و با سناده الى جابرعن ابى جعفر محمدبن على الباقر علیهما السلام قال: من قدم اولاد یحتسبهم عندالله تعالى احجبوه من النار باذن الله تعالى عزوجل. مرحوم صدوق به اسناد خود به جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرد که آن حضرت فرمود:هرکس فرزندان از فرزندانى از پیش بفرستد و آنها را به حساب خدا بگذارد یعنى در مصیبت آنها براى خدا صبر کند آنها او را از آتش جهنم به اذن خداوند متعال حفظ مىکنند.
برترى یک فرزند از پیش فرستاده از هفتاد فرزند مجاهد بعد از خود
5 و با سناده الى على بن مسیر عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ولد واحد یقدمه الرجل افضل من سبعین یخلفهم من بعده کلهم قدر کبوا الخیل و قاتلو فى سبیل الله. و نیز صدوق رضوان الله علیه به اسناد خود به على بن میسر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:اگر مرد یک فرزند پیش بفرستد بهتر از این است که هفتاد فرزند بعد از خودش باقى بگذارد و تمام آنها سوار بر اسبان شوندو در راه خدا جهاد کنند.
پاداش مؤمن در مرگ فرزند بهشت است
6 و عنه علیه السلام ثواب المومن من ولده الجنة صبرا و لم یصبر. امام صادق علیه السلام فرمود:ثواب و پاداش مومن در مرگ فرزندش بهشت است خواه در مصیبت فرزند خود صبر کند، خواه صبر نکند.
پاداش مصیبت دیده بهشت است
7 و عنه علیه السلام: من اصیب بمصیبة جزع علیها او لم یحزع صبر علیها اولم یبصر کان ثوابه من الله الجنة و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده است فرمود:هر کس مصیبتى بر او وارد شود در برابر آن جزع و بیتابى کند و چه نکند و چه صبر کند چه نکند پاداش او ار طرف خدا بهشت است. و عنه علیه السلام: ولد واحد یقدمه الرجل افضل من سبعین ولدا یبقون بعده یدرکون القائم علیه السلام و ایضااز امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:اگر مرد یک فرزند از پیش بفرستد بهتر است از هفتاد فرزندى که بعد از خودش باقى بماند که امام زمان علیه السلام را درک کنند.
بلا در جان فرزند و مال باعث آمرزش گناهان است
9. روى الترمدى با سناده الى النبى صلى الله علیه وآله انه قال: ما نزل البلاء با المومن و المومنة فى نفسه و ولده و ما له حتى یلقى الله عزوجل و ما علیه خطیة ترمدى به اسناد خود پیغمبر صلى الله علیه و آله روایت مىکند که آن حضرت فرمود:هیچ بلائى در جان و فرزند و مال مر و زن مومن نازل نمىشود مگر اینکه خداى عزوجل را ملاقات مىکند در حالى که هیچ گناهى بر او نباشد یعنى بلاء در جان و فرزند و مال باعث پاک شدن گناهان است.
خداوند بوسیله بلا بنده را به مقام در آن جهان مىرساند
10 عن محمدبن خالد السلمى عن ابیه عن جده و کانت له صحبة قال :سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله و سلم یقول: ان العبد اذا سبقت له عندالله تعالى منزله و لم یبلغها بعمل ابتلاه الله فى جسده اوفى ماله اوفى ولده ثم صبر على ذالک حتى یبلغه المنزلة التى سبقت الیه من الله عزو جل محمدبن خالد سلمى از پدر و جدش نقل مىکند و جدش رفیقى داشت که مىگفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:هرگاه براى بنده در نزد خداوند متعال منزلت و مقامى آماده شود که بنده به وسیله عمل نتواند به آن برسد خداوند او را در بدن یا مال یا فرزندش مبتلاء مىکند سپس بنده در برابر بتلاتات صبر نماید تا اینکه خداوند او را به آن منزلتى که قبلا برایش آماده کرده بود نائل فرماید:
پنج چیز ارزشمند و پر قیمت
11 عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله علیه وآله و سلم قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: بخ بخ خمس ما اثقلهن فى المیزان لا اله الا الله و سبحان الله و الحمد لله و الله اکبر و الولدا الصالح یتوفى للرجال فیحتسبه به به از پنج چیز که چقدر در میزان سنگین و پر قیمت است و آن پنج چیز عبارتند از:1 لا اله الا الله 2 سبحان الله 3 الحمدلله 4 الله اکبر 5 فرزند صالح از مرد فوت کند و او آن را به حساب خدا بگذارد و براى خدا صبر کند. بخ بخ کلمهاى است که هنگام مدح و خرسندى از چیزى گفته مىشود و تکرار آن براى مبالغه است، و گاهى مشدد مىگردد در این صورت به معنى تفخیم و تعظیم از امرى است. یحتسبه یعنى آن فرزند فوت شده را به حساب خدا بگذار و براى رضاى خدا صبر کند که خدا کفایتش مىکند.
قضیه خواب پیامبرصلى الله علیه و آله در کودکان وفات یافته
12 عن عبدالرحمن بن سمره عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم نقل کرد که آن حضرت فرمود:من در عالم رویا قضیه عجیبى دیدم سپس حضرت حدیث طولانى و مفصلى را ذکر کرد و در ضمن آن حدیث گفت :مردى از امتم را دیدم که میزان عملش سبک بود سپس اطرافش آمدند و میران عملش را سنگین و ارزشمند کردند. فرط فرط بفتح فاء وراء به فرزندانى نا بالغى گفته مىشود که قبل از پدر و مادر بمیرد جمعش افراط است (14) افراط در اصل به کسانى مىگویند که قبل از کاروان به سوى آب مىروند تا اسباب و مقدمات آب را براى اهل کاروان آماده نمایند.
تحصن سقط جنین کنار درب بهشت
13عن سهل بن حنیف رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: تزوجوا فانى مکاثر بکم الامم یوم القیمه ان السقط لیظل محبنطئا على باب الجنة فیقال له ادخل یقول: حتى یدخل ابواى سهل بن حنیف رضى الله عنه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده که آن حضرت فرمود:ازدواج کنید تا نسلتان زیاد شود زیرا من به کثرت شما در روز قیامت بر سایر امم افتخار و مباهات مىکنم حتى جنین سقط شده خشمگین بر در بهشت مىایستد، با و مىگویند برو در بهشت ،مىگوید: تا پدر و مادرم پیش از من به بهشت نروند قدم در بهشت نخواهم گذاشت. (15) سقط بچهاى که ناتمام از شکم مادرش خارج شود (محبنطئا) غضبناک و خشمگین
اعتصاب و تحصن سقط جنین جهت شفاعت پدر و مادر
14 عن معویة بن جیده القشیرى عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: سوداء ولود خیر من حسنا لا تلدانى مکاثر بکم الامم حتى ان السقط لیظل محبنطئا على باب الجنتة فیقال له ادخل الجنه. فیقول: انا و ابواى فیقال: انت و ابواک معاویه بن جیده قیشرى از نبى اکرم صلى الله علیهو آله وسلم نقل کرد که آن حضرت فرمود:زن سیاه فرزند زا از زن زیباى نازابهتر است، زیرا من به کثرت شما بر سایر امتهانات مىکنم حتى اینکه فرزند سقط شده با حالت ناراحتى و چشم انتظارى بر در بهشت مىایستد ،به او مىگویند:برو به بهشت طفل سقط شده در جواب مىگوید: من تنها داخل نمىشوم بلکه با پدر و مادرم وارد مىشوم آنگاه به او گفته مىشود تو و پدر ومادرت بروید به بهشت.
شفاعت سقط جنین پذیرفته مىشود
15 عن عبدالملک بن عمروعمن حدثه ان رجلا اتى النبى صلى الله علیه و آله وسلم فقال: یا رسول الله تزوج فلانة؟ فنهاه رسول الله (ص) عنها. ثم اتاه ثانیة فقال یا رسول الله اتزوج فلانة؟ فنهاه عنها. ثم اتاه ثالثه فقال :رسول الله (ص) سوداء و لودا حب الى من عاقر حسناء ثم قال: صلى الله علیه وآله و سلم: اما عملت انى مکاثر بکم الامم حتى ان السقط لیبقى محبنطئا على باب الجنة فیقال: له ادخل فیقول: لا حتى یدخل ابواى فیشفع فیهما فیدخلان الجنة. از عبدالملک بن عمر روایت شده است که مردى خدمت پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم آمد عرض کرد اى رسول خدا آیا با فلان (که ظاهر زنى زیبا ولکن عاقر و نازا بود) ازدواج بنمایم؟
حضرت فرمود: نه آن مرد رفت و دومرتبه خدمت حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا آیا با فلان زن ازدواج بکنم؟ حضرت فرمود: نه. آن مرد رفت و مرتبه سوم آمد پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود:زن سیاه زاینده نزد من بهتر است از زن زیباى نازا سپس فرمود:مگر نمىدانى که من به کثرت شما بر سایر امتها مباحات مىکنم؟ حتى اینکه فرزند سقط شده با حالت غضب و ناراحتى بر در بهشت مىماند به او مىگویند برو به بهشت مىگوید: تا پدر و مادرم نروند من پا در بهشت نمىگذارم در مورد پدر و مادر شفاعت و وساطت مىکند و شفاعتش مورد قبول درگاه خداوند واقع مىشود و پدر و مادرش نیز به بهشت مىروند.
16عن سهل بن الحنظلة و کان لا یود له و هو ممن بایع تحت الشجرة قال :لئن یولدلى فى الاسلام ولد و یموت سقطا فاحتسبه احب الى من ان یکون لى الدنیا و ما فیها. سهل حنطله از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله بود و صاحب فرزند نمىشد و از جمله کسانى است که زیر درخت با پیامبر صلى الله علیه و آله بیعت کرده است او مىگفت: اگر خداوند در اسلام به من فرزندى عنایت کند و آن فرزند در حال سقط از دنیا برود و من آن را به حساب خدا بگذارم نزد من از دنیا و آنچه در آن است بهتر مىباشد.(16)
فرزند تازه زائیده مادر خود را به سوى بهشت مىکشد
17 عن عبادة بن الصامتان رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم قال :النفساء یجرها ولدها یوم القیامة بسررها الى الجنة عباده بن صامت از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که آن حضرت فرمود:زن تازه زائیده را فرزند خود در قیامت به سررش به طرف بهشت مىکشد .نفساء به ضم نون و فتح فاء زنى که تازه زائیده باشد سر به کسر و فتح سین آن چیزى است که قابله آن را از ناف نوزاد قطع مىکنند، یعنى فرزندى که هنوز سرهاش قطع نشده باشد.
برترى یک کودک پیش فرستاده از صد فرزند مجاهد
18 عن عمربن شعیب عن ابیه عن جده قال: قال رسول الله من قدم من صلبه ولده لم یبلغ الحنث کان افضل من ان یخلف من بعده ماة کلهم یجاهدون فى سبیل الله لا تسکن روعتهم الى یوم القیامة. عمربن شعیب از پدر و جدش روایت مىکند که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که یک فرزند به حد بلوغ نرسیده از صلب خویش قبل از خود بفرستد یعنى فرزندش قبل از بلوغ بمیرد بهتر است از اینکه صد فرزند بعد از خود به جاى بگذارد که همه آنها در راه خدا جهاد کنند و تا روز قیامت لحظه قلبشان از جهاد در راه خدا آرا م نگیرد.
برترى یک سقط جنین پیش فرستاده از صد فرزند مجاهد بعد از خود
19عن الحسن قال: قال رسول الله (ص): لئن اقدم سقطا احب الى من ان اخلف ماة فارس کلهم یقاتل فى سبیل الله. حسن از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت فرمود:اگر یک فرزند سقط شده از پیش بفرستم برایم بهتر است از اینکه صد فرزند جنگنده از خود باقى بگذارم که همه آنها در راه خدا جهاد کنند.
سخنان رسول اکرم صلى الله علیه و آله به زبیر در اهمیت فرزند از پیش فرستاده
20 عن ایوب بن موسى از بنى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که آن حضرت به زبیر فرمود:اى زبیر اگر یک فرزند سقط شده از پیش بفرستى بهتر است از اینکه صد فرزند از خود به یادگار گذارى که همه آنها سوار بر اسب شوند و در راه خدا جهاد کنند.
تحصن اطفال در قیامت و خطاب پروردگار به آنها
21 عن النبى صلى الله علیه وآله وسلم انه قال: یقال: للولدان یوم القیامة ادخلو الجنة فیقولون یا رب حتى یدخل ابائنا و امهاتنا قال: فیابون فیقول الله عزوجل: مالى اراهم محبنطئین ادخلوا الجنة. فیقولون: یا رب ابائنا فیقول تعالى: ادخلوا الجنة انتم و ابائکم. از رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نقل شده است که فرمود:در روز قیامت به کودکان گفته مىشود بروید داخل بهشت کودکان مىگویند: پروردگارا تا پدر و مادر ما داخل نشوند ما نمىرویم حضرت فرمود: کودکان از رفتن به بهشت امتناع مىورزند سپس خداوند عزوجل مىفرماید: چرا این کودکان ناراحتند خطاب مىکنند اى کودکان بروید داخل بهشت، کودکان عرض مىکنند پروردگارا پدر و مادر ما داخل شوند تا ما نیز داخل شویم آنگاه خداوند حهربان شفاعت اطفال را قبول مىکند و از درگاه رحمت الهى خطاب مىرسد اى کودکان شما با پدرانتان وارد بهشت شوید.
استقبال کودکان با جامهاى شراب از پدر و مادر در قیامت
22عن عبیدة بن عمیراللیثى قال: اذا کان یوم القیامة خرج ولدان المسلمین من الجنة بایدیهم الشراب قال: فیقول الناس لهم اسقونا اسقونإ؛'' فیقولون: ابوینا ابوینا قال: حتى ان السقط محبنطئا بباب الجنة فیقول: لا دخل حتى یدخل ابواى از عبیده بن عمیر لیثى روایت شده است که مىگوید: وقتى روز قیامت مىشود اطفال مسلمین از بهشت بیرون مىآیند در حالى که در دست خود جامهائى پر از شراب بهشتى دارند آنگاه مردم محشر از شدت تشنگى به آنها مىگویند: اسقونا، اسقونا یعنى به ما آب به ما آب دهید. اطفال مىگویند ابوینا، ابوینا، یعنى این شرابهاى بهشتى مخصوص پدران ما است. حتى اینکه فرزند سقط شده با حالت غضب و ناراحتى کنار در بهشت تحصن مىکند و مىگوید: تا پدر و مادرم به بهشت نروند من هرگز نخواهم رفت.
منظره دیگر از تحصن اطفال در قیامت و خطاب پروردگار به آنها
23 عن انس بن مالک قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: اذا کان یوم القیامة نودى فى اطفال المومنین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم ثم ینادى فیهم ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون: ربنا و والدینا معنا ثم ینادى فیهم ثانیة ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون: ربنا و والدینا ثم ینادى فیهم ثالثه ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون: ربنا و والدینا فیقول: فى الرابعة و والدیکم معکم فیثب کل طفل الى ابویه فیاخذون بایدیهم فیدخلون بهم الجنة فهم اعرف با بائهم و امهاتهم یومدذ من اولادکم الذین فى بیوتکم انس بن مالک از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرد که آن حضرت فرمود:وقتى روز قیامت شود در میان اطفال مومنین ندا مىشود که از قبرهایتان خارج شوید آنها بلافاصله از قبرهایشان خارج مىشوند، سپس در بین آنها ندا مىشود که فوج فوج به بهشت وارد شوید.کودکان عرض مىکنند پروردگارا پدر و مادر ما هم با ما بیایند سپس مرتبه دوم به آنها ندا مىشود که فوج فوج به بهشت روید،اطفال مىگویند :پروردگارا پدر و مادر ما هم بیایند. بعد مرتبه سوم به ایشان ندا مىشود که گروه گروه وارد بهشت گردید. کودکان نیز عرض مىکنند خدایا پدر و مادر ما هم با ما وارد شوند خداوند در مرتبه چهارم خطاب مىفرماید: شما با پدر و مادرتان وارد بهشت شوید آنگاه هر طفلى شتابان و به سرعت به طرف پدر ومادر خویش مىرود و دست آنها را مىگیرند و به اتفاق هم داخل بهشت مىگردند و آن اطفال در آن روز به پدر ومادرشان آشناترند از فرزندانى که امروز در خانههاى شما هستند.زمر زمر دستجاب و گروههاى مختلفى هستند که به ترتیب یکى پس از دیگرى مىروند. و بعضى گفتهاند زمر طبقات مختلفى از شهیدان و زاهدان و عالمان و قاریان و محدثان و غیر هم مىباشند.
سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام تسلیت به یکى از اصحاب
24عن انس بن مالک ان رجلا کان یجى و بصبى معه الى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و انه مات فاحتبس والده عن رسول الله صلى الله علیه و آله فسال عنه فقالوا مات صبیه الذى رایته معه فقال (ص): هلا اذنتمونى؟ فقوموا الى اخینا نعزیه فلما دخل علیه اذا الرجل حزینا و به کابة فعزاه فقال :یارسول الله (ص)کنت ارجوه لکبرسنى و ضعفى فقال رسول الله (ص):اما یسرک ان یکون یوم القیامه بازائک فیقال له ادخل الجنه فیقول: یا رب و ابواى فلا یزال یشفع حتى یشفعه الله عزوجل فیکم و یدخلکم الجنه جمیعا از انس بن مالک روایت شده است که مردى همیشه با کودکش به نزد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىآمد و پس از چندى فرزندش فوت شد و آن مرد از آمدن به خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله خودارى کرد تا اینکه پیامبرصلى الله علیه و آله از حال آن مرد جویا شد اصحاب عرض کردند آن فرزندى که شما دیدید که به همراه او مىآمد وفات کرد حضرت فرمود: چرا مرا از این قضیه با خبر نکردید؟ فرمود:پس حرکت کنید تا برویم به نزد برادرمان و او را در مرگ فرزندش تسلیت دهیم چون حضرت رسول صلى الله علیه و آله بر آن مرد وارد شد دید که خیلى اندوهگین است و قیافهاش از شدت ناراحتى تغییر کرده است حضرت به او تسلیت گفت،عرض کرد اى رسول خدا صلى الله علیه و آله فرزندم امید پیرى و دوران ضعف و ناتوانیم بوده است. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود:آیا تو را مسرور و دلشاد نمىکند به اینکه در روز قیامت به دنبالت بیاید و به او گفته مىشود برو بهشت مىگوید: پدر و مادر من هم به بهشت روند تا من بروم و آن قدر شفاعت و وساطت مىکند تا اینکه خداوند عزوجل شفاعتش را مىپذیرد و همه شما را به بهشت مىبرد. احتبس یعنى از آمدن به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله خودارى کرد هلال ذنتمونى یعنى چرا مرا خبر نکردید.کابه یعنى تغییر و انکسار نفس از شدت اندوه و ناراحتى.
ایضا سخنان پیامبر(ص)هنگام تسلیت به عثمان بن مظعون
25 و عن انس ایضا قال: توفى لعثمان بن مظعون رضى الله عنه ولدفا شتد حزنه علیه حتى اتخذ فى داره مسجد یتعبد فیه فبلغ ذالک النبى (ص) فقال: یا عثمان ان الله عزوجل لم یکتب علینا رهبانیه انما رهبانیه امتى الجهاد فى سبیل الله یا عثمان بن مظعون ان للجنة ثمانیة ابواب و للنار سبعة ابواب افلا یسرک الاتاتى بابا منها الاوجدت ابنک بجنبه اخذا بححزتک لیشفع لک الى ربه عزوجل قال: فیقل یا رسول الله و لنا فى افرطنا ما لعثمان قال نعم لمن صبر منکم و احتسب و نیز انس بن مالک مىگوید:پسرى از عثمان بن مظعون وفات یافت واوشدیدا از مرگ فرزند خویش محزون و اندوهناک گردید حتى اینکه از شدت ناراحتى در خانه خود مسجدى اتخاذ کرد که در آن مشغول عبادت بود و از خانه بیرون نمىرفت رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) از اینجریان باخبر شد و و به نزد او رفت و گفت: اى عثمان خداوند عزوجل رهبانیت و گوشه نشینى را بر ما ننوشت و جایز نمىداند همانا رهبانیت امت من جهاد در راه خداست. اى عثمان بن مظعون بهشت هشت در دارد و جهنم هفت در آیا تو خوشحال و مسرور نمىکند به اینکه از هیچ درى وارد نمىشوى مگر آنکه فرزندت را کنار آب در مىیابى در حالى که به دامنت چنگ مىزند تا شفاعت تو را نزد پروردگار خویش بنماید. انس بن مالک مىگوید:بعضى از اصحاب گفتند:اى رسول خدا صلى الله علیه و آله آیا آنچه را که براى پیش فرستاده عثمان گفتند براى پیش فرستادههاى ما هم هست یعنى همان طور که فرمودید:طفل فوت شده عثمان بن مظعون در قیامت از او شفاعت مىکنند حضرت فرمود:بلى هرکس از شما در مرگ فرزندخویش براى خدا صبر کند آن فرزند در قیامت از او شفاعت مىکند.(17)
گفتگوى رسول اکرم صلى الله علیه و آله با مرد فرزند مرده
26 عن قرة بن ایاس ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم کان یختلف الیه رجل من الانصار مع البنه له فقال له النبى صلى الله علیه و آله: ذات یوم یا فلان تحبه ؟قال: نعم یا رسول الله احبه کحبک ففقده النبى صلى الله علیه و آله فسال عنه فقالوا یا رسول الله مات ابنه فلما راه قال: علیه الصلوة و السلام اما ترضى (اولا ترضى) ان لا تاتى یوم القیامة بابا من ابواب الحنة الاجاء حتى یفتحه لک فقال رجل یا رسول الله اله وجدهام لکلنا ؟قال: بل لکلکم. قره بن ایاس مىگوید: مردى از انصار همیشه با کودکش خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و آمد میکرد روزى پیامبرصلى الله علیه و آله عرض کرد بلى یا رسول الله او را همانند خودت دوست مىدارم.پس از چندى که حضرت آن مرد را ندید حال او را از اصحاب جویا شد اصحاب عرض کردند اى رسول خدا فرزند مورد علاقهاش وفات کرده است. سپس وقتى که پیامبرصلى الله علیه و آله آن مرد را دید به او فرمود: آیا راضى و خشنود نمىشوى به این که روز قیامت به هیچ درى از درهاى بهشت نروى مگر آن که فرزندت بیاید تا این که آن در را برایت بگشاید. آنگاه مردى از اصحاب گفت: اى رسول اکرم صلى الله علیه و آله آیا این مطلب که فرمودید تنها مخصوص اوست یا براى همه ما است ؟ حضرت فرمود: براى همه شما است.
طفل در قیامت در بهشت را بسوى پدر و مادر مىگشاید
27 - روى البیهقى ان النبى صلى الله علیه و آله کان اذا جلس یحلق الیه نفرمن اصحابه به و کان فیهم رجل له بنى صغیر یا تیه من خلف ظهره فیقعده بین یدیه الى ان هلک ذالک الصبى فا متنع الرجل من الحلقه ان یحضرها تذکر اله و حز نا قال: فقعده النبى صلى الله علیه و آله قال: مالى لاارى فلانإ؛،، فقیل ابنه الذى را یته هلک فمنعه الحزن اسفا علیه و تذکر اله این یحضر الحلقه فلقیه النبى صلى الله علیه و آله و سلم فسا له عن ابنه فاخبره بهلاکه فعزاه و قال: یا فلان ایماکان احب الیک ان تمتع به عمرک اولاتاتى غدا بابا من ابواب الجنه الا وجدته قدسبقک الیه یفتحه لک قال: یا نبى الله لا بل یسبقنى الى باب الجنه احب الى قال: فداک لک فقام رجل من الانصار رفقال : یا نبى الله اهذا لهذا خاصهام من هلک له طفل من المسلمین کان له ذالک قال بل من هلک له طفل من المسلمین کان له ذالک. از بیهقى که یکى از فقهاء بزرگ اهل سنت است روایت شده است که هر گاه پیامبرصلى الله علیه و آله مىنشست گروهى از اصحاب دائره و عرب نزد آن حضرت مىنشستند و در میان آنها مردى بود که فرزند کوچکش از عقب سرش مىآمد و پدرش او را در آن حلقه جمعیت جلوى خود مىنشاند تا این که آن بچه از دنیا رفت و پدر او از حضور در آن حلقه جمعیت خود دارى مىکرد چون اگر مىآمد در آن حلقه مىنشست بیاد صحنهاى که بچهاش در آن جمع حضور داشت مىافتاد و متاثر و محزون مىشد لذا از این جهت در آن جلسه شرکت نمىکرد. بیهقى مىگوید ن پس از چند که پیامبرصلى الله علیه و آله آن مرد را در آن جمع نیافت فرمود: فلان مرد کجاست و چرا من او را نمىبینم ؟ اصحاب عرض کردند آن فرزندى که به همراهش مىآمد و جلوى او مىنشست از دنیا رفت و از شدت ناراحتى و این که اگر در این جمع شرکت کند بیاد فرزندش مىافتد لذا از آمدن در این جمع خوددارى مىکند.رسول اکرم صلى الله علیه و آله به دیدار او رفت و در مورد فرزندش از او پرسید عرض کرد، فرزندم دارد دنیا را وداع کرد حضرت پس از تسلیت به او فرمود: اى فلان کدام یک از این دو چیز نزد تو بهتر است. 1- این که در مدت عمرت از فرزندت بهرهمند شدى.2- اینکه فرداى قیامت به طرف هر درى از درهاى بهشت بروى فرزندت را پیش روى خود بیابى که بطرف درب مىرود تا آن را برایت بگشاید ؟عرض کرد: اى رسول اکرم صلى الله علیه و آله دوست دارم که در قیامت فرزندم در بهشت را بسویم بگشاید. حضرت فرمود: آن فرزند براى تو چنین است.
در این هنگام یکى از انصار حرکت کرد و گفت: اى رسول اکرم صلى الله علیه و آله این خصیصهاى که فرمودید مخصوص همین مرد است یا براى هر مسلمانى که فرزندش وفات کند این چنین است حضرت فرمود: هر کس از مسلمانان فرزندش بمیرد آن فرزند در بهشت را بسویش مىگشاید.
استقبال کودک از پدر در قیامت با جامى از شراب
28- عن زارة اوفى ان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عزى رجلا على ابنه فقال: اجرک الله و اعظم لک الاجر فقال الرجل: یا رسول الله انا شیخ کبیر و کان ابنى قد اجزء عنى فقال له النبى صلى الله علیه و آله ایسرک ان یشیر لک اویتلقاک من ابواب الجنة بالکاس قال: من لى بذالک فقال: الله لک به ولکل مسلم مات ولده فى الاسلام. از زراره اوفى روایت شده است که رسول اکرم (ص) به مردى که فرزندش از دنیا رفته بود تسلیت گفت و به او فرمود: اجرک الله و اعظم لک الاجر یعنى خداوند اجر بزرگ به تو عطاء کند آن مرد عرض کرد اى رسول اکرم صلى الله علیه و آله من پیر مرد سالخوردهاى هستم و فرزندم کفایت امور مرا مىنمود حضرت به او فرمود: آیا خوشحال و مسرور نمىکند تو را که فرزندت در قیامت به تو و اشاره مىکند یا کنا درهاى بهشت با جامى از شراب بهشتى به استقبال تو بیاید، آن مرد عرض کرد چه کسى این عنایت را بمن مىکند حضرت فرمود : خداوند به تو و هر مسلمانى که فرزندش بمیرد عطا مىفرماید:
خانه حمد در بهشت
29- عن عبدالله بن قیس عن رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اذا مات ولد لعبد قال الله تعالى: لمائکته اقبضتم ولد عبدى ؟ فیقولون نعم فیقول: قبضتم ثمرة فواده ؟ فیقولون: نعم فیقول: ما ذا قال عبدى فیقولون :حمدک و استرجع فیقول الله تعالى ن ابنوا لعبدى بیتا فى الجنة وسموه بیت الحمد. از عبدالله بن قیس روایت شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر گاه فرزند بنده بمیرد خداوند به ملائکهاش مىفرماید: آیا فرزند بندهام را قبض نمودید و گرفتید ؟ ملائکه مىگویند بلى. سپس خداوند مىفرماید: در آن هنگام بندهام چه گفت: ملائکه عرض مىکنند: حمد و ستایش تو را مىنمود و کلمه استرجاع بر زبان جارى مىکرد، آن گاه خداوند متعال خطاب به ملائکه مىفرماید: خانهاى در بهشت براى بندهام بنا کنید و آن را خانه حمد نام نهید.
کودکان پیش فرستاده سپر محکم براى پدر ومادر
30-روى ان امرة اتت النبى صلى الله علیه و آله و سلم و معها ابن لها مریض فقالت: یا رسول الله ادع الله تعالى ان یشفى لى ابنى هذا فقال لها رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم هل لک فرط قالت: نعم یا رسول الله قال: فى الجاهلیة قالت: بل فى الاسلام فقال: رسول الله جنة حینة در روایت است کهه زنى به خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم آمد و فرزند مریضش نیز به همراهش بود به پیامبر عرض کرد:اى رسول خدا صلى الله علیه و آله به درگاه خدا دعاء فرمائید تا فرزندم را شفا دهد حضرت به آن زن فرمود:آیا فرزنداز پیش فرستاده دارى یعنى تا به حال فرزندى از تو فوت شده است یا نه زن عرض کرد: بلى یا رسول الله، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:در زمان جاهلیت یا در اسلام ؟ زن گفت در اسلام رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:آن فرزند سپر محکم است یعنى نگهدارنده تو است از آتش جهنم یا از جمیع ترس و وحشتهاى قیامت.
هرکس در مرگ فرزند صبر کند بهشت بر او واجب مىگردد
31- عن جابربن سمرة قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم :من دفن ثلاثة و صبر علیهم و احتسب وجب له الجنة فقالت: ام ایمن و اثنین فقال: من دفن اثنین و صبر علیهما و احتسبخما و جبت له الجنة فقالت :ام ایمن و واحد فسکت و امسک فقال: یا ام ایمن من دفن واحدا و صبر علیه و احتسب و جبت له الجنة جابربن سمره مىگوید:رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:کسى که سه فرزندش بمیرند و او بر مرگ آنها صبرپیشه سازد و به حساب خدا بگذارد یعنى براى رضاى خدا صبر کند بهشت بر او داجب مىگردد ام ایمن نیز عرض کرد اگر یک فرزند از کسى فوت شود چطور است؟ حضرت ساکت شد و قدرى مکث کرد بعد فرمود:اى ام ایمن هرکس یک فرزند از او فوت گردد و او براى خدا صبر پیشه کند بههشت بر او واجب مىشود.
کودکان پیش فرستاده پدر و مادر را از آتش جهنم حفظ مىکنند
32-عن عبدالله بن مسعود رضى الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم من قدم ثلاثة لم یبلغ الحنث کان له حصنا حیصنا فقال :ابوذر فدمت اثنین فقال صلى الله علیه و آله و سلم و اثنین ثم قال: ابى بن کعب قدمت واحد فقال: (ص) و واحد ولکن انما کان ذالک عندالله الصدمة الاولى. عبدالله بن مسعود رضى الله عنه مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هنوز به حد بلوغ نرسیدهاند از پیش بفرستند یعنى سه فرزندش بمیرند براى او در قیامت یک قطعه و پناهگاه محکم است که او را از خطرات قیامت مصون مىدارد ابوذر گفت: من دو فرزند از پیش فرستادم یعنى آیا این حکم شامل من هم مىشود حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود:بلى شامل کسانى که دو فرزند از پیش فرستادهاند هم مىشود سپس ابى بن کعب گفت: من یک پیش فرستاده دارم یعنى آیا براى من نیز دژ و پناهگاه در قیامت وجود دارد حضرت فرمود:بلى یعنى کسى که یک فرزند هم از پیش بفرستد مشمول این قانون مىگردد و این دژ و پناهگاه پاداش اولین صدمه و مصیبت است.
گفتار رسول اکرم ص در مورد زنهاى فرزند مرده
33-عن ابوسعید الخدرى ان النساء قلن للنبى (ص) اجعل لنا یوما تعظنا فیه فوعظهن و قال: ایما امراة مات لها ثلاثة من الولد کانوا لها حجابا من النار قالت: امراة واثنان قال: واثنان از ابو سعید خدرى روایت شده است که زنها به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله عرض کردند یک روزى را براى موعظه ما قرار ده حضرت به آنها موعظه نمود و فرمود: هر زنى سه فرزند از او فوت گردد آنها براى او حجابى و مانعى از آتش جهنم مىشود. یکى از زنها گفت: اگر از کسى دوفرزند فوت شود چگونه است؟ حضرت فرمود:دو فرزندهم از کسى فوت شود براى او حجابى مىشوند که او را از آتش جهنم حفظ مىکنند.
گفتگوى پیامبر صلى الله علیه و آله با بانوئى که در مرگ فرزندش بیتابى مىکرد
34-عن بریدة قال: کان رسول الله صلى الله علیه و آله یتعاهد الانصار و یعودهم و یسئل عنهم فبلغه ان امراة مات ابن لها فجزعت علیه فا تاها فامرها بتقوى الله عزو جل والصبر فقالت: یا رسول الله انى امراة رقوب لاالدو لم یکن لى ولد غیره فقال رسول الله (ص):الرقوب التى لایبقى لها ولدها ثم قال: ما من امرء مسلم اوا امراة مسلمة یموت لها ثلاثة من الولدا الاادخلها الله الجنة و فى حدیث احزانه (ص) قال: لها اما تحبین ان ترینه على باب الجنة و هو یدعوک الینا قالت بلى قال: فانه کذالک. یکى از اصحاب رسول خدا به نام بریده مىگوید: رسول اکرم صلى الله علیه و آله همیشه به دیدار و احوالپرسى انصار مىرفت و از وضع آنها جویا مىشد ،روزى به حضرت خبر رسید که زنى فرزندش مرده است ناراحتى و بیتابى مىکند حضرت بلافاصله جهت تسلین و دلدارى آن زن به نزد او رفت و او را به تقوا و صبر امر فرمود:زن عرض کرد اى رسول خدا من زنى رقوب و نازا هستم و فرزندى به غیر از همین که فوت شده نداشتم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:رقوب زنى است که فرزندانش باقى نمىمانند و مىمیرند نه زن نازا سپس فرمود: هیچ زنى و مرد مسلمانى نیست که سه فرزند از ایشان فوت نگردد مگر آنکه خدا آنها را در بهشت داخل نماید. و در حدیث دیگر آمده است که حضرت به آن زن فرمود: آیا دوست ندارى که فرزندت را بر در بهشت ببینى در حالى که تو را به سوى ما دعوت مىکند زن گفت :بلى دوست دارم حضرت فرمود:این چنین است که فرزندت در قیامت تو را بسوى ما دعوت مىکند. رقوب در لغت به معنى زن نازا یا این که زنى که فرزندانش باقى نمانند آمده است ولى پیامبر صلى الله علیه و آله آن را به معنى دوم تخصیص داده است یعنى زنى که فرزندانش مىمیرند و باقى نمىمانند.
ایضا گفتار پیامبرصلى الله علیه و آله در پاداش صبر در مرگ فرزند
35- عن النصر السلمى ان رسول الله (ص) قال: لا یموت لا حد من المسلمین ثلاثة من الولد فیحتسبهم الا کانوا له حنصا من النار فقالت: امراة واثنان فقال: واثنان از نصر سلمى روایت شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:هیچ مسلمانى نیست که سه فرزندش فوت شود و آنها را به حساب خدا بگذارد یعنى براى خدا صبر کند مگر این که آنها حصن و پناهگاه محکم براى او مىشود که او را از آتش جهنم حفظ مىکنند .زنى عرض کرد: اى پیامبر اگر کسى دو فرزندش هم بمیرد چنین است حضرت فرمود:بلى.
صبردر مرگ فرزند باعث نجات از آتش جهنم است
36-و عنه صلى الله علیه و آله وسلم من قدم من ولده ثلثا صابرا محتسبا کان محجوبا من النار باذن الله عزوجل. و فى لفظاا خر من قدم شیئا من ولده صابر محتسبا حجزه باذن الله من النار.رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود:کسى که سه فرزند از پیش بفرستد و براى رضاى خدا صبر کند ار آتش جهنم به اذن خدا محفوظ مىشود. و در حدیث دیگر آمده است که حضرت فرمود:هر کس فرزندى از پیش بفرستد و براى خدا صبر کند آن فرزند او را به اذن خدا از آتش جهنم حفظ مىکند.
گفتگوى پیامبرصلى الله علیه و آله با ام میسر در مورد فرزندان از پیش فرستاده
37-عن ام میسر الانصاریة عن رسول صلى الله علیه و آله وسلم انه دهل علیها و هى تطبخ حبا فقال: من مات له ثلاثة لم یبلغوا الحنث کانوا له حجابا من النار فقالت: یا رسول الله واثنان فقال لها واثنان یا ام میسر و فى لفظ آخر فقالت: او فرطان ؟قال: اوفرطان. رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم براى میسرانصارى واردشد و او مشغول طباخى بود حضرت به او فرمود:اى ام میسر هر کس سه فرزند از او قبل از بلوغ بمیرند آن فرزند براى او حجاب و مانع از آتش جهنم مىشوند ام میسر عرض کرد اى پیامبر خدا اگر دو فرزند هم از او بمیرند آن دو او را از آتش جهنم حفظ مىکنند. و در حدیث دیگر آمده است کهام میسر عرض کرد: اى پیامبر خدا اگر کسى دو پیش فرستاده داشته باشد چگونه است؟ حضرت فرمود: اگر دو پیش فرستاده هم داشته آن دو او را از آتش جهنم حفظ خواهند کرد.
ایضا گفتگوى پیامبر(ص)با بانوئیکه سه فرزندش مرده بود
38-عن قبیصة بن برهة قال: کنت عند رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم. جالسا اذاتته امراة فقالت: یا رسول الله ادع الله لى فارنه لیس یعشن لى ولد قال: و کم مات لک؟ قالت ثلثة قال: لقدا حظرت من النار بحظار شدید. یکى از اصحاب به نام قبیصه بن برهه مىگوید: من نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که زنى به خدمت حضرت آمد و گفت: یا رسول الله بدرگاه خدا براى من دعاء بفرمائید زیرا فرزندانم مىمیرند؟ آن زن گفت: تا به حال سه فرزندم مردهاند. حضرت فرمود: از آتش جهنم باز داشته و ممنوع گردیدى و فرزندانت براى تو پناهگاه استوار و محکم هستند که تو از آتش جهنم حقظ مىکنند. حظار به کسرحاء جائیست که از چوب براى شترها درست مىکنند جهت حفظ و نگهدارى آنها از سرما و باد. و به همین جهت است که به چیزى که از طرف شرع مقدس حرام شده است محظور مىگویند یعنى ممنوع و قرقگاه پس کسى که مرتکب کار حرامى مىشود به منزله این است که در منطقه ورود ممنوع وارد شده است و به تابلوى ورود ممنوع الهى که از طرف انبیاء نصب شده است بى اعتنائى کرده است. 39- عن ابى کعب ان النبى صلى اله علیه و آله و سلم قال: لامراة هل لک فرط؟ قالت ثلاثة: قال صلى الله علیه و آله جنة حصینة از ابى بن کعب روایت شده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم به زنى فرمود:آیا از پیش فرستادهاى دارى یعنى تا کنون فرزندى از تو مرده است آن زن گفت: بلى تا کنون سه فرزندم وفات کردهاند حضرت فرمود: آن فرزندان سپر و پناهگاه محکم براى تو هستند که از آتش جهنم تو را حفظ خواهد نمود.
گفتگوى پیامبر(ص)با اصحاب در مورد کودکان پیش فرستاده
40-و عنه (ص) ما من مسلمین یقدمان ثلاثة لا یبلغواالحنث الا ادخلهما الله الجنة بفضل رحمته قالوایا رسول الله و ذوالاثنین؟ قال وذالاثنین. ان من امتى من یدخل الجنة بشفاعته اکثر من مضر، و ان من امتى من یسطعم النار حتى یکون احدزوایاها. پیامبراسلام ص) فرمود: هر مرد وزن مسلمان سه فرزند به بلوغ نرسیده از پیش بفرستاد خدا آن زن ومرد مسلمان را یه فضل و رحمت خود به بهشت مىبرد. اصحاب عرض کردند:اى رسول خدا اگر کسى دوطفل از پیش بفرستد چگونه است حضرت فرمود:دو طفل هم بفرستد خدا او را به بهشت مىبرد. سپس پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود:بعضى از امتان من هستند که به شفاعت آنها عده کثیرى زیادتر از قبیله مضر که یکى از پر جمعیتترین قبائل عرب است به بهشت داخل مىشوند و بعضى از امتان من هستند که به قدرى از آتش جهنم مىخورند که یکى از کرانهها و زوایاى آتش مىشوند یعنى آنها قطعهاى از آتش مىشوند.(18) این حدیث را جماعتى از روات نقل کردهاند و آن را از احادیث معتبر و صحیح شمردهاند. 41- و عنه صلى الله علیه و آله وسلم قال: قال الله تعالى: حققت محبتى للذین یصادقون من اجلى و حققت محبتى للذین یتناصرون من اجلى و ثم قال: علیه و اآله السلام ما من مومن و لا مومنة یقدم الله تعالى له ثلاثة اولاد من صلبه لم یبلغوا الحنث الا ادخله الله الجنة بفضل رحمة ایاهم. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم گفت: که خداوند متعال مىفرماید:محبت و دوستى خود را براى کسانى محقق مىکنم که به خاطر من به یکدیگر صداقت داشته باشند و یکدیگر را کمک و یارى دهند. سپس حضرت فرمود: هیچ مرد و زن مومنى نیست که خداوند متعال سه فرزند نابالغ از صلب او برایش مقدم نماید مگر این که به فضل و رحمت همه آنها را داخل بهشت مىفرماید
کسى که سه طفلش بمیرد آتش جهنم براو حرام مىشود
42- و عنه صلى الله علیه و آله و سلم: من دفن ثلاثة من ولده حرم علیه النار. پیامبرخدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کسى که سه فرزند خود را دفن کند یعنى سه فرزندش وفات کنند خداوند آتش جهنم را بر او حرام مىکند.
حدیث ابوذر در تبعیدگاه ربذه
43-عنه صعصعة بن معوو یة قال لقیت اباذر الغفارى رضى الله عنه بالربذة و هو یسوق بعیرا له علیه مزادتان و فى عنق البعیر قرته فقلت یا اباذر مالک قال عملى قلت حدیثى رحمک الله قال سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول ما من مسلمین یموت بینهما ثلاثة اولاد لم یبلغوا الحنث الاغفرالله لهما بفضل رحمته ایاهم قال ثلت فحدثنى قال نعم سمعت رسول الله (ص) یقول ما من عبد مسلم ینفق من کل ما له زوجین فى سبیل الله الا استقبلته حجة الجنة کلهم یدعوه الى ما عنده فقلت کیف ذالک قال ان کان رجلا فرجلین و ان کان بعیرا و ان کانن بعیرا فبعیرین و ان کان بقرا فبقرتین حتى اعدا صناف المال ذکره جماعه. صعصعه بن معاویه مىگوید: من ابوذر غفارى را در ربذه(19) ملاقات کردم در حالى که او بدنبال شتر خویش مىرفت و خورجینى بر پشت شترش بود، من به او گفتم: اى اباذر چه چیز از آن خودت است ابوذر در جواب گفت: عملم مال خودم است یعنى اموال و فرزندان و سایر متاع دنیوى امانت و عاریهاى نزد انسان و آنچه که ملک حقیقى انسان است عمل او است من گفتم: خدا تو را رحمت کند برایم حدیث بگو؟ ابوذر فرمود:من از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مىفرمود:هیچ زن و مرد مسلمانى نیست که سه فرزندى که هنوز به حد بلوغ نرسیدهاند از آنها وفات کند الا این که خداوند به فضل خویش آن زن و مرد را مىآمرزد. من گفتم باز هم حدیث بفرمائید ابوذر گفت: از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود:هیچ بنده مسلمانى نیست که از تمام مالش جفت جفت در راه خدا انفاق نماید مگر این که دربانهاى بهشت به استقبال مىآیند و هر کدام او را به طرف خود مىخوانند من گفتم چگونه مالش را جفت جفت انفاق کند ابوذر گفت: اگر مالش بنده هستند که در آن زمان عبدها مانند سایر چیزها خرید و فروش مىشدند دو بنده در خدا آزاد کند و اگر شتر هستند دو شتر و اگر گاو هستند دو گاو و تا اینکه انواع و اقسام مال را شماره کرد این حدیث را جماعتى از اصحاب نقلکردهاند.
44- عن انس بن مالک قال: وقف رسول الله على مجلس من بنى سلمة فقال: یا بنى سلمة ما الرقوب فیکم؟ قالوا الذى لا یولد له. قال: بل هو الذى لا فرط له قال: ما المعدم فیکم؟ قالوا الذى لا مال له: قال: بل هو الذى یقدم و لیس له عندالله خیر. انس بن مالک مىگوید: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم در یکى از مجالس قبیله بنى سلمه ایستاد و فرمود:اى طائفه بنى اسلمه شما بچه کسى رقوب مىگوئید؟ گفتند: رقوب یه کسى مىگوئیم که صاحب اولاد نمىشود. حضرت فرمود: کسى که صاحب فرزند نمىشود در رقوب نیست بلکه رقوب کسى است که از پیش فرستاده نداشته باشد یعنى فرزندى از او قبل از خودش وفات نکرده باشد. سپس فرمود: به چه کسى معدم و فقیر مىگوئید: عرض کردند: به کسى که مال ندارد. حضرت فرمود: کسى که مال ندارد معدم و فقیر نیست بلکه فقیر کسى است که از پیش فرستادهاى داشته باشد ولى براى او در نزد خدا نباشد یعنى بر اثر جزع و فزع اجر خود را از بین ببرد.
حکایت زن داغدیدهاى که پیامبر(ص)به او تسلیت داد
45- عن ابن مسعود قال: دخل رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم على امراة یعزیها بابنها فقال بلغنى انک جزعت جزعا شدیدا قالت: و ما یمنعى یا رسول الله و قدترکنى عجوزا رقوبا. فقال: لها رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لست برقوب انما الرقوب التى تتوفى و لیس لها فرط و لا یستطیع الناس ان یعودون علیها من افراطهم فتلک الرقوب از ابن مسعود نقل شده است که پیامبرخدا صلى الله علیه و آله و سلم به خانه زنى رفت تا او را در مرگ فرزندش تسلیت دهد وقتى حضرت بر او وارد شد فرمود:اى زن به من خبر رسید که تو در مرگ فرزندت جزع و فزع شدید و بیتابى نمودى. آن زن گفت اى رسول خدا مرا جزع و فزع و بیتابى ممانعت نکن زیرا فرزندم مرد و مرا تنها گذاشت و من پیرزن رقوب و نازا هستم. حضرت به آن زن فرمود: تو رقوب نیستى بلکه رقوب آن زنى است که بمیرد و پیش از فرستاده نداشته باشد و مردم هم قدرت این که پیش فرستاده خود را به او بدهند ندارند. پس چنین زن رقوب است نه تو که از پیش فرستاده دارى. و تمام تحادیثى که در این باب ذکر شد از اصول مستند نقل شده است و ما جهت اختصار اصل و سن آنها را ذکر نکردیم. زیرا خداوند سبحانه به فضل و رحمت خویش به کسى که خبرى به او برسد و به آن عمل نماید وعده ثواب داده است ولو اینکه آن خبر صحیح و مطابق با واقع نباشد و در این زمینه احادیث زیادى از طریق شیعه و سنى وارد شده است.(20)
متعلقات باب اول
فصل: دراین فصل قضایا و حکایاتى که متعلق و متناسب این باب است ذکر مىگردد.
1- حکایت اندوه حضرت داود بر مرگ فرزند خویش
از زید بن اسلم نقل شده است که مىگوید: یکى از فرزندان حضرت داود علیه السلام وفات کرد و آن حضرت بر مرگ فرزند خویش خیلى محزون و اندوهگین گردید،سپس خداوند متعال به داود علیه السلام وحى نمود و فرمود: اى داود این فرزند در نزد تو معادل و برابر چه بود؟ داودعلیه السلام عرض کرد پروردگارا این فرزند در نزد من معادل برابر دنیاى پراز طلا بود. خداوند متعال فرمود: پس عوض آن در قیامت به اندازه دنیا پر از طلا پاداش خواهم داد.
2-حکایت خواب داود بن هند پیرامون میزان حساب
از داودبن هند نقل شده است که مىگوید:من در عالم رویا دیدم که قیامت بر پا شده است و مردم به سوى حساب خوانده مىشوند پس من به میزان حساب نزدیک شدم و حسنات و خوبیها هم را در یک کفه میزان و سیئات و بدیهایم را در کفه دیگر میزان گذاشتم و گناهان من بر حسناتم فزونى یافت و در این هنگام من به حالت ناراحتى و غم فرو رفته بودم که ناگهان روى کفه دستمال یا پارچه پیچیده سفیدى به من دادند و من آن را بر روى کفه حسناتم گذاشتم آنگاه حسنات بر سیئات فزونى یافت. سپس به من گفتند آیا مىدانى این پارچه پیچیده چه بود؟ گفتم نه. گفتند:این فرزند سقط شده تو بدو. گفتم این پسر من بود یا دخترم گفتند: این دخترت بود که تو آرزوى مرگ او را مىنمودى.
3- حکایت شخصى که براى مرگ فرزند خویش دعا کرد و قومش آمین گفتند
از ابو شوذب حکایت شده است که مىگوید: مردى پسرى داشت که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود. روزى آن مرد به قوم و خویش خود سفارش کرد که بیائید به منزل من که با شما کارى دارم اقوام او همه آمدند و گفتند چه کار دارى ؟گفت: من مىخواهم دعا کنم که خداوند متعال این فرزندم را از من بگیرد و شما آمین بگوئید. قوم و خویش آن مرد از او سوال کردند براى چه؟ یعنى به چه علت مرگ فرزند محبوبت را از خدا طلب مىکنى؟. آن مرد گفت: علتش این است که در خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و مردم در صحراى محشر جمع شدند و عطش و تشنگى شدیدى بر آنها عارض شده است سپس ناگهان کودکان با جامهائى از آب به دست از بهشت بیرون آمدند و در میان آنها برادر زاده من نیز بود، و از او التماس و در خواست کردم که قدر ى از آن آبى که در دست دارد به من بیاشاماند و او از آب دادن امتناع کرد، به من آب نداد و گفت: اى عمو ما جز به پدران خویش به کسى آب نمىدهیم. پس بدین جهت است که گفتم دعا کنم و شما آمین بگوئید براى اینکه دوست دارم خداوند این فرزندم را از من بگیرد و از پیش فرستادهها برایم قرار دهد. سپس آن مرد دعاء کرد و قومش آمین گفتند و طولى نکشید که فرزندش از دنیا رفت. این حکایت را بیهقمى در کتاب شعب الایمان نقل کرده است (21)
4- حکایت مرگ پسر 11 ساله حافظ قرآن و جریان خواب پدر او
از محمدبن ابى خلف نقل شده است که مىگوید: ابراهیم حربى (22) پسر یازده سالهاى داشت که حافظ قرآن بود و علاوه بر این مقدار زیادى از فقه و حدیث نیز به او یاد داده بود و این فرزند وفات کرد. من به نزدش رفتم تا او را بر مرگ فرزندش تسلیت گویم. وقتى به او تسلیت گفتم. گفت: من خودم مشتاق مرگ او بودم من از گفته او تعجب کردم و به او گفتم: اى ابااسحق تو که عالم دنیا هستى چگونه این حرف را در مورد مرگ فرزند نجیبى که حافظ قرآن بود و علاوه بر این حدیث و فقه زیادى نیز به او یاد داده بودى میزنى؟ ابراهیم حربى گفت: بلى در خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و اطفال در حالى که ظرفهائى از آب بهشتى در دست دارند به استقبال مردم مىآیند که به آنها آب بیاشامانند و آن روز روز بسیار گرمى بوده است و من به یکى از آن اطفال گفتم قدرى از آن آب به من بده آن طفل نگاهى به من کرد و گفت :تو پدر من نیستى، و من گفتم شما کیستید؟ گفتند ما اطفالى هستیم که در دنیا قبل از پدرانمان مردیم و حال به استقبالشان مىرویم تا به آنها آب دهیم. پس بدین جهت بود که آرزوى مرگ فرزندم را مىنمودم.
5-حکایت خواب شخصى که حاضر نمىشد ازدواج کند
از غزالى در اخبار روایت شده است که مدتى بود که به یکى از افراد صالح هرچه او را براى ازدواج اصرار مىکردند قبول نمىکرد و حاضر نبود ازدواج نماید، تا اینکه روزى از خواب بیدار شد و به بستگان و دوستانش گفت مىخواهم ازدواج نمایم آنها هم بلافاصله براى او زن اختیار کردند و او را ترویج نمودند سپس از علت این تصمیم فورى سوال کردند به او گفتند: چرا قبلا هر چه اصرارت مىکردیم که ازدواج نمائى قبول نمىکردى و اکنون تصمیم گرفتى؟ آن مرد در جواب گفت: ازدواج مىکنم که امید است خدا فرزندى نصیبم فرماید و سپس او را از من بگیرد تا در آخرت پیش تاز من باشد. سپس گفت: من در خواب دیددم که قیامت بر پا شده است، و گویا من هم از جمله خلائق در موقف حساب هستم. و به قدرى تشنه شدم که نزدیک بود جگرم از تشنگى پاره شود و همچنین سایر مردم در تشنگى شدید به سر مىبردند و در این هنگام ناگهان کودکانى را دیدم که در میان جمعیت محشر هستند که با قندیلهاى نور در حالى که کوزه و لیوانهائى از نقره و طلا در دست دارند مردم را به ترتیب آب مىدهند و اکثر مردم اهل محشر را آب دادند سپس من دستم را به طرف یکى از آن اطفال دراز کردم و گفتم به من هم آب دهید که عطش و تشنگى مرا بى طاقت کرده است آن طفل در جواب من گفت: تو در میان ما فرزندى ندارى تا به تو آب دهد و ما فقط به پدرانمان آب مىدهیم و من گفتم شما کیستید؟ گفتند ما اطفال وفات یافته مسلمین هستیم و این بود علت تصمیم فورى من در ازدواج.
6-حکایت مردى که نامه نوشت که آن را کنار سر پیامبر دفن کنند
شیخ ابوعبدالله بن نعمان در کتاب مصباح الظلام از بعضى از موثقین حکایت مىکند:که مردى به یکى از دوستانش که عازم حج خانه خدا بود سفارش کرد که سلام او را به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله برساند و کاغذى مهر وموم کرده نیز به او داد و گفت: آن را کنار سر شریف آن حضرت دفن کند. و آن شخص هم مطابق سفارش رفیقش عمل کرد. وقتى که از حج مراجعت کرد آن مردى که به او سفارش کرده بود از آن حاجى بسیار تشکر و قدردانى کرد و گفت: خدا به تو جزاى خیر دهد که به سفارش من عمل کردى و آن مرد حاجى از این پیشگوئى او تعجب کرد و گفت: قبل از اینکه من به تو خبر دهم از کجا متوجه شدى که من به سفارشت عمل کردهام یا نه؟ آنگاه آن مرد جریان را بازگو کرد و گفت: قضیه از این قرار است که من برادرى داشتم که وفات کرد و از او پسر صغیرى مانده است و من متکفل تربیت او شدم و به بهترین وجه او را تربیت نمودم سپس این بچه قبل از اینکه به حد بلوغ برسد وفات کرد و من شب در خواب دیدم که قیامت بر پا شده است و همه مردم محشر عارض شده است و در این حال دیدم در دست برادر زادهام یعنى همین که تازه وفات نموده بود آبى است و من از او التماس کردم که به من آب دهد و او از آب دادن امتناع ورزید و به من آب نداد،گفت: پدر من به این آب از تو سزاوارتر است و من فریاد کشیدم و از خواب بیدار شدم، چون صبح شد چند دینارى صدقه دادم و از خداوند در خواست کردم که پسرى نصیبم فرماید و خداوند دعایم را مستجاب فرمود:و پسرى به من عطا نمود و اتفاقا شما هم در همان موقع عازم حج خدا بودید این بود که آن نامه را براى تو نوشتم و گفتم آن را کنار سر حضرت رسول صلى الله علیه و آله دفن کن و مضمون آن نامه این بود که به وسیله پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم از خداوند عزوجل خواستم که این فرزند را از من قبول کند و او را قبض روح کند و از من بگیرد و امید روز قیامت من که روز فزع اکبر است باشد و طولى که این بچه وفات کرد و وفات این بچه مصادف بود با روزى که شما در مدینه رسیدید از این جهت متوجه شدم که شما به سفارش من عمل کردید و کاغذ را بالاى سر حضرت رسول صلى الله علیه و آله دفن نمودید.
7-حکایت رؤیاى شخصى در قبرستان بقیع و بیرون آمدن چهار کودک از قبر
ابو صقرموصلى در کتاب النوم والرویا از یکى افراد مورد اعتماد نقل مىکند که مىگفت: من شبى وارد مدینه شدم و در قبرستان بقیع (23) غرقد بین چهار قبر خوابیدم که در کنار آن چهار قبر قبر دیگرى نیز جدا از آنها بود. وقتى که به خواب رفتم در خواب دیدم که چهار طفل ار آن چهار قبر خارج شدند و اشعارى با هم مىخوانند که مضمونش این است که از آمدن کسى به نام میم اظهار خوشحالى مىکردند و جهت استقبال او از قبر بیرون آمده بودند. و من وقتى از خواب بیدار شدم با خود گفتم این جواب من و اشعار این چهار کودک خبرى را به دنبال دارد لذا نشستم تا
باب دوم: در مورد صبر و ملحقات آن
صبر در لغت به معنى خوددارى کردن از داد و فریاد در برابر ناراحتىها است صابر حقیقى کسى است که ظاهرا و باطنا خویشتن دار باشد یعنى از اعضاء ظاهریش حرکات غیر عادى و نامناسب سر نزند و باطنش نیز مضطرب و متزلزل نباشد و آن بر سه نوع است-:1-صبرعوام 2 -صبر پرهیزگاران 3 صبر عارفان 1 - صبر عوام عبارت است از خویشتن دارى و اظهار ثبات و بیدارى نمودن ظاهرى یعنى شخص عامى در برابر مصائب و مشکلات خود را ظاهرا صابر نشان مىدهد ولى قلبا مضطرب و ناراحت است تا حالتش نزد خردمندان و عموم مردم پسندیده باشد، و مورد سرزنش آنها قرار نگیرد. یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون (24) یعنى اکثر مردم تنها به ظواهر و نمودهائى از زندگى دنیا آگاهى دارند. و از آخرت یعنى جهان ماوراء نمودها و پدیدها بى خبر و ناآگاهند. 2- نوع دوم صبر زاهدان و عابدان و اهل تقوى و صاحبان حکمت است و اینها براى امید ثواب آخرت صبر مىکنند:انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب (25) یعنى خداوند صابران را به حد کامل و بدون حساب پاداش خواهد داد. 3- نوع سوم صبر عارفان است اینها نه تنها در برابر سختیها ناراحت نمىشوند و نه به خاطر نائل شدن به ثواب آخرت مشکلات را تحمل مىکنند بلکه آنان از مصائب و مشکلات لذت مىبرند و بلاها را نوعى موهبت خاص الهى قلمداد مىکنند و آن را دلیل بر عنایت و توجه خاص خدا مىدانند.و بشر الصابرین الذین اذا صابتهم مصیبة قالوا انا الله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (26) و بشارت بده به استقامت کنندگان. آنها که هنگامى مصیبتى به آنها برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. اینها همانها هستند که الطاف خدا شامل حال آنان شده و آنها هدایت یافتگانند و این نوع از صبررضاناامید مىشوند و در آینده نزدیک در باب مخصوص خودش یعنى باب رضا باب سوم این کتاب پیرامون آن بحث مىگردد.و اما اول صبر یعنى صبر عوام هیچ گونه ثواب و پاداشى نزد خدا ندارد زیرا این عمل را براى خدا انجام نداده است که سزاوار ثواب گردد و فقط این عمل را به خاطر مردم انجام داده بلکه در حقیقت این نوع صبر ریاء محض است و آنچه که در روایات در مورد ریاء وارد شده است در این هست ولکن این حالت ظاهرى از جزع و فزع بهتر است یعنى با اینکه اینگونه صبر ریاء است و مذموم ولى داد و فریاد از این بدتر است زیرا بشر زود از اخلاق و روش نیک و زشت هم نشینان و افراد جامعه خود مىگیرد و تحت تاثیر واقع مىگردد. در این صورت اگر شخص عامى که ظاهرش صبورو باطنش ناراحت است جزع و فزع و داد و فریاد و بیتابى کند این عمل در میان مردم شیوع پیدا مىکند ولى اگر ظاهرا خود را به صورت صابران نشان دهد و مردم حالت او را ببینند متمایل به اخلاق او مىگردند چه بسا همین باعث کمال آنها مىگردد پس بنابراین صبرعامى با اینکه ریاء هست از بى صبرى و بى تابى بهتر است چون این حالت او براى نظام نوع مفید است ولو اینکه براى خودش فائدهاى نداشته باشد. نتیجتا صبر به طور مطلق شامل قسم دوم مىشود زیرا همان طور که گفته شد قسم اول در حقیقت صبر نیست بلکه ریاء است و قسم سوم هم رضا است مىماند قسم دوم و آن صبر زاهدان و پرهیزگاران است.
اوصاف صابرین در قرآن
بدان که خداوند سبحانه در قرآن کریم صابرین را به اوصاف زیاد توصیف نمود و متجاوز از هفتاد جاى قرآن از آنها یاد کرد و اکثر خیرات و در جات را به صبر نسبت داده است و تمام آنها را ثمره صبر قرار داد و فرمود:1- و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا(27) و برخى از آنان را امام و پیشواى اینکه که خلق را مرما هدایت کنند قرار دادیم براى آنکه در راه حق صبر کردند. 2-و تمت کلمت ربک الحسنى على بنى اسرائیل بما صبروا (28) و وعده نیک پروردگارت بر بنى اسرائیل، به خاطر صبر و استقامتى که نشان دادند، تحقق یافت.3- ولنجزین الذین صبروا اجرهم با حسن ماکانوا یعملون. وکسانى را که صبر و استقامت پیشه کنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد. (29) 4- اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صبروا اینان دوبار پاداش نیکو دهند زیرا که صبر و استقامت ورزیدند(30)
5- انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب خداوند صابران را به حد کامل و بدون حساب پاداش خواهد داد(31) هیچ عبارتى نیست که اجرش بى حساب و بى اندازه باشد مگر صبر که اجرش اندازه و حسابى ندارد و براى اینکه روزه نصفى از صبر است اجرش با خود خداوند تبارک و تعالى است کما اینکه در خبر آمده است که خداوند متعال فرمود:الصوم لى و انا الذى اجزى به روزه از آن من است و جزاى آن را خودم مىدهم در صورتى که فعل اجزى بصورت مجهول قرائت شود کما اینکه بعضى از علماء گفتهاند معنىاش چنین مىشود روزه از آن من است و جزاى آن خودم هستم. پس روزه را که نصفى از صبر است از سایر عبادات ممتاز کرده و جزاى آن را نسبت به خودش داده است. و خداوند متعال به صابران وعده داده است که من با ایشان هستم و فرمود: اصبروا ان الله مع الصابرین صبر کنید که همانا خداوند با صابران است. (32) و خداوند تصرتش را مشروط به صبر کرد و فرمود: بلى ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسة الاف من الملائکة مسومین (33) آرى امروز هم اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید - خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان که نشانههاى مخصوصى دارند مدد خواهد داد. و خداوند متعال چند چیز را براى صابران ذکر فرمود که براى دیگران ذکر نکرد و بعد از اینکهخداوند به پیامبرصلى الله علیه و آله گفت: به صابران بشارت بده آنهائیى که وقتى مصیبتى به آنها مىرسد مىگویند:ما از آن خدائیم و به سوى او بازگشت مىکنیم. فرمود: اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (34) پس خداوند در این آیه صلوات و رحمت و هدایت را براى صابرین جمع کرده است و بررسى تمام آیاتى که در مقام صبر نازل شده است طولانى مىشود و ما به همین چند نمونه اکتفاء مىنمائیم.
صبر از نظر احادیث و روایات
1- قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: الصبر نصف الایمان رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:صبر نصف ایمان است.
صبر و یقین از ارزندهترین چیزها است
2- قال (ص) من اقل ما اوبیتم الیقین و عزیمة (35) الصبرو من اعطى جظه منهما لم یبال ما فاته من قیام اللیل و صیام النهارو لئن تصبروا على مثلما انتم علیه احب الى من ان یوافینى کل امرء منکم بمثل عمل جمیعکم ولکنى اخاف ان تفتح علیکم الدنیا بعدى فینکر بعضکم بعضا و ینکرکم اهل اسماء عند ذالک فمن صبروا حتسب ظفر بکمال ثوابه ثم قرأ ما عندکم ینفذو ما عندالله باق و لنجزین الذین صبروا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از کمیابترین چیزهائیى که به شما داده شد یقین و صبر است یعنى یقین و صبر در بین شما از هر چیز کمتر است و هر کس خظ و بهرهاى از آیند و به او رسد باک نداشته باشد از آنچه از بیدارى شبها و روزه روزها از او فوت شود یعنى اگر از یقین و صبر برخوردار باشد ولو اینکه به شب زنده دارى و مناجات با خدا و روزههاى مستحبى موفق نشود غصه نخورد و اگر شما بر آنچه هستید صبر کنید در برابر فقر بى چیز تحمل نمائید در نزد من بهتر است از اینکه هر یک از شما مقابل جمیع عمل شما را انجام دهد یعنى هر یک از شما به اندازه عبادت همه شما عبادت کند ولیکن مىترسم بعد از من دنیا بر شما گشوده شود آنگاه یکدیگر را انکار نمائید. یعنى به خاطر تعلق و دلبستگى (36)به دنیا به هم بدبین شوید و برعلیه یکدیگر توطئه کنید در آن وقت اهل آسمان شما را انکار نمایند و از شما بدشان آید پس هرکه در راه خدا صبر کند به کمال ثواب و پاداش خویش نائل مىگردد. سپس حضرت این آیه را قرائت فرمود: ما عندکم ینفذو ما عندالله باق و النجزین الذین صبروا با حسن ما کانوا یعملون سوره نحل آیه 69یعنى آنچه نزد شما است فانى مىشود، اما آنچه نزد خدااست باقى است، و کسانى را که صبر و استقامت پیشه کنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد. یعنى صبر و استقامت از بهترین اعمال آدمى است. 3- روى جابر انه صلى الله علیه و آله وسلم سئل عن الایمان فقال: الصبر. جابر مىگوید از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سوال شد که ایمان چیست؟ حضرت فرمود:ایمان صبر است. 4- قال صلى الله علیه و آله و سلم، افضل الاعمال ما اکرهت علیه النفوس. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:بالاترین اعمال چیزى است که بر نفسها دشوار باشد. 5- قیل اوحى الله تعالى الى داود علیه السلام تخلق باخلاقى و ان من اخلاقى الصبر. گفتهاند خداوند متعال به حضرت داودعلیه السلام وحى فرمود:داود به اخلاق من آراسته شو و از جمله اخلاق من صبر است. 6- و عن ابن عباس رضى الله عنه لما دخل رسوا الله صلى الله علیه و آله و سلم على الانصار فقال: امؤمنون انتم؟ فسکتوا فقال رجل نعم یا رسول الله فقال و ما علامة ایمانکم قالوا نشکر على الرخا و نصبر على البلاء و نرضى بالقضاء فقال مؤمنون و رب الکعبة. ابن عباس رضى الله مىگوید:وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر انصار وارد شد فرمود:آیا شما مومن هستید همه ساکت شدند مردى از آنها گفت: بلى اى رسوا خدا حضرت فرمود علامت ایمانتان چیست؟ انصار گفتند:در برابر نعمت و راحتى خدا را شکر مىکنیم و بر بلاء صبر مىکنیم و به قضاء و قدر الهى راضى هستیم حضرت فرمود:به خداى کعبه قسم که شما مومن هستید.7- قال المسیح علیه السلام انکم لاتدرکون ما تحبون الابصبرکم على ما تکرهون. حضرت مسیح علیه السلام به حواریین فرمود:به آنچه دوست دارید نمىرسید مگر اینکه در برابر ناراحتیها صبر کنید تا ناخوشیها را تحمل نکنید به خوشیها نخواهید رسید. نابرده رنج گنج میسر نمىشود. 8- قال (ص) لوکان الصبر دجلا لکان کریما رسول اکرم ص) فرمود:اگر صبر به صورت مردى باشد آن مرد کریم و بخشنده است. 9- قال على علیه السلام بنى الاسلام على اربع دعائم الیقین، و الصبر،و الجهاد،و العدل. حضرت على علیه السلام فرمود:اسلام بر چهار پایه بنا شده است و آن چهار پایه عبارت است از یقین، و صبر، و جهادو عدل 10- و قال ایضا:الصبر من الایمان بمنزلة الراس من الجسد و لاجسد لمن لا راس له، و لا یمان لمن لاصبر له.(37) على علیه السلام فرمود:صبر نسبت به ایمان همچون سر است در مقابل تن همانطور که بدن بدون سر بددن نیست ایمان بدون صبر نیز ایمان نیست صبر ملازم ایمان است همان گونه که سر ملازم بدن است. 11- قال على علیه السلام: علیکم بالصبر فانه به یاخذ الجازم و به یعود الجازع. حضرت على علیه السلام فرمود:بر شما باد صبر زیرا شخص جازم و فاطع آن را اتخاذ مىکند و آدم بى تاب بعد از جزع و فزع ناچار به او رجوع مىکند پس چه بهتر از همان اول بدون جزع و بیتابى صبر را پیشه خود سازد 12-قال على علیه السلام :ان صبرت جرت علیک المقادیر و انت ماجورو ان جزعت جرت علیک المقادیر و انت مازور. حضرت على علیه السلام فرمود:اگر صبر کنى مقدرات بر تو جارى مىشود و تو پاداش خواهى داشت و اگر ناشکیبائى و بى تابى کنى باز هم مقدرات مسیر خود را طى مىکنند و وزروگناه بر تو خواهد بود یعنى ناشکیبائى جز گناه براى تو فائده دیگرى ندارد چون بى تابى تو ذرهاى در مقدرات تاثیرى نخواهد گذاشت در نهج البلاغه لفظ قدر بصورت مفر آمده: ان صبرت جرى علیک القدر... 13- و عن الحسن بن على علیهما السلام عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم: قال: ان فى الجنة شجرة یقال لما شجرة البلوى و توتى لاهل البلاء یوم القیامة فلایرفع لهم دیوان و لا ینصب لهم میزان یصیب علیهم الاجرصبا و قراء علیه السلام: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب امام حسن مجتبى از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند که آن حضرت فرمود:در بهشت درختى است که به آن درخت بلوا مىگویند و آن در روز قیامت به اهل بلاو مصیبت داده مىشود و هیچ گونه محکمه و میزانى جهت بررسى اعمال آنها تشکیل نمىشود و مانند باران بر آنها ثواب و پاداش فرو مىریزند همان گونه که در دنیا مانند باران بر ایشان بلا ریخته مىشد آنگاه امام حسن مجتبىعلیه السلام این آیه را خواند.انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب (38) یعنى خدا صابران را به حد کامل و بدون حساب پاداش خواهد داد. 14- و عنه علیه السلام عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم: ما من جرعة احب الى الله تعالى من حرعة غبظ کظمها رجل او حرعة صبر على مصیبة و ما من قطرة احب الى الله تعالى من قطرة دمع من خشیة الله او قطرة دم اهرقت فى سبیل الله. و نیز امام حسن مجتبى علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت مىکند که آن حضرت فرمود:هیچ جرعهاى از جرعه خشمى که انسان آن را فرو نشاند یا جرعه صبر بر مصیبتى در نزد خداوند خداوند متعال محبوبتر نیست. و نیز هیچ قطرهاى در نزد خداوند متعال از قطره اشکى که از خشیت خدا جارى شود،و یا قطره خونى که در راه خدا ریخته شود محبوبتر نیست. 15-و عنه علیه السلام: المصائب مفاتیح الاجر امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود:مصیبتها کلیدها و راه گشاى اجر و پاداشتند. 16- وعن زین العابدین علیه السلام: اذا جمع الاولین و الاخرین ینادى مناد این الصابرین لیدخلوا الجنة بغیر حساب قال: فیقوم عنق من الناس فتلقاهم الملائکة الى این یا بنى آدم ؟ فیقولون: الى الجنة فیقولون قبل الحساب ؟ فقالوا: نعم قالوا:و من انتم؟ قالوا:الصابرون قالوا:و ما صبرکم؟ قالوا: على طاعة الله و صبرنا عن معصیة الله حتى توفا نا الله عزوجل قالوا:انتم کما قلتم ادخلوا الجنة فنعم اجر العالمین. از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود:وقتى خداوند اولین و آخرین را در صحراى محشر جمع کند،منادى ندا مىکند که صابران کجایند؟ تا بدون حساب داخل بهشت گردند،سپس جماعتى از مردم بر میخیزند و به طرف بهشت روانه مىشوند، فرستگان به آنها برخورد مىکنند و مىگویند: کجا مىروید؟ مىگویند:به سوى بهشت مىرویم. فرشتگان مىگویند:بدون حساب به سوى بهشت مىروید؟ در جواب مىگویند بلى، سپس ملائکه سوال مىکنند که شما از چه صنف مردمید؟ مىگویند:ما از صنف صابران هستیم. ملائکه گویند:صبر شما در چه بود؟ مىگویند:صبر ما بر طاعت خدا و صبر ما از معصیت خدا بوده است و این روش را تا زنده بودیم ادامه دادیم تا اینکه خداوند عزوجل ما را قبض روح نمود. سپس ملائکه مىگویند:همان گونه گفتید هستید و بدون حساب به سوى بهشت روید که چه نیکو است پاداش اهل عمل. این روایت را مرحوم کلینى در اصول کافى کتاب ایمان و کفر باب الحب فى الله و البغض فى الله روایت 8 نقل کرده است با این تفاوت که آنجا در مورد محبان خدا است. 17- عن انس قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: قال الله عزوجل اذا وجهت الى عبد من عبیدى فى بدنه او ما له اولده ثم استقبل ذالک بصبر جمیل استحییت منه یوم القیامة ان انصب له میزانا اوانشر له دیوانا. انس مىکوید:رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:که خداوند عزوجل مىفرماید:هرگاه مصیبت و بلائى را متوجه بدن یا مال یا فرزند بندهام سازم سپس او با صبر جمیل (39) از آن بلا استقبال نماید من از او شرم مىکنم که در روز قیامت ترازوئى جهت بررسى حساب او نصب کنم یا نامه عمل او را بگشایم. 18- عن ابن مسعود رصى الله عنه عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم :ثلث من رزقهن فانه رزق خیر الدارین الرضا با لقضاء و الصبرعلى البلاء و الدعاء فى الرخاء. پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود:سه چیز است که نصیب هر کس شود خیر دنیا و آخرت نصیبش شده است و آن سه عبارتند از-:1 خشنودى از قضاء و قدر خدا 2- صبرو بردبارى در برابر بلاها 3- دعاکردن در حال خوشى. بر عکس بیشتر مردم که فقط هنگام ناخوشى و گرفتارى دعا مىکنند 19- عن ابن عباس رضى الله عنه قال: کنت عند رسول الله (ص) فقال: یا غلام او غلیم الااعلمک کلمات ینفعک الله بهن؟ فقلت: بلى فقال: احفظ الله یحفظک احقظ الله تجده امامک تعرف الیه فى الرخاء یعرفک فى الشدة اذا سئلت فاسئل الله و اذا استعنت فاستعن بالله. و اعلم ان فى الصبر على ما تکره خیرا کثیرا و ان النصر مع الصبر و ان الفرح مع الکرب و ان مع العسر یسرا. ابن عباس رضى الله عنه مىگوید:من نزد پیامبر(ص)بودم که آن حضرت فرمود:اى جوان آیا مىخواهى کلماتى تعلیمت دهم که خداوند به وسیله آن به تو فائده رساند؟ گفتم بلى، حضرت فرمود:خدا را حفظ کن تا او نیز تو را حفظ کندیعنى از حدود الهى محافظت نما و آنها را مراعات کن و از حد و مرز الهى خارج نشو مراقب خدا باش تا همواره او را در جلوى خود در حال خوشى با خدا آشنائى داشته تا او نیز در حال شدت و سختى با تو آشنا باشد،هرگاه چیزى مىخواهى از خدا در خواست کن و هرگاه کمک مىخواهى از او مدد و یارى جوى. بدان صبر و استقامت در برابر ناگواریها خیر و برکت زیادى به همراه دارد نصرت و یارى الهى با صبر است، شادى و فرح با اندوه مىباشد، و همراه سختى آسایش است. 30- و عنه صلى الله علیه و آله و سلم: یوتى الرجال فى قبرة با لعذاب فاذا اوتى من قبل رأسه دفعه تلاوة القرآن و اذا اوتى من بین یدیه دفعته الصدقة و اذا اوتى ن قبل رجلیه دفع مشیه الى المسجد و الصبرحجزه یقول: اما لورایت خللالکنت صاحبه. و فى لفظ آخر اذا دخل الرجل القبرقامت الصلوة عن یمینه و الزکوة عن شماله و البر یظل علیه و الصبر بناحیة یقول: دونکم صاحبى فانى من ورائه یعنى ان استطعم ان تدفعوا عنه العذاب و الافانا الفیکم ذالک و ارفع عنه العذاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:چون مرد را در قبرش مىگذارد عذاب داخل قبر او مىشود وقتى مىخواهد از طرف سر آن مرد وارد شود تلاوت قرآن جلوى عذاب را مىگیرد و وقتى مىخواهد از طرف صورتش وارد شود صدقه جلوى عذاب را مىگیرد و آن را بر مىگرداند و و قتى مىخواهد از طرف پاهاى آن مرد وارد شود راه رفتن او به سوى مسجد جلویش را مىگیرد و صبر نیز جلوى عذاب را مىگیرد و مىگوید:اگر هرگاه ببینم که شما نتوانید از صاحبم حمایت کنید خودم به تنهائى از او حمایت و دفاع مىکنم. و در حدیث دیگر آمده است که چون مرا داخل قبر مىشود،نماز طرف راست و زکوه طرف چپش مىایستند و احسان بر سرش سایه افکند و صبر در طرفى دورتر از آنها است چون دو فرشتهاى که متصدى سوال از آن مرد هستند وارد مىشوند صبر نماز زوز کوه و احسان مىگوید: مواظب رفیق خود باشید و اگر نتوانستید عذاب را از او دور کنید من به تنهائى از او دفاع مىکنم و عذاب را از او بر طرف مىسازم (40) 21 - و عنه صلى الله علیه و آله و سلم: عجبا لامر المومن ان امره کله له خیر و لیس ذالک لاحد الاللمؤمن ان اصابته سرا شکر فکان خیرا له، و ان اصابته ضراء صبر فکان خیرا له. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:کار مومن تعجبآمیز است، زیرا تمام آمورش براى او خیر است که براى احدى جز مومن چنین نیست. اگر راحتى و خوشى به او برسد و شکر نماید برایش خیر است و اگر سختى و ناراحتى به او رسد و صبر کند نیز براى او خیر است. 22- و عنه صلى الله و علیه و اله و سلم: الا عجبکم ان المومن اذا اصاب حمدالله و شکر و اذا اصابته مصیبته حمدالله و صبره فالمومن یوجر فى کل شیىء حتى الاقمة یرقعها الى فیه. و فى حدیث آخر حتى اللقمة یرفعها الى فم امراته. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:آیا روش پسندیده مومن شما را شگفت زده نمىکند، از اینکه مومن هرگاه خیر و نعمتى به او برسد خدا را ستایش مىکند و هرگاه مصیبتى به او برسد در مقابل مصیبت هم خدا را ستایش مىکند و صبر و شکیبائى پیشه مىکند مومن در تمام کارهایش اجر و ثواب مىبرد حتى لقمهاى که به طرف دهانش مىبرد و در حدیث دیگر آمده است حتى لقمهاى که به طرف دهان زنش مىبرد. 23- و عنه صلى الله علیه و آله: الصبر خیر مرکب ما رزق الله عبدا خیرا له و لا وسع من الصبر. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:صبر بهترین مرکب است خداوند چیزى نصیب بندهاش نکرد که از صبر بهتر و وسیعتر باشد. 24- و سئل صلى الله علیه و آله: هل من رجل یدخل الجنة بغیر حساب؟ قال: نعم کل رحیم صبور. از پیامبرصلى الله علیه و آله سئوال کردند که آیا هیچ مردى بدون حساب داخل بهشت مىشود؟ حضرت فرمود:بلى هر کس مهربان و صبور باشد بدون حساب داخل بهشت مىگردد. 25- و عن ابى بصیر قال: سمعت علیه السلام یقول: ان الحرحر على جمیع احواله، ان نابته نائبته صبر لها و ان تراکمت تداکت علیها المصائب لم یکره لم تکسره و ان اسر و قهر و استبدل با لیسر عسرا ،کما کان یوسف الصدیق الأمین علیه السلام لم یغیر حریته ان استعبد و قهر و اسرو لم تضرره ظلمة الحب و وحشته و ما ناله، ان من الله علیه فجعل الجبار العالى العاتى له عبدا بعد ان اذ کان له ملکا فارسله و رحم به امة و کذالک الصبر یعقب خیرا،فاصبرو او وطنوا انفسکم على الصبر توجروا. (41) ابو بصیر مىگوید از امام صادق علیه السلام که فرمود:آزاد مرد در همه احوال آزاد مرد است اگر گرفتارى برایش پیش آید صبر مىکند،و اگر مصیبتها بر سرش فرو ریزد ناراحت نمىشود اگر چه اسیر شود و مغلوب گردد و آسایش تبدیل به سختى شود،چنان که یوسف صدیق امین علیه السلام را بردگى و مغلوبیت و اسارت زیان نبخشد،و او را تغییر ندادو تاریکى و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد ضررى بر او وارد نساخت تا این که خدا بر او منت گذارد و ستمگر سرکش را برده او کرد بعد از آن که مالک او بود و او را رسول قرار داد و به سبب او به امتى رحم کرد و صبر این چنین است که این همه خیر و برکت به دنبال دارد،پس شکیبإ؛پپ باشید و دل به شکیبائى دهید تا اجر و پاداش نصیبتان گردد. 26- و عن الباقر علیه السلام قال: الجنة محفوفة بالمکاره و الصبر،فمن صبر على المکاره فى الدنیا دخل الجنة. و جهنم محفوفة باللذات و الشهوات فمن اعطى نفسه لذتها و شهوتها دخل النار. امام باقر علیه السلام فرمود:بهشت در میان ناگواریها و شکیبائى است. پس هرکه در دنیا بر ناگواریها صبر کند، به بهشت رود و جهنم در میان لذتها و شهوتها است، پس هر که لذت و شهوتى را که دلش خواهد به خود رساند به جهنم رود. 27- عن على علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: الصبر ثلاثة:عند المصیبة و صبر على الطاعة و صبر عن المعصیة فمن صبر على المصیبة حتى یردها بحسن عزائها کتب الله له ثلاثماة درجة ما بین الدرجة الى الدرجة کما بین السماء الى الارض و من صبر على الطاعة کتب الله ستماة درجة ما بین الدرجة الى الدرجة کما بین تخوم الارض الى العرش و من صبر عن المعصیة کتب الله له تسعماة درجة ما بین الدرجة الى الدرجة کما بین تخوم الارض الى منتهى العرش. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:صبر بر سه قسم است: صبر در مصیبت و صبر بر طاعت و صبر از معصیت، پس هر که بر معصیت صبر کند تا آن که آن را به بهترین وجه آرامش و تسلى رد کند خداوند سیصد درجه برایش مىنویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر به اندازه فاصله میان آسمان و زمین باشد و هر که بر طاعت صبر کند خداوند برایش ششصد درجه مىنویسد که میان هر درجه تا درجه دیگر به اندازه فاصله میان قعر زمین تا عرش باشد و هر که از گناه صبر کند و از معصیت خودارى کند خداوند نهصد درجه از براى او مىنویسد که فاصله میان هر درجه بقدر فاصله میان قعر زمین تا انتهاى عرش الهى باشد. (42) 28- عن ابى حمزة الثمالى قال: قال ابو عبدالله علیه السلام: من ابتلى من المومنین ببلاء فصبر علیه کان له مثل اجرالف شهید. امام صادق علیه السلام فرمود:هر کس از مومنین به بلائى گرفتار شود و صبر کند ،برایش مثل اجر هزار شهید خواهد بود. 29- عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: قال الله عزوجل: انى جعلت الدنیا بین عبادى قرضا،فمن اقرضنى منها قرضا اعطیته بکل درهم واحد عشرا الى سبعماة ضعف و ما شئت من ذالک و من لم یقرضنى منها قرضا فاخذت منه شیئا قسرا فصبر اعطیته ثلاث خصال لو اعطیت واحدة منهن ملائکتى لرضوا بها منى، قال: ثم تلا ابوعبدالله علیه السلام قول الله عزوجل: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا الله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم فهذه واحدة من ثلاث خصال و رحمة اثنان و اولئک هم المهتدون ثلاث ثم قال ابو عبدالله علیه السلام: هذا لمن اخذ الله منه شیئا قسرا. رسول خدا صلى الله علیه و آله مىگوید :خداوند عزوجل فرموده است من دنیا را میان بندگانم به عنوان قرض قرار دادهام کسى که قرضى از آن به من دهد یعنى چیزى در راه من به اختیار خود انفاق کند در میان هر درهمى ده تا هفتصد برابر به او مىدهم و کسى که به من قرض ندهد و اجبارا چیزى از او بگیرم به وسیله مصیبتها و حوادث گوناگون در مقابل آن سه چیز به او مىرهم که اگر یکى از آنها را به فرشتگانم دهم از من راضى خواهند شد سپس امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت کرد الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انالله و اناالیه راجعون (43) اولئک علیهم صلوات من ربهم.... کسانى که هنگام مصیبت مىگویند:ما از آن خدائیم و بسوى او بازگشت مىکنیم صلوات خدا بر آنها باد امام فرمود:این صلوات یکى از سه خصلت است دومى اش رحمت و سومى آن هدایت که در آیه ذکر شده است.
ملخفات باب دوم
فصل: ضربت زدن بر ران هنگام مصیبت باعث نابودى اجر است
و عنه علیه السلام الضرب على الفخد عند المصبیة یحبط الاجرو الصبر عند الصدمة الاولى اعظم و عظم الاجر على قدر المصیبة و من استرجع بعد المصیبة جدد الله له اجرها کیوم اصیب بها. امام صادق علیه السلام فرمود:ضربت زدن بر ران و زانو در هنگام مصیبت اجر و پاداش را از بین مىبرد و صبر کردن هنگام مصیبت نخستین بسیار عظیم است و عظمت اجر و پاداش به مقدار مصیبت است یعنى هر چه مصیبت بزرگتر باشد اجرش نیز بزرگتر است و هر کس بعد از مصیبت بگوید:انالله و انا الیه راجعون .خداوند اجرش را مانند روزى که مصیبت به او رسید تجدید مىنماید یعنى هر مرتبه این جمله را بگوید خداوند اجر تازهاى به او عنایت مىفرماید.
بر پشت دست زدن به هنگام مصیبت اجر را از بین مىبرد
و سئل رجل النبى صلى الله علیه و آله ما یحبط الأجر فى المصیبة؟ فقال :تصفیق الرجال بیمینه على شما له و الصبر عند الصدمة الاولى فمن رضى فله الرضا و من سخط فعلیه السخط. مردى از پیامبر صلى الله علیه و آله سوال کرد چه چیز اجر و پاداش مصیبت را از بین مىبرد؟ فرمود:دست راست را بر پشت دست چپ زدن که به هنگام مصیبت بعضىها این عمل را انجام مىدهند اجر را از بین مىبرد و نابود مىسازد. و صبر حقیقى در صدمه نخستین یا اول صدمه است پس هر که راضى شود خدا از او راضى است و هر که ناراضى شود خدا از او ناراضى است. ام سلمه زوجه پیامبرصلى الله علیه و آله مىگوید:من از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود: هر کس گرفتار مصیبتى شود بگوید انالله و اناالیه راجعون اللهم اجرنى على مصیبتى و اخلف لى خیرا منها، خداوند متعال اجر او را مىدهد و آنچه از او گرفته بهترش را به او عطا مىفرماید. ام سلمه مىگوید وقتى شوهر سابقم ابوسلمه وفات کرد من مطابق دستور پیامبرصلى الله علیه و آله جملات مذکور را گفتم و خداوند بهتر از شوهر سابقم به من عطاء فرموده است و آن رسول خدا صلى الله علیه و آله است. در حدیث دیگر آمده است کهام سلمه گفت: وقتى این دستور را از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم با خود گفتم کجا شوهرى بهتر از ابوسلمه براى من پیدا مىشود و زمانى که عده وفات شوهرم به پایان رسید پیامبرآمد جلوى منزلم اجازه ورود خواست و من در آن موقع مشغول دباغى پوستى بودم بلافاصله دستم را که به برگ سلم مالیده بود شستم برگ سلم داروئى است که به پوست مىزنند تا بوى آن را برطرف نماید سپس به حضرت اجازه ورود دادم حضرت وارد شدند و من پوستى که داخل آن از لیف خرما بود براى ایشان پهن نمودم و حضرت بر آن نشستند و بعد خطبه مرا خواند و مرا به عقد خود در آورد پس از این که حضرت از خطبه عقد فارغ شدند من به ایشان عرض کردم اى پیامبر خدا من لیاقت زوجیت شما را ندارم مگر اینکه خود شما مرا قبول نمائید چون من مىترسم خطائى از من ببینى و خداوند به خاطر آن مرا عذاب کمد و دیگر این که من پیر شدم و ثالثا عائلهمندم. حضرت فرمود:در مورد پیرى که گفتى من مثل تو پیر شدم و اما در مورد عائلهات که گفتى عیالوار هستم عائله تو عائله من است یعنى من متکفل ایشان مىشوم، ام سلمه مىگوید پس من خودم را تسلیم پیامبر نمودم و آن حضرت مرا ترویج نمود و گفتم: خداوند بهتر از ابوسلمه پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله را بمن عنایت فرمود. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:مرگ داراى فزع مىباشد و هرگاه مرگ یکى از برادرانتان فرا رسید بگوئید: انا لله انا الیه راجعون و انا الى ربنا لمنقلبون اللهم اکتبه عندک من المحسنین و اجعله کتابه فى علیین و اخلف على عقبه فى الاخرین اللهم لاتحرمنا اجره و لا تفتنا بعده. یعنى ما مملوک خدائیم و به سوى او بازگشت مىنمائیم و به طرف پروردگار خویش مراجعت مىکنیم خدایا این میت را در نزد خودت در زمره محسنین بنویس و کتاب و نامه عمل او را در علیین قرار ده و جانشینان صالحى از او به یادگار گذار و نسل او را قطع مفرما خدایا ما را از اجزا و محروم منما و بعد از ما را مورد فتنه و آزمایش قرار مده. و عن الحسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ان النبى ص) قال: من اصابتة مصیبة فقال: اذا ذکرها انالله و انا الیه راجعون جددالله عزوجل له اجرها مثل ما کان له یوم اصابته. پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: هر کس مصیبتى به او رسیده است هرگاه آن مصیبت به یادش مىآید بگوید انالله و انا الیه راجعون خداوند عزوجل اجر و پاداش او را مانند روزى که مصیبت بر او وارد شد تجدید مىفرماید.
فصل: هرگاه براهل بیت علیه السلام بلائى مىرسید پیامبر آنها را به نماز امر مىفرمود
یوسف بن عبدالله بن سلام مىگوید:هرگاه براى اهلبیت و خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله گرفتارى و بلائى نازل مىشد آن حضرت آنها را به نماز خواندن امر مىفرمود:سپس این آیه را تلاوت مىکرد و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها یعنى پیامبرم خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نیز بر انجام آن شکیبا و پر استقامت باش. سوره طه آیه 132
از صبر و نماز یارى و کمک بجوئید
ابن عباس مىگوید: وقتى که در مسیر مسافرت به پیامبرصلى الله علیه و آله خبر وفات برادرش را به او داهاند ایشان استرجاع نمودند یعنى گفتند:انالله و انا الیه راجعون سپس از جاده خارج شدند و رفتند در کنار جاده و شتر خویش روى زانو خواباند و بعد دو رکعت نماز به جا آورد و مدتى نشست سپس به سوى راحله خویش حرکت کرد و مىفرمود: واستعینوا بالصبر و الصلاة و آنهالکبیرة الاعلى الخاشعین یعنى از صبر و نماز یارى جوئید که نماز حضور قلب امرى بسیار بزرگ و دشوار است مگر بر خاشعان که آنها مشتاق نمازند. و نیز از ابن عباس نقل شده است که هرگاه پیامبرصلى الله علیه و آله مصیبتى مىرسید حضرت بر مىخواست، وضوى مىگرفت و دو رکعت نماز مىخواند و مىگفت: اللهم قد فعلت ما امرتنا فانجزلنا ما وعدتنا یعنى خدایا آنچه را که به ما دستور دادى انجام دادهام پس تو نیز وعده این که به ما دادهاى براى ما منجر فرما.عباده بن محمد مىگوید: وقتى عباده رضى الله عنه در حال احتضار به سر مىبرد گفت: بستر خواب مرا از خانه بیرون ببرید و در صحن حیاط پهن نمائید بستگان او مطابق دستور او رفتار کردند و رختخواب او را در صحن پهن نمودند و او را در آنجا خواباندند سپس عباده گفت: تمام دوستان و خدمه و همسایگان مرا و هر کس که به عیادت من مىآمد همه را جمع کنید و آنها را به نزد من حاضر نمائید و حسب الامر او تمام اینها را جمع کردند و به نزدش در صحن حیاط حاضر نمودند. سپس عباده به آن جمعیت گفت :امروز آخرین روز دنیاى من و امشب اولین شب آخرتم مىباشد و من نمىدانم شاید در سابق از دست و زبان من چیز ناگوارى به شما رسیده باشد به آن خدائى که جان عباده در دست او است قسم که در قیامت قصاص در کار است و به هر کس از شماها صدمهاى زبانى یا بدنى وارد کردهام برخیزد و قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود از من قصاص کند که قصاص دنیا بهتر از قصاص آخرت است که آنجا آدمى در حضور ملائکه و انبیاء قصاص شود آن جمعیت گفتند:اى عباده تو براى ما پدرى مهربان و مردى مودب و بزرگوار بودى و هرگز به زیر دست خود سخن ناروا نمىگفتى. سپس عباده گفت: آیا از این جهت مرا مىبخشید؟ همگى گفتند بلى، بعد عباده گفت: خدایا شاهد باش که اینها مرا عفو کردند سپس گفت :وصیت من بر شما این است که وقتى روح از بدن من جدا شد وضوى نیکو بسازید و بروید مسجد نماز بخوانید و بعد از آن براى من و خودتان طلب مغفرت نمائید زیرا خداوند متعال فرمود: واستعینوا بالصبر والصلوه یعنى از صبر و نماز یارى جوئید سپس مرا با عجله بطرف قبر ببرید و بدنبال من آتش نیاورید و چوب ارجوان را زیر من نگذارید مثل اینکه مرسوم بود دنبال جنازه آتش مىکردند و چوب ارغوان را زیر میت مىگذاشتند ارجوان اسم درختى است و عن جابربن الباقر علیه السلام قال: اشد الجزع الصراخ بالویا و العویل و لطم الوجه و الصدر و جز الشعرو من اقام النواحة فقد ترک الصبر و من صبرو استرجع و حمدالله تعالى فقد رضى بما صنع الله و وقع اجره على الله عزوجل و من لم یفعل ذالک جرى علیه القضاء و هو ذمیم واحبط الله عزوجل اجره. امام باقر علیه السلام فرمود:بدترین جزع و بیتابى فریاد و خروش به ویل و عویل گفتن و لطمه به صورت و سینه زدن و کندن موى سر است. و هر کس در مصیبت داد و فریاد و جزع وفزع به راه اندازد علامت بى صبرى و ناشکیبائى او است و هر کس صبر و بردبارى پیشه کند و استرجاع نماید یعنى بگوید :انالله و انا الیه راجعون، و خدا را حمد و ثنا گوید علامت رضایت او از کار خدا است و اجر او بر خداى عزوجل مىباشد و کسى که به جاى استرجاع و حمد و ثناى خدا جزع و بیتابى کند قضا و قدر الهى نیز بر او جارى مىگردد اما در حالتى که نزد خدا مذموم است و خداوند عزوجل اجر او را از بین مىبرد. و عن الصادق علیه السلام قال: ان الصبر البلاء یستبقان الى المومن یأتیه البلاء و هو صبور و ان الجزع و البلاء یستبقان الى الکافر یاتیه البلاء و هو جزوع. امام صادق علیه السلام فرمود:صبر و بلا با یکدیگر مسابقه مىگذارند و به طرف مومن مىروند بلا به مومن مىرسد در حالى که او صبور است. و جزع و بلا نیز بر یکدیگر سبقت مىگیرند و بلا به کافر مىرسد در حالى که او جزوع و بیتاب است. و عنه علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ضرب المسلم على فخذه عند المصیبة احباط لاجره. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:ضربت زدن بر ران و زانو به هنگام مصیبت باعث نابودى اجر است. و عن موسى بن بکیر عن الکاظم علیه السلام قال: ضرب المسلم على فخذه عند المصیبة احباط اجره. امام کاظم علیه السلام فرمود:ضربت زدن بر ران به هنگام مصیبت باعث از بین بردن اجر است. و عن اسحق بن عمار عن الصادق علیه السلام یا اسحق لا تعدن مصیبة اعطبت علیها الصبر و استوجبت علیها من الله عزوجل الثواب انما المصیبة التى یحرم صاحبها اجرها و ثوابها اذا لم یصبر عند نزولها. امام صادق علیه السلام به اسحق بن عمار فرمود:اى اسحق آن مصیبتى را که تو در برابر آن صبر نمودى و موجب ثواب الهى گردیدى مصیبت مشمار، بلکه مصیبت آن است که صاحب آن بر اثر صبرى و بیتابى از اجر و ثواب آن محروم گردد. و عن ابى میسرة قال: کنا عند ابى عبدالله علیه السلام فجائه رجل و شکا الیه مصیبته فقال: اما انک ان تصبر توجر و ان لم تصبر یمضى علیک قدر الله عزوجل الذى قدر علیک و انت مذموم ابو میسره مىگوید: مإ؛ثث نزد امام صادق علیه السلام بودیم که مردى خدمت آن حضرت آمد و از مصیبت و گرفتارى خود شکایت مىکرد حضرت به او فرمود:اگر صبر کنى خداوند به تو اجر مىدهد و اگر صبر نکنى آن قضا و قدرى که از طرف خداوند عزوجل برایت مقدر و معین شده است بر تو جارى مىگردد در حالى که تو نزد خدا مذموم هستى یعنى چه صبر کنى و چه صبر نکنى مقدرات الهى بر تو جارى مىگردد لکن در صورت اول ما جور و در صورت دوم مذموم هستى.
فصل
قال الصادق علیه السلام: البلاء زین المومن و کرامة لمن عقل، لان فى مباشرته و الصبر علیه و الثبات عنده تصتیح نسبة الایما: قال النبى صلى الله علیه و آله: نحن معاشر الانبیاء اشد الناس بلاء، و المؤمن المؤمنون الامثل فالامثل.و و من ذاق طعم بلاء تحت سر حفظه الله له تلذده به اکثر من تلذده با لنعمه، و یشتاق الیه اذا فقده، لأنه لأن تحت یدنیزان البلاء و الجنة انوار النعمة، و تحت انوار النعمة نیران البلاء و المحنة، و قد ینجوا منه کثیر و یهلک فى النعمة کثیر. و ما اثنى الله تعالى على عبد من عباده من لدن آدم علیه السلام الى محمد(ص) الابعد ابتلائه و وفاء حق العبودیة فیه فکرمات الله تعالى فى الحقیقة نها یات بدایا تها البلاء و بدایات نها یا تها البلاء و من خرج من شبکة البلوى جعل سراج المؤمنین و مونس المقربین و دلیل القاصدین، و لاخیر فى عبد شکى من محنه تقدمها الاف نعمة و تتبعها الاف راحة، و من لایقضى حق الصبر فى البلاء حرم جزاء قضاء الشکر فى النعماء ،کذالک من لایودى حق الشکر فى النعماء یحرم عن قضاء جزاء الصبر فى بلاء، و من حرمهما فهومن المطر و دین. و قال ایوب علیه السلام فى دعائه :اللهم انه اتى على سبعون فى الرخاء فا مهلنى حتى یاتى على سبعون فى البلاء. و قال وهب: البلاء للمومن کالشکال للدایة و العقال للابل، و هذا الفصل کله من کلام الصادق (ع) چون این روایت مفصل است و شامل مطالب متعددى مىباشد لذا قطعه قطعهاى از روایت را با عناوین و ذکر متن ترجمه مىنمائیم.
بلاء زینت مومن است
امام صادق علیه السلام فرمود: البلاء زین المومن و کرامه لمن عقل لان فى مباشرته و الصبر علیه و الثبات عنده تصحیح نسبة الایمان یعنى بلاء زینت مومن و کرامت عاقل است، براى این که بر خوردن نمودن با بلاء و صبر کردن و پایدار بودن به هنگام آن دلیل قوت ایمان است.
در زیر آتشهاى بلاء انوار نعمت است
قال النبى صلى الله علیه و آله: نحن معاشرالأنبیاء اشد الناس بلاء، و المؤمن المؤمنون الامثل فالامثل، و من ذاق طعم البلاء تحت سر حفظه الله تلذذ به اکثر من تلذذه بالنعمة و یشاق الیه اذا فقده، لان تحت نیران البلاء و المحنة انوار. النعمة، و تحت انوار النعمة نیران البلاء و المحنة، و قد ینجومه البلاء کثیر و یهلک فى النعمة کثیر. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:ما گروه پیغمبران ابتلاء و گرفتارى مان از همه مردم سختتر است و بعد از ما مومنین به ترتیب درجه ایمانشان مبتلاء به گرفتارى مىباشد یعنى هر چه منزلت و مقامشان نزد پروردگار بلندتر باشد به همان نسبت بلائشان نیز بیشتر است. و هر کس مزه بلا را در پنهانى یعنى بدون این که به مردم بروز کند بچشد یا اینکه تحت مراقبت و حفظ پروردگار متعال مزه بلا را بچشد هر آینه لذت و خوشى او از آن بلاء بیش از لذتش از نعمت مىباشد و هر گاه آن بلاء از او دور شود آرزوى آمدنش را مىنماید و همواره مشتاق آن است، زیرا در تحت آتشهاى بلاء و محنت انوار نعمت است، و در تحت انوار نعمت آتشهاى بلا و محنت است، و گاه عدهاى زیادى از بلاء نجات مىیابند و گاه عده زیادى در نعمت به هلاکت مىرسند.
خداوند هیچ کس را قبل از ابتلاء ستایش نکرد
و ما اثنى الله تعالى على عبد من عباده من لدن آدم علیه السلام الى محمد (ص) الا بعد بتلاده و وفاء حق العبودیة فیه فکرامات الله فى الحقیقة نهایات بدایاتها البلاء و یدایات نها یا تها البلاء و خداوند متعال هیچ بندهاى را از زمان آدم علیه السلام تا زمان پیغمبر خاتم حضرت محمد صلى الله علیه و آله مورد ستایش و تعریف قرار نداد مگر بعد از ابتلاء و آزمایش و اداء وظیفه و حق بندگى او در هنگام بلاء و گرفتارى. پس در واقع کرامتهاى خداوند نتایج و آثار ابتلاعات اولیه است.
صبر براى مؤمن مانند زانو بند براى شتر است
و من خرج من شبکة البلوى جعل سراج المؤمنین و مونس الئمقربین و دلیل القاصدین و لاخیر فى عبد شکى من محنة تقدمها آلاف نعمة و اتبعها آلاف راجة، و من لایقضى حق الصبر فى البلاء حرم قضاء الشکر فى النعماء کذالک من لا یودى حق الشکر فى النعماء یحرم عن قضاء الصبر فى البلاء و من حرمهما فهومن المطرودین. و قال ایوب علیه السلام فى دعائه: اللهم انه قد اتى على بعون فى الرخا فأمهلنى حتى یأتى على سبعون فى البلاء. و قال وهب: البلاء للمومن کالشکال للدابة و العقل للابل و هذا الفضل کله من کلام الصادق (ع) و کسى که از شبکه بلاء و آزمایش به خوبى بیرون آید یعنى هنگام بلاء جزع و فزع و بیتابى نکند چراغ مومنین و مونس مقربین و راهنماى حاجتمندان مىگردد. کسى که از محنت شکایت کند هیچ گونه خیرى در او نیست و حال اینکه قبل از آن محنت هزاران نعمت به او رسید و بعد از آن نیز هزاران نعمت به او مىرسد. و کسى که در بلاء و محنت حق صبر اداء نکند از به جا آوردن حق شکر در برابر نعمت محروم مىگردد و کسى که حق شکر نعمت بجا نیاورد حق صبر را نیز در مورد بلا ادا نخواهد کرد و هر کس از این دو وظیفه مهم اداء حق شکر محروم شود از جمله مطرودین و رانده شدگان از رحمت خدا مىباشد. حضرت ایوب علیه السلام در مناجات خود به پروردگارش مىگوید:خدایا هفتاد سال نعمت تو به من رو آورده است پس به من مهلت بده تا هفتاد سال نیز مبتلاء به بلاء شوم. وهب گفت: بلا براى مومن مانند کالفه و زانوبند استر و شتر است همانگونه که کلافه و زانوبند استر و شتر را از حرکتهاى ناملایم و جست و خیزهاى نامناسب باز مىدارد بلاها هم مومن را از کارهاى نامناسب باز مىدارد. و این فصل تمامش از فرمایش امام صادق بوده است. این روایت در کتاب مصباح الشریعه باب بلاء آمده است ولکن در پایان روایت چنین آمده است و قال امیر المؤمنین علیه السلام: الصبر من الایمان کا الرأس من الجسد، و رأس الصبر البلاء و ما یعقلها الا العالمون یعنى امام صادق علیه السلام گفت: امیر المومنین علیه السلام فرمود:صبر از براى ایمان مانند سر است از براى جسد، چنانچه جسد بى سر حیات ندارد هم چنین ایمانى که صبر با او نباشد قدر و اعتبار ندارد، و راس ضرب بلاست یعنى معنى صبر و وجود او بوجود بلا معلوم مىشود و فقط صاحبان علم هستند که این مطلب را درک و تعقل مىکنند.
فصل
و قال الصادق علیه السلام: الصبر یظهر مافى بواطن العباد من النور الصفاء، والجزع بظهر ما فى بواطنهم من لظلمة و الوحشة. و الصبریدعیه کل احد و ما یثبت عنده الا المخبتون، و الجزع ینکره کل احد و هوا بین على المنافقین لأن نزول المحنة و المصیبة یخبر عن الصادق و الکاذب و تفسیر الصبر ما یستمر مذاقة و ما کان عن اضطراب لایسمى صبرا، و تفسیر الجرع اضطراب القلب و تحزن الشخص و تغیر اللون و تغیر الحال. و کل نازلة خلت اوائلها من الاخبات و الانابة و التضرع الى الله فصاحبها جزوع غیر صابر. و الصبر ما اوله مروا خره حلو لقوم، و لقوم مر اوله و آخره و لقوم اوله و آخره حلو مصباح الشریعه فمن دخله من اواخر فقد دخل و من دخله من اوائله فقد خرج. و من عرف قدر الصبر لایصبر عما منه الصبر، و قال الله عز وجل فى قصة موسى و خضر علیها السلام: و کیف تصبر على ما لم تحط به حبرا. فمن صبرکرها و لم یشک الى الخلق و لم یجزع بهتک یره ستره فهومن العام و نصیبه ما قال الله عزوجل: و بشر الصابرین. اى بالجنة و المغفرة. و من استقبل البلاء بالرحب فصبر على سکینة و وقار فهومن الخاص و نصیبه ما قال الله عزوجل: ان الله مع الصابرین. (44) این روایت را نیز با عناوین و ذکر مکرر متن ترجمه مىنمائیم
صبر نماینگر نورانیت و صفاى باطن است
امام صادق علیه السلام فرمود: الصبر یظهر ما فى بواطن العباد من النور و الصفاء، و الجزع یظهر ما فى بواطنهم من الظلمة و الوحشة. صبر نور و صفاى باطن آدمى را ظاهر مىکند و جزع و بى تابى نیز ظلمت و وحشت باطن آدمى را آشکار مىسازد یعنى صبر و بردبارى در برابر بلاء و محنت نشانه نور باطن، و جزع و اضطراب علامت کدورت آن است.
هر کس ادعاى صابریت مىکند ولى....
و الصبر یدعیه کل احد و ما یثبت عنده الا المخبتون و الجرع ینکره کل احد و هوابین على المنافقین لان نزول المحنة و المصیبة یخبر عن الصادق و الکاذب حضرت مىفرماید: که همه کس ادعاى صبر مىکنند و مىگویند ما در برابر سختیها صبر داریم لکن در این ادعا فقط افراد متواضع و تسلیم در برابر رنجها راستگویند و نیز همه کس مىگویند ما هیچگاه در برابر مشکلات جزع و بى تابى نمىکنیم و جزع و اضطراب در هنگام بلاء بر منافقین ظاهر است. براى اینکه بلاء و محنت صداقت و کذب ادعاى اشخاص را بلاملا مىکند یعنى اگر در وقت مصیبت و بلا صبر کند علامت صداقت ادعاى او است ولى اگر جزع و بى تابى نماید. نشانه ادعاى دروغین او است. و تفسیر الصبر ما یستمر مذاقه و ما کان عن اضطراب لایسمى صبرا،و تفسیر الجرع الضطراب القلب و تحزن الشخص و تغیر و الوان و تغیر الحال و کل نازلة خلت اوائلها من الاخبات و الأنابة و التضرع الى الله فصاحبها جزوع غیر صابر. حضرت فرمود:صبر به معنى چیز تلخ مزهاى است که توام با اضطراب نباشد چون هر چه تلخ باشد و توام با اضطراب آن را صبر نمىنامند. و معنى جزع اضطراب دل است با اظهار حزن و تغییر حالت و تغییر رنگ، و هر مصیبت و حادثهاى که بر آدمى مىرسد اگر اول آن توام با تسلیم و ان به تضرع به درگاه خدا نباشد صاحب آن مصیبت ناشکیبا است.
تفاوت حالات افراد در مورد صبر
و الصبر ما اوله مروا آخره حلو لقوم، و لقوم مراوله و آخره فمن دخله من اواخره فقد دخل، و من دخله من اوائله فقد خرج صبر آن چیزى است که براى عدهاى اولش تلخ است ولى آخرش شیرین است و براى عدهاى دیگر اول و آخرش تلخ است پس کسى که در مسیر صبر وارد مىشود و پایان و نتیجه آن را در نظر گرفته است، به طور مسلم از افراد صابر به شمار مىرود و توفیق به دست آوردن نتیجه مطلوب صبر را پیدا خواهد کرد. ولى کسى که توجه و نظر او به تلخى آغاز و ابتداى آن است، هرگز در مورد مصداق صبر قرار نگرفته و از راه صبر خارج شده است.
گفتار حضرت خضر به حضرت موسى ع در مورد صبر
و من عرف قدر الصبر لایصبر عما منه الصبر. قال الله عزوجل فى قصه موسى و خضرعلیهما السلام و کیف تصبر على ما لم تحط به خبرا. حضرت فرمود: هر کس مقام و منزلت صبر را بشناسد، هرگز راضى نمىشود که در مقدمات و موجبات صبر توقف و کوتاهى ورزد،و خود را آماده نسازد. خداوند متعال در قصه حضرت موسى و حضرت خضر علیهما السلام مىفرماید:چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى.
صبر عوام و صبر خواص
فمن صبر کرها و لم یشک الى الخلق و لم یجزع بهتک سره ستره فهومن العام و نصیبه ما قال الله عزوجل: و بشر الصابرین. اى بالجنة و المغفرة و من استقبل البلاء بالرحب فصبر على سکینة و وقار فهومن الخاص و نصیبه ما قال الله عزوجل ان الله مع الصابرین. پس کسى که از روى کراهت و ناچارى صبر ورزیده و در عین حال مراقبت کامل دارد که شکایت و اظهار گله در نزد مردم نکند و با اضطراب و جزع، باطن و اسرار خود را آشکار نسازد،چنین شخصى از صبر کنندگان عمومى به شمار مىرود و از جهت نصیب و حظ مشمول فرمایش خداوند متعال خواهد بود که مىفرماید: و بشارت بده صابران را. یعنى بهشت و مغفرت. و اما اگر از جان و دل از بلا استقبال کرد و بدون کوچکترین اضطراب با بلا روبرو شود، و با کمال اطمینان خاطر و آرامش دل و سنگینى و وقار ثبات و استقامت داشته باشد ،او از خواص صابرین محسوب مىگردد و مشمول قول خداى عزوجل قرار خواهد گرفت که فرمود:خدا همراه صابران است. (45)
فصل
در این فصل مختصرى از حالات گذشتگان و صبر و بردبارى پیشینیان به هنگام مرگ فرزندان و دوستانشان ذکر مىگردد عرب زمان جاهلیت یعنى قبل از طلوع اسلام است با اینکه امید و اعتقادى به ثواب و ترس و خوفى از عقاب و عذاب نداشتند با این وصف براى صبر وبردبارى اهمیت فراوان قائل بودند و صابران را تعریف و توصیف و بى صبران و جزع وفزع کنندگان در برابر مصائب و مشکلات را تعبیر و توبیخ مىکردند براى اینکه ذاتا صبر و بردبارى و تحمل مشکلات و مصائب و ایثارگرى و از خود گذشتگى و مردانگى در برابر سختیها نزد آنها ارزشمند بوده و بیتابى و جزع و فزع و داد و فریاد و آه و ناله براه انداختن در برابر مصائب نزد آنها نکوهیده و ناپسند بوده است. حتى گاهى افرادى عزیز و محبوب خود را از دست مىدادند و ذره حالشان تغییر نمىکرد وقتى که اسلام آمد و نورش در آن سرزمین منتشر گردید و ثواب صبر معلوم شد و اشتهار یافت میل و رقبت آنها در صبر استقامت زیادتر گردید و رتبه و مقام اهل بلا بالا گرفت. اینک چند نمونه از صبر و استقامت گذشتگان به هنگام مرگ فرزندان و دوستانشان بیان مىشود.
1- حکایت ابن مسعود و سه فرزند عزیزش
ابوا لاحوص مىگوید:ما روزى به اتفاق دوستان به منزل مسعود رفتیم و دیدیم که سه کودک زیبا مانند سکه طلا به نزد او است و ما از زیبائى آنها به تعجب در آمدیم ابن مسعود گفت: مثل اینکه شما از زیبائى فرزندانم غبطه مىبرید؟ (46) گفتیم آرى به خدا سوگند هر مسلمانى بر چنین فرزندانى غبطه مىبرد و آرزو مىکند که خداوند همانند اینها نصیبش فرماید. سپس ابن مسعود سرش را به طرف سقف کوتاه خانه که پرندهاى در آن لانه کرده و تخم گذارى نموده بود بلند کرد و گفت: قسم به آن کسى که جانم در دست قدرت اوست اگر گرد و غبار قبر این سه کودک را از دست خود بتکانم کنایه از اینکه این سه فرزند بمیرند بهتر است نزد من از اینکه لانه این پرنده از سقف بیفتند و تخم آن بشکند. یعنى ابن مسعود بسیار مشتاق ثواب داغ فرزندان بود و مىخواست که آنها بمیرند و او از ثواب داغ آنها برخوردار گردد.
2- حکایت دیگر از ابن مسعود و اشتیاق او به داغ فرزند
روزى عبدالله بن مسعود رضى الله در مسجد مشغول تعلیم قرائت قرآن بود و در حالى که دو زانو نشسته بود ناگهان زن ابن مسعود فرزند کوچکش را آورد و کنار در مسجد ایستاد و بعد به بچه اشاره کرد که پدرت داخل مسجد است بچه به طرف پدر روانه شد و مردم راه را باز کردند و بچه رفت در دامن پدر نشست. ابن مسعود فرزندش را مورد نوازش و محبت قرار داد و گفت: مرحبا به کسى که همنام او از او بهتر است یعنى تو همنام پیغمبر صلى الله علیه و آله هستى و من او را از تو بیشتر دوست دارم به قدرى فرزند خود را نوازش مىکرد و مىبوسید که حتى نزدیک بود که آب دهن او را بخورد. سپس روى کرد به طفل خود و گفت: به خدا قسم مرگ تو و برادرانت از تعداد شما بر من از این مگس آسانتر است اطرافیان به ابن مسعود ایراد گرفتند و گفتند: براى چه چنین آرزوئى مىنمائى؟ ابن مسعود در جواب گفت: من از این قصد خیر نمودم. چون اگر فرزندانم بمیرند من از اجر و پاداش مرگ آنها بهرمند مىشوم و اگر بمانند بر آنها ترسناکم زیرا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود:زمانى بر شما مىآید که مرد بر فراغت حال غبطه مىبرد همان گونه که به کثرت مال و فرزند غبطه برده مىشود.(47)
3- گفتار ابوذر در مرگ فرزندان خویش
فرزندان ابوذر رضى الله عنه در سن کودکى وفات مىکردند به او مىگفتند فرزندانت باقى نمىمانند ابوذر مىگفت: الحمدلله الذى یا خذهم من دار الفناء ویدخرهم فى دار البقاء یعنى: خداى را سپاس که فرزندانم را از دار فانى مىبرد و در دار باقى آنها را ذخیره مىنماید.
4- حکایت شخصى که هفت فرزندش در یک روز به مرض طاعون مردهاند
هفت فرزند از عبدالله بن عامر مازنى رضى الله عنه در یک روز به مرض طاعون (48) مردهاند و او مىگفت: انى مسلم مسلم یعنى من مسلمانم و در برابر این مصائب تسلیم امر پروردگار هستم آرى مسلمان باید در برابر مصائب و مشکلات تسلیم مقدرات الهى باشد و چون چرا او اعتراض و جزع و فزع ننماید
5- سخنان حکمتآمیز معاذ در مرگ فرزند خویش
عبدالرحمن بن تمیم مىگوید:روزى به اتفاق دوستان به منزل معاذ رفتیم دیدیم که او کنار سر فرزندش نشسته و فرزندش در حال احتضار به سر مىبرد و ما وقتى آن صحنه را مشاهده کردیم نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم همگى گریستیم و یک نفر در میان دما با صداى بلند گریه مىکرد، معاذ او را منع کرد و گفت: ساکت باش به خدا قسم که او مىداند من به این مصیبت راضى هستم و ارزش این در نزد من بهتر است از تمام جنگهائى که همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم با دشمنان اسلام جنگیدهام زیرا من از خود آن حضرت شنیدم که مىفرمود:هر کس در مرگ فرزند عزیز خویش براى رضاى خدا صبر کند خداوند متعال به میت خانه و قرارگاهى بهتر از خانه و قرارگاه خودش مىدهد و به مصیبت دیده نیز صلوه رحمت و مغفرت و رضوان عطاء مىفرماید:عبدالرحمن بن تمیم مىگوید:ما هنوز در منزل معاذ بودیم که هنگام اذان ظهر روح فرزند او از بدن جدا شد و ما رفتیم مسجد نماز خواندیم و بلافاصله برگشتیم دیدیم که خود معاذ فرزندش رإ؛خخ غسل داد و حنوط نمود و کفن کرد و آماده حرکت دادن به طرف قبرستان مىباشد بدون اینکه منتظر حاضر شدن برادران و همسایگان شود. ما به معاذ گفتیم: خدا تو را رحمت کند چرا صبر نکردى که ما از نماز فارغ شویم و در تجهیزات برادرزاده خود حاضر گردیم؟ معاذ گفت: ماموریم که مردگان را چه شب بمیرند و چه روز منتظر نگذازیم و زودتر تجهیزات کفن و دفن آنها را فراهم کنیم. عبدالرحمن مىگوید:وقتى بچه را به قبرستان بردند خود معاذ و شخص دیگرى داخل قبر شد وقتى معاذ خواست از قبر بیرون بیاید من دستم را دادم که او را از قبر بیرون آورم معاذ از گرفتن دست من امتناع ورزید و گفت: نمىخواهم دست مرا بگیرید زیرا خودم قوت بالا آمدن را دارم و خوش ندارم که افراد نادان مرا ببینند که شما زیر بال مرا گرفتید و گمان کنند که مصیبت مرا از پا در آورده و سست کرده است. سپس به مجلس رفت و در خواست کرد که روغن و عطر و سرمه و لباس فاخر براى او بیاورند و او روغن و عطر به خود زد و سرمه به چشمان خود کشید و لباس فاخر پوشید و در آن روز از همه روزها خوشحالتر و با تبسمتر بود. سپس گفت: انالله و انا الیه راجعون فى الله خلف عن کل هالک هلک و عزاء من کل مصیبة و درکا لکل مافات . یعنى ما از آن خدائیم و به سوى او بازگشت مىکنیم خدا هر چه را بگیرد عوض آن را مىدهد یا خداوند هر هالکى را نجات مىدهد و عوض هر مصیبتى تسلیت و دلدارى عطاء مىفرماید و هر چه از آدمى فوت شود ارک و جبران مىنماید.
6- حکایت افتادن سیخ کباب به سر فرزند امام سجاد ع و مرگ آن فرزند
در روایت است که عدهاى نزد امام سجاد علیه السلام بودند که خادم آن حضرت سیخ کباب را با عجله از تنور بیرون آورد که سیخ از دستش افتاد و به سر بچه امام سجادعلیه السلام اصابت کرد و او مرد، امام سجادعلیه السلام از منزل شتابان بیرون آمد وقتى که بچه را دید که مرده است رو کرد به غلام خود و فرمود:انت حرلوجه لله تو در راه خدا آزادى. زیرا تو عمدا این کار را نکردى سپس حضرت شروع به تجهیزات کفن و دفن فرزندش نمود.
7- داستان حلم و بردبارى قیس بن عاصم مشاهده جسد منقول فرزندش
احنف بن قیس به دوستان خود سفارش مىکرد و مىگفت: شما علم و حلم و صبر را بیاموزید زیرا من آن را آموختهام؟ گفتند:تو از که آموختهاى؟ گفت :از قیس بن عاصم آموختهام. گفتند حلم را چگونه از او آموختى؟ احنف بن قیس گفت: ما با جمعى از دوستان در نزد قیس بن عاصم بودیم و او مشغول صحبت بود که ناگهان جسد مقتول پسرش را با قاتل او در حالى که دست بسته بود آوردند. قیس بن عاصم با مشاهده این صحنه دلخراش ذرهاى حالتش تغییر نکرد حتى دستش را که به زانویش حلقه زده بود رها نکرد و صحبتش را قطع نکرد تا اینکه صحبتش تمام شد. سپس با کمال متانت رو کرد به قاتل فرزندش و گفت:اى پسر برادرم چه چیز تو را وادار کرد که چنین کارى کنى؟ قاتل گفت: غضب من مرا به این جنایت وا داشت. قیس گفت :آیا هرگاه غضبناک کى شوى باید به نفس خودت اهانت کنى و معصیت پروردگارت را مرتکب شوى وعدد طائفه خودت را کم کنى؟ !!برو من تو را آزاد کردم. سپس رو کرد به فرزندان خود گفت: عزیزان من برادر خود را غسل دهید و کفن نمائید آنگاه مرا با خبر کنید تا جنازه او نماز بخوانم. قیس بن عاصم بعد از دفن فرزندش به پسرانش گفت: ما در این فرزند مقتولیم از طائفه شما نیست و از طائفه دیگر است و من گمان نمىکنم مادرش راضى شود که بدون دیه و خونبها قاتل پسرش رها شود شما دیه او را از مال من به مادر او بپردازید
8- سخنان ابوذر سر قبر فرزند خویش
مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه روایت مىکند که وقتى ذر پپسر ابوذر وفات کرد ابوذر رحمه الله علیه سر قبر او ایستاد دو دستش را بر خاک قبر مالید و گفت: رحمک الله یا ذر به خدا رحمت کند تو را اى ذر به خدا قسم تو براى من فرزند خوبى بودى. حال تو از من جدا شدى من از تو خشنودم به خدا قسم که من از رفتن تو ناراحت نیستم و نقصانى به من نرسید و به غیر از حق تعالى به احدى نیاز ندارم و اگر هول مطلع یعنى جاهاى هولناک عالم پس از مرگ نم بود خیلى خوشحال بودم من به جاى تو رفته باشم ولکن مىخواهم چند روزى تلافى گذشته را بنمایم و تهیه آن عالم را ببینم و به تحقیق که اندوه از براى تو مرا مشغول ساخته است از اندوه بر تو یعنى همیشه در غم آنم که عبادات و طاعاتى که براى تو نافع است انجام دهم و این معنى مرا باز داشته است که غم مردن و جدائى تو را بخورم. والله براى مردن و جداشدنت گریه نکردهام بلکه گریهام بر حالت تو که چه بر تو خواهد گذشت بوده است. اى کاش مىدانستم که چه گفتى و به تو چه گفتند. خداوندا حقوقى را که من بر او داشتم و تو بر او واجب نمودى من همه را به بخشیدم پس تو هم حقوق خود را از او ببخش زیرا توبه جود و کرم ار من سزاوارترى این روایت را مرحوم شهید ثانى با دو سند دیگر با مختصرى تغییرى نقل کرده است ولى چون مفهوم هر سه روایت یکى است از ترجمه آن دو و صرف نظر گردید.
9- حکایت ثروتمندى که در یک شب همه چیزش از دست رفت
گروهى از طائفه بنى عبس به نزدیکى از خلفاء رفتند و در میان آنها مرد نابینائى بود خلیفه از او سئوال کرد که چگونه و به چه علت دو چشمانت نابینا شده است مرد نابینا گفت: شبى با خانوادهام در بیابانى خوابیدم و در میان طائفه بنى عبس از من ثروتنمدتر وجود نداشت ناگهان سیل آمد اهل و عیال و مال و فرزندان مرا برد و من با یک شتر سرکش و یک بچه شیرخوار ماندیم، شتر سزکش فرار کرد من بچه را به زمین گذاشتم و به تعقیب شتر رفتم همین که قدرى بدنبال شتر دویدم ناگهان صداى فریاد بچه به گوشم رسید، بلافاصله برگشتم دیدم که سر گرگ در شکم بچه است و مشغول خوردن او مىباشد دوباره به طرف شتر رفتم وقتى که نزدیک آن رسیدم و مىخواستم آن را بگیرم لگد محکم به صورتم زد که من به زمین افتادم و چشمانم کور شد. پس صبح کردم در حالى که نه مال داشتم نه عیال نه فرزند و نه بینائى چشم.
10- سخنان عیاض در مرگ فرزند خویش
در روایت است که فرزند عیاض بن عقبه فهرى وفات کرد وقتى که او در قبر فرزند خود وارد شد مردى به او گفت: اگر چه سید لشکر بود ولى براى رضاى خدا صبر کن و او را به حساب خدا بگذار. عیاض گفت: چرا چنین نکنم در حالى که دیروز زینت زندگى دنیا بود و امروز با قیات صالحات مىباشد.
11- گفتار حکیمانه فضیل در مرگ فرزند خود
ابو على رازى مىگوید: من با فضیل بن عیلض مدت سى سال رفاقت و هم نشینى داشتم و در این مدت هیچ گاه او را در حال خنده و تبسم ندیم الا اینکه روزى که فرزندش على وفات کرد. که در آن روز خندان بود علتش را از او پرسیدم گفت: هر کارى را که خداوند متعال دوست بدارد من هم دوست مىدارم.
12- گفتار پدر دو شهید به هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندانش
وقتى خبر شهادت فرزند عمربن کعب هندى را که در شنبر به شهادت رسید به پدرش رساندند پدر بدون اینکه ناراحتى کند گفت: الحمدلله الذى جعل من صلبى ما اصیب شهیدا یعنى حمد و ستایش خداى را که فرزندى از صلب مرا به درجه رفیع شهادت رساند. پس از چند فرزند دیگرش در جرجان به شهادت رسید وقتى خبر شهادت این فرزند را نیز به او دادند گفت: الحمدلله الذى توفى منى شهیدا آخر یعنى حمد و ستایش مخصوص آن خدائى است فرزند دیگرى را از من به شهادت رساند.
13- حکایت پدرى که در مرگ پسرش لباس نو پوشید
از بیهقى نقل شده است که مىگوید:وقتى عبدالله بن مطرف وفات یافت پدر او لباس نیکو و فاخر پوشیده و روغن یا عطر بخود زده و نزد قوم خود رفت قومش از این عمل او ناراحت و غضبناک شدند و گفتند:عبدالله وفات کرد و تو لباس نیکو و فاخر بر تن کرد ى و روغن و عطر به خود استعمال نمودى؟!! مطرف پدر عبدالله در جواب اعتراض قومش گفت: آیا براى این مصیبت گوشه نشینى اختیار کنم و در غم و اندوه فرو روم در حالى که خداوند در برابر این مصیبت سه خصلت به من عطاء کرده است که نزد من از تمام دنیا و آنچه در آن است بهتر است خداوند متعال فرمود: الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انالله و اناالیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون آنها که هنگام مصیبتى به آنها برسد مىگویند: ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حال آنان شده و آنها هدایت یافتگان و آن سه خصلت که در آیه ذکر شد عبارتند از:1- صلوات الهى یهنى الطاف خاص خدا 2- رحمت الهى 3- هدایت یعنى مصیبت دیده اگر بدقت به عمق قضیه فکر کند باید لباس شادى بپوشد نه لباس ماتم و عزا
14- داستان شگفتانگیز صبر پدرى در مرگ فرزند خویش
مردى از طائفه فریش عدهاى از برادران و دوستان خود را به مهمانى دعوت کرد مهمانها آمدند و از قضا اسب یا الاغ یکى از آنها بچه میزبان لگد مىزند و بچه مىمیرد میزبان این قضیه را از مهمانان مخفى مىدارد و به خانواده اش نیز مىسپارد که سرو صدا و گریه و ناله سر ندهند تا به خوبى از مهمانان پذیرائى نمائیم سپس رفت و مشغول خدمت و پذیرائى آنها شد، وقتى مهمانان با فراغت و آرامى غذایشان را خوردند سپس شروع نمود به تجهیز غسل و کفن فرزند خود، مهمانان ناگهان مواجهه شدند با تابوت فرزند او قضیه را جویا شدند میزبان جریان را به آنها بازگو کرد و آنها همگى از صبر و بزرگوارى آن مرد به تعجب در آمدند.
15- حالت نشاط پدرى در مرگ سه فرزند خویش
مىگویند: مردى از اهل یمامه سه فرزندش وفات نمودهاند و در مرگ آ نها هیچ ناراحت نشده است و با حالت بشاشت در میان قومش گفتگو مىکرد کانه هیچ اتفاقى برایش نیفتاده است قومش به حالت عادى او اعتراض کردند و گفتند:چرا حالت ماتم و عزا به خود نمىگیرى او در جواب گفت: نه فرزندان من اولین کسى هستند که مردهاند و نه من اولین کسى هستم که مصیبت دیدم و جزع و فزع هیچ فایدهاى ندارد پس براى چه مراملامت مىکنید.
16- داستان شگفتانگیز حکیم و نابیناى مفلوج
ابوالعباس به نقل از یکى از حکماء مىگوید:من به قصد رفتن به رباط (49) از منزل بیرون رفتم در بین راه به سایه بانى برخورد کردم و رفتم زیر آن که چند لحظهاى استراحت کنم ناگهان دیدم مردى نابینا که از دست و پا نیز فلج بود در آنجا است و مىگوید: لک الحمد سیدى و مولاى اللهم احمدک حمدا یوا فى محامد خلقک کفظلک على سائر خلقک اذ فضلتنى على کثیر ممن خلقت تفضیلا. یعنى حمد و ستایش مخصوص تواست اى آقاو مولاى من. خدایا تو را آنچنان ثنا مىگویم که از ثناهاى مخلوقت برتر و بالاتر باشد همان گونه که خودت بر مخلوقات برترى دارى زیرا تو مرا بر بسیارى از بندگان برترى و فضیلت دادى و مرا مشمول الطاف خاص خود گردانیدى. حکیم مىگوید:با خود گفتم مىروم از او سوال کنم که آن فضیلت چیست که او مىگوید خدا به من داده است تا از گفته او الهام گیرم لذا به نزدیک او رفتم و سلام کردم او جواب سلام مرا داد گفتم خدا تو را مورد رحمت خویش قرار دهد سوالى دارم آیا جواب مرا مىدهى یا نه گفت اگر سوال شما آگاه باشم بلى گفتم: خدا تو را رحمت کند کدام فضیلت است که خدا به تو داده است و تو در برابر آن خدا را شکر مىکنى؟ گفت: آیا حالت مرا نمىبینى گفتم بلى مىبینم. گفت: به خدا سوگند اگر خداوند تبارک و تعالى برمن آتش فرو ریزد که مرا بسوزاند و به کوها امر کند که مرا نابود کنند و به دریاها دستور دهد که مرا غرق نمایند و به زمین فرمان دهد که مرا فرو برد هرگز از او ناراحت و نگران نخواهم شد بلکه محبتم به او زیادتر و شکرم بیشتر مىشود. سپس نابینا رو کرد به من و گفت: من با تو کارى دارم آیا انجام مىدهى گفتم: بلى گفت: من بچهاى داشتم که اوقات نماز به نزدم مىامد و موقع افطار به من غذا مىداد و از دیروز تا حالا او را نیافتم شما از او جستجو کنید اگر او را پیدا کردید به نزد من بیاورید؟ من با خود گفتم: بر آوردن حاجت او باعث تقرب به خدا است لذا حرکت کردم و به جستجوى فرزند او رفتم ناگهان به ریگزارى رسیدم و دیدم که درندهاى بچه او را درید و مشغول خوردن است گفتم: انالله و انا الیه راجعون به فکر فرو رفتم که چگونه خبر مرگ این بچه را به آن بنده صالح خدا پدر داغدیدهاش بدهم به هر صورت به نزد آن نابینا رفتم پس از سلام گفتم :خدا تو را رحمت کند اگر از تو سوالى کنم جواب مرا مىدهى گفت: اگر از سوال تو آگاهى داشته باشم بلى جواب خواهم داد گفتم: آیا منزلت تو در نزد خدا بالاتر است یا نبى خدا حضرت ایوب علیه السلام. نابینا گفت: البته حضرت ایوب مقامش در پیشگاه خداوند بالاتر و عظیمتر است. گفتم :حضرت ایوب علیه السلام را خداوند متعال به سختى و بلاها مبتلا نمود و او در برابر آن همه بلاها صبر و استقامت پیشه کرد اى مرد عزیز فرزندت را درنده بیابان خورد خداوند در این مصیبت اجر بزرگ به تو عنایت کند. نابیناى مفلوج وقتى خبر مرگ فرزند خود را شنید گفت: الحمدلله الذى لم یجعل فى قلبى حسرة من الدنیا یعنى حمد و ستایش مخصوص آن خدائى است که هیچ حسرتى از دنیا در قلبم قرار نداد. سپس فریادى زد و به رو افتاد من لحظهاى کنارش نشستم بعدا او را حرکت دادم دیدم که از دنیا رفت گفتم انالله و اناالیه راجعون و من در فکر بودم که چگونه در امر تجهیزا و اقدام نمایم که ناگهان دیدم قافلهاى به طرف رباط مىروند به آنها اشاره کردم که بیایند مرا کمک کنند آنها آمدند و در غسل دادن او مرا یارى نمودن سپس با پارچهاى که نزد آنها بود میت را کفن نمودیم و بعد بر جنازهاش نماز خواندیم و در همان سایه بانش او را دفن کردیم سپس آنها رفتند و من سرقبر او نشستم و مشغول قرائت قرآن شدم تا اینکه پاسى از شب گذشت که ناگهان خواب مرا ربود و در خواب دیدم که همین مرد نابینا با صورت و قیافه بسیار زیبا در باغ سر سبزى ایستاده است و مشغول تلاوت قرآن مىباشد. من به او گفتم: آیا تو همان رفیق من نیستى که الان از دنیا رفتى؟ گفت: بلى گفتم: چه چیز تو را به این مقام عالى رساند گفت: با صبر در برابر بلاها و شکر در مقابل نعمتها به این درجه نائل شدم. ناگهان از خواب بیدار شدم.
17- سخنان حکیمانه پدرى بعد از دفن فرزند خویش
از شعبى حکایت شده است که مىگوید: مردى را دیدم که فرزندخویش را پس از وفات دفن کرد و بعد از اینکه خاک بر او ریخت کنار ایستاد و گفت :اى فرزند عزیزم تو هبه خوب و عطیه نمونه و ودیعه مقتد رو امانت کمک کارى بودى مالک اصلى و آن کسى که تو را عطا کرده بود امانت خود را به نزد خود باز یافت و به جاى تو صبر به من عنایت کرد و مرا از اجر و پاداش تو محروم نکرد و تو قبل از من به سوى پروردگار و در جوار رحمت حق شتافتى و او سزاوارتر است به تفضل نسبت به تو تا من (50)
- ۹۲/۱۲/۱۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.